
برو که بریم😉😁
کت:اون دیگه کیه؟؟😱😱😱 هاسک گرل:راست میگه اون دیگه کیه سوس..ک....یعنی لیدی باگ😠😠 لیدی باگ: من از کجا بدونم 🤷♀️🤷♀️ سنتی مانستر:خیلی خوب دیگه خیلی بهتون رحم کردم😏😏😏😏 بعدم میاد حمله کنه که.........لیدی :کت ....حالا!!!!!!!!! بعدم کت با چوب میزنه تو صورتش ......سنتی مانستر ۲ ثانیه وای میسته.... بعد لیدی یه مداد میاره بیرون😳😳
(همونی که لیدی پیکاک باهاش سنتی مانستر درست کرده بود) لیدی:ما انقدرم بَبو گلابی نیستم😏😏 هاسک گرل:درست میگه😏😏😌😌😌 کت:تو چی میگی این وسط😐😐😐 این نقشه رو ما کشیدیم😐😐😐😬😬 هاسک گرل:عزیزم من و تو یه روحیم در دو بدن😘😍 کت:اههه سیریش🤮🤮 سنتی مانستر:نشکونش خواهش میکنم. 🙏🙏 لیدی:معذرت میخوام مجبورم نمیتونم بهت اعتماد کنم . و بعد می شکونتش😐😊لیدی پیکاک روشو بر میگردونه: وایسا بعد به شما هم میرسم مزاحما . کت:خیلی خوب لیدی وقتشه😊😊
🐾کت اِ کلیزم🐾 بعدم داد میزنه بسههههه!!!!!(به لیدی پیکاک و هاگ ماث) و اونا روشونو برمیگردونن . و لیدی میگه: وقتشه.....وقتشه که کوامی هاتونو تحویل بدین .😊😑 هاگ ماث:تو خواب ببینی ...ها ها😁😁 من نمیدمش ....کت:پس چاره ای واسم نزاشتین....... و کت بهشون حمله میکنه که.....
که یهو هاسک گرل دست کتو میزنه به زمین😐😐😐 و هر سه تاشون پرت میشن زیر زمین......( تو فاضلاب) ......از اون ور هاگ ماث و لیدی پیکاک: هاگ ماث:رو مو بر میگردونم تا جنگو ادامه بدم و کوامی رو پس بگیرم اما اون رفته بود😑😑 اول همه جارو چک میکنم و بعد میرم تو خیابونا سراغ امیلی😊
از اون ور لیدی پیکاک: عادی میشم و دوسو میگه:ببین من نمیدونم چرا از این جنگولک بازیا در اوردی و با همکارت جنگیدی ولی من متوجه نمیشم چرا نموندی؟؟؟ هپ:اولا همکار چیه دوسو ، منظورت دشمنه .....دوما اون قوی تر از منه ....من باید تقویت بشم ....میرم خونه بعدم راه میوفته (بچه ها هپ یادشه کیه فقط انگار یه خاطرات اضافیی تو ذهنش اومده همین ..... و یادش رفته که مادرش مایوراس)
و بعد سنجاق سینه رو زیر کتم رو لباسم میزارم 💙 از اون ور امیلی: دور خودم میگردم همش....هر چی به هپ زنگ میزنم جواب نمیده(گوشی هپ رو حالت پروازه) دارم سکته میکنم .... میرم خونه تا شتید برگشته باشه میبینم در خونه رو که باز کردم اون از در پشتی اومد تو.....گفتم...هپ کجا بودی...؟؟سکته کردما😅😅😅 هپ:مامان من.......امیلی:ولش کن مهم اینکه تو الان اینجایی بعدا برام توضیح بده . که یهو....
گابریل از در میاد تو با قیافه ی چپر چلاق . (ذهن امیلی: 💙 حتما به خاطر اینکع شکست خورده ناراحته😊) گابریل: هی هپ کجا بودی؟؟ مارو تزسوندی...مامانت بیرون دنبالت بودا تو این موقع شب (ساعت ۹ هه).......هپ:چیزی نمیتونم بگم فقط اینکه عذر میخوام 😊😊🤗🤗 و بعد امیلی و گابریل هپو بغل میکنن (گابریل کمی آروم تر) که یهو امیلی از جا میپره....
و میگه: هپ عزیزم برو تو اتاق ....هپ قیافش کج میشه و میره تو اتاق ..... تا گابریل میاد حرف بزنه امیلی میگه:گابریل بهتره بری پیش آدرین اون تنهاس......گابریا:درست میگی الان بهش زنگ میزنم و بعد راه میوفتم قبل از اینکه یه چیزی ازت بپرسم... امیلی :باشه بپرس🤗🤗🤗 گابریل: چرا سنجاق سینت دست یه آدم به اسم لیدی پیکاک بود و اون ادعا میکرد که من دشمن خونیشم و اون کوامی طاووسو داشت . قیافه ی امیلی:😱😱 قیافه ی گابریل:😨😨😨😨
ممنون از همگی که تستمو زدید و حتما داستانای ......دختری در فضا و کوچه های خالی بی تو را بخونید . قشنگن😍😍😍
بای😍😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نفسم دوتا پارت پشت سر هم وایییییییییییی اینقدر خوشحال میشم میبینم داستانت اومده😃😃😃🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋
ممنوننن عزیزمممم😍😍😍😍😍😄آجییی خودمیییی
🥳🥳🥳🥳🥳🥳 هورااااا پارت جدید 🥳🥳🥳💙😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 آجی فوق العادههههههههههههههه بود مرسی 💋💙
ممنوننن😘😘😍