
سلام عزیزانم امیدوارم حالتون عالی باشه من آمدم با پارت جدید همان طور که قول داده بودم ❤️🤗 فالو= فالو❤️
مرینت: آهان اون .... آیلار جکسون چطور؟؟؟ لوکا: بغلش کیه؟؟؟؟ مرینت : اون که چشم هایش عسلی و مو های تقریبا کرمی داره و یک لباس زرد پوشیده ؟؟ لوکا: اره مرینت : اون که دوستم آلیس استیونه خیلی دختر خوب و مهربانی است چطور لوکا؟؟؟ لوکا: همین طوری مرینت : نکنه که ع.ا.شق شدی ؟؟ لوکا؛ نه کی گفته؟ مرینت: خیلی خوب برو و لوکا رفت آدرین: مرینت لوکا چه کار داشت؟؟ مرینت: خب راستش ..... نمی دانم ولی آمد مشخصات گرفت آدرین: از کی مرینت: آلیس ، ببین آدرین ما امروز زندگی مشترک مان را آغاز کردیم از این لحظه به بعد باید بهم قول بدیم چیزی را از هم مخفی نکنیم باشه؟؟ آدرین: باشه عزیزم💋 مرینت: ممنونم که امیلی و گابریل آمدند امیلی: عروسی تون مبارک انشا الله سفید بخت بشید گابریل: خب از آنجایی که آدرین تک فرزندِ خب من انتظار دارم که پنج شیش تا نوه برام بیاوری از زبان مرینت: ما هنوز ازدواج نکرده ح.ا.م.ل.ه شدم اون وقت گابریل خان میگه شیش تا نوه 😳 پس گفتم چه خبره ما یک بچه هم داشته باشیم از سرمون هم زیاد است آدرین: خب راست میگه بابا.... مرینت : چپ چپ نگاش کردم که ادامه حرفش را خورد آدرین: بله بابا مرینت راست می گوید امیلی: راست میگه بچم آسیاب به نوبت گابریل: باشه بعد آلیا و نینو میان پیش مرینت و آدرین آلیا : خدا را شکر به هم رسیدند مرینت: ممنونم آلیا ........... ( ساعت ۱۱ شب) همه مهمون ها رفتند فقط من و آدرین ماندیم با هم رفتیم داخل اتاق من رفتم پشت پارون لباسم را عوض کنم اَه لعنتی باز نمی شد آدرین: مرینت عزیزم کمک می خواهی ؟؟؟ مرینت: نه خودم می توانم هر کاری کردم نتونستم زیپ لعنتی را پایین بکشم آدرین: مرینت بیام کمکت ؟؟؟ مرینت: بله چاره ای ندارم آدرین: باشه پارون را کنار زدم و زیپ لباسش را پایین کشیدم مرینت: خیلی ممنونم آدرین: خواهش می کنم مرینت: آخیش راحت شدم لباسم را عوض کردم و بعد هم از داخل پارون بیرون آمدم و رفتم جلو آینه آرایش صورتم را پاک کردم و بعد مو هایم را
ای بابا آخه جوری این کار را کرده با مو های نازنینم آروم گیره ها را در آوردم ..... آخ آخ که چقدر سرم درد می کند بعد هم شانه برداشتم و مو هایش را شانه کردم آدرین: خب مرینت بیا بریم بخوابیم رفتم از روی صندلی بلند شم که یهو سرم گیج رفت و افتادم آدرین با نگرانی: مرینت حالت خوبه؟؟ از زبان مرینت: انکار دنیا داشت دور سرم می چرخید بعد هم چشم هام سیاهی رفت وقتی بهوش آمدم دیدم داخل بیمارستان هستم و آدرین هم کنارم نشسته تا دید چشم هام را باز کردم پرسید حالت خوبه؟؟؟ مرینت: اره خوبم برای چی آوردیم بیمارستان؟؟؟ آدرین: دیشب یادته که یهو از هوش رفتی مرینت: اره آدرین: نگران نباش دکتر گفت مال فشاری که دیشب روت بوده است مرینت: خب خداراشکر کی مرخص می شوم آدرین: نگاهی به سرم کردم دیدم خالی شده رفتم پیش پرستار و گفتم سِرم همسرم تمام شده پرستار: بفرمایید این فرم ترخیص را پر کنید آدرین: ممنونم فرم را پر کردم و دادم به پرستار و بعد رفتم پیش مرینت و بعد با هم از بیمارستان آمدیم بیرون و سوار ماشین شدیم . و رفتیم خانه در را باز کردیم و رفتیم داخل و مرینت رفت روی مبل نشست آدرین هم همین طور مرینت: آدرین دیشب بابات چه ......... اَه ولش کن آدرین: کی باید بریم ببینیم بچمون دختره یا........ مرینت: آدرین😤😤😤 چقدر عجولی چهار ماه دیگه( چهار ماه بعد برای اینکه داستان جذاب تر بشه)از زبان مرینت: امروز قراره با آدرین بریم سونوگرافی که ببینم بچمون دختره یا پسر رفتم بلند شم که یک چیزی تق محکم خورد به زمین برگشتم دیدم آدرین روی تخت نیست که یهو صدای آه و ناله اش بلند شد آدرین: اخ کمرم لبه تخت را گرفتم و بند شدم و روی تخت نشستم

و دیدم مرینت داره می خنده پس گفتم باید هم ......... که یادم افتاد باید بریم سو.نوگرا.فی پس گفتم بلند شو باید بریم مرینت: آدرین اول چشم هاتو باز کن بعد بعدش هم بلند شو بریم صبحانه بخوریم آدرین: باشه مرینت: پس من می روم صبحانه را آماده کنم آدرین: باشه اومدم رفتم دست و صورتم را شستم و بعد هم رفتم پایین پیش مرینت و با هم مشغول خوردن صبحانه شدیم بعد هم وسایل را جمع کردیم مرینت: خب اینم از این آدرین من می روم آماده بشم آدرین : باشه از زبان مرینت: رفتم داخل اتاق در کمد لباس هایم را باز کردم حالا چی بپوشم؟؟؟ آهان اینا خوبن یک تیشرت طوسی با این کت زرده و اینم از شلوار نوک مدادی ( عکس این اسلاید تیپ مرینت است) بعد نشستم موهام را شونه کردم و بافتمشون تق تق مرینت: آدرین بیا تو آدرین: به به چقدر زیبا شدی مرینت : ممنونم آدرین: من هم برم لباس بپوشم بریم خب این خوبه و رفتم پشت پارون از زبان مرینت: آدرین رفت لباسش را عوض کند من هم کارم دیگه تمام شده بود یکم رژ لب صورتی زدم و دیگه الان کامل آماده ام دیدم آدرین آمد وای که چقدر خوشگل شده بود🤩 آدرین : مرینت بیا بریم مرینت: باشه رفتیم داخل پارکینگ و با هم سوار ماشین شدیم ( عکس اسلاید بعدی تیپ آدرین) و راه افتادیم ...............( نیم ساعت بعد) رسیدیم و ماشین را نزدیک بیمارستان پارک کردیم و دست در دست هم وارد بیمارستان شدیم آدرین: مرینت اینجا بشین من می روم نوبت بگیرم مرینت: باشه عزیزم و آدرین رفت و بعد از ده دقیقه اومد آدرین: خب ما نفر بعدی هستیم مرینت: چه خوب ........ منشی: نفر بعدی خانم آگراست

با آدرین رفتیم داخل اتاق مرینت: سلام خانم دکتر هریسون آدرین: سلام دکتر: سلام خانم و آقا آگراست خانم آگراست عزیزم برو روی آن تخت بخواب من الان میام مرینت: چشم و رفتم رو تخت خوابیدم و بعد چند دقیقه دکتر آمد و پرده را کشید............ آدرین : وی شد خانم دکتر هریسون؟؟ دکتر : سکوت آقای آگراست............. اوه تبریک می گویم شما دو.قلو ب.ا.ر.دا.ر هستید خانم آگراست از زبان مرینت: باورم نمی شد دکتر: می خوای صدای قلبشون را بشنوی مرینت: بله دکتر: یک لحظه اجازه بده .............. آهان اینم از این مرینت باورم نمی شد داشتم صدای قلبشون را می شنیدم ...... دکتر : خب دیگه تمام شد...... و از زبان مرینت: دکتر رفت پیش آدرین و من هم بلند شدم و کفش هامو پوشیدم و رفتم پیش آدرین دکتر: آقای آگراست الان که ه.مس.رتون دو.قلو ب.ا.ر.د.ا.ر باید بیشتر مراقبشون باشید از پله پایین و بالا بروند چیز سنگین بلند نکنند و پیاده روی کنند آدرین: خانم دکتر الان هر دو دختر هستند یااااااا دکتر: آقای آگراست در این رابطه فعلا نمی توانم جواب بدم آدرین: ممنونم دکتر : خواهش می کنم پس آقای آگراست مراقبشون باشید آدرین: ممنونم خداحافظ و با مرینت از بیمارستان رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم ماشین را روشن کردم و راه افتادیم وسط راه صدای ضبط را زیاد کردم و خودم هم با آهنگه می خوندم از زبان مرینت: قرق فکر کردن بودم که یهو صدای ضبط ماشین زیاد شد در گوشمو گرفتم و بلند گفتم آدرین که دیدم انگار صدامو نشنیده پس خودم صدای ضبط را کم کردم آدرین: چی کار می کنی؟؟؟؟ مرینت: ببخشید این گوشه که صدای ضبط را زیاد کردی....... آدرین: چیه خب خوشحالم برای اینکه د.و.ق.ل.و تو را داریم از زبان مرینت: یک مشت محکم زدم به بازویش و گفتم ک.وفت که گوشیم زنگ خورد گوشیم را برداشتم و دیدم لوکاس پس به آدرین گفتم شانس آوردی و گوشیم را جواب دادم الو سلام داداشی لوکا: سلام آجی خوبی آدرین خوبه؟؟؟ مرینت: ممنونم لوکا کاگامی خوبه؟؟ لوکا: اونم خوبه ، میگم مرینت ما می خواهیم از شانگهای بیایم آمریکا مشکلی ندارد؟؟ از زبان مرینت: وای حال چی بگم پس گفتم نه اشکالی ندارد خیلی هم خوب میشه بیاید لوکا: ممنونم آجی❤️ مرینت: کی پرواز دارید؟؟؟ لوکا: یک هفته دیگه مرینت: باشه فعلا کار نداری لوکا : نه خداحافظ مرینت: قطع کردم آدرین: داداشی تون چی می گفت مرینت: به تو چه آدرین: بگو مرینت: نمی گم آدرین: نمی گی نه مرینت: نه آدرین: خیلی خب خودت خواستی پام رو گذاشتم رو پدال گاز و گازش را گرفتم و رفتم مرینت: فکر کردی با این کارا می گم ه سخت در اشتباهی
آدرین: خیلی خب ، سرعت ماشین را کم کردم و به یکی از دوستام که در نزدیکی جنگل یک خانه جنگلی داشت زنگ زدم سلام رفیق خوبی مارک: سلام ممنونم تو خوبی ؟ آدرین: ممنونم یک چیز داشتی تو جنگل مارک: خانه را می گویی آدرین: اره یک چند روز اشکال ندارد به من اجاره بدی مارک: باشه رفیق خانه خودته فقط کلیدش زیر گلدون سومی سمت راست آدرین: ممنونم مارک: خواهش می کنم آدرین: خداحافظ و قطع کردم مرینت: به کی زنگ زدی؟؟؟ آدرین: مگه تو گفتی که من بگم مرینت: اذیت نکن بگو دیگه آدرین: ام........بشین تا بهت بگم😏😏 و گاز ماشین را گرفتم و با تمام سرعت انقد تند رفتم که از شهر خارج شدیم مرینت: آدرین تورو خدا آرام برو آدرین: نمیشه☺️ مرینت: اگر آرام نری خودم را می اندازم پایین آدرین: خب بنداز مرینت: باشه در ماشین را باز کردن که خودم را بندازم پایین که مچ دست در دست آدرین اسیر شد آدرین: دیوانه شدی مرینت باشه بیا آرام می رویم و سرعت ماشین را کم کردم و به راه ادامه دادم مرینت: کجا می رویم ؟؟ آدرین: خب ام........ تو بگو لوکا چه کار داشت مرینت: هیچی بابا گفت که ما یک هفته دیگه میایم آمریکا زندگی کنیم آدرین: جداً خب ام....... مرینت: حالا من موندم اگر ازم پرسیدن چرا چاق شدی چی بگم ؟ آدرین: راست شو بگو هیچ چیزی بهتر از راست گفتن نیست مرینت: ام الان داریم کجا می ...... که دیدم به یک جنگل رسیدیم و آدرین وایساد سویچ را از ماشین در آورد و پیاده شد
من هم پیاده شدم و گفتم برای چی آمدیم اینجا ؟؟ آدرین: بیا دنبالم و رفتیم سمت خانه ی جنگلی که کنار رودخانه بود مرینت: وای چقدر اینجا قشنگ است آدرین: اره بیا بریم داخل خانه و رفتم کلید را از جایی که مارک بهم گفته بود برداشتم و در را باز کردم و وارد خانه شدیم مرینت: وای چه جای خوبی فقط اول........... آدرین من گشنمه آدرین: ای بابا باز شروع شد مرینت: باز شروع شد نداره الان من سه نفرم و گشنمه آدرین: ای بابا دو تا بود چالش نمی کردیم حالا سه تا شده و رفتم داخل آشپز خانه مرینت٫: فکر نکنی نشنیدم چی گفتی آدرین از داخل آشپز خانه: خب مرینت میگم ....... اگه مامان و بابام بفهمن ما بچه دار شدیم و بهشون نگفتیم ناراحت می شنا........ مرینت: حالا وایسا ببینم چه ........ باشه راستش را بهشون می گویم که بچه دار هستیم آدرین: خب اینم از این غذا را گذاشتم توی سینی و بردم داخل اتاق نشیمن مرینت: چه عجب اومدی( اره واقعا ، فکر کردم رفتی بسازی) آدرین : خب بفرمایید مرینت تا غذا را گذاشتم روی میز حمله ور شد مرینت آرام تر غذا فرار نمی کند😆😆 مرینت:م.ر.ض خب گشنمه آدرین: باشه بابا بخور نوش جونت و من هم مشغول خوردن غذا شدم..............( بیا نتیجه کارت دارم 😍)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام بچه ها ممنونم از همتون دوستون دارم
پارت بعدی را انشا الله امروز یا فردا می گذارم
هوووووورا پارت جدید 🤗
خیلی خیلی عالی بود 😍
عالی ♥️
عالی بود 😍
عالی 👏
بی نهایت عالی بود آجی 😍
پارت بعدی را بده
عالی پات بعدی
من که کیف کردم خواندم 😉😍❤️
عالی بود آجی 😍❤️