
بلاخره فردا شد مرینت و رزی مثل همیشه به پارک رفتن و اینبار رزی هم وارد پارک شد و از دور مرینت و ادرین رو زیر نظر گرفت مرینت عم رفت پیش آدرین تا عکاسیش تموم بشه مثل همیشه ۱ ساعت بعد عکاسی تموم شد و مرینت پیش آدرین رفت و گفت سلام.... مرینت میخواست آدرین رو با اسمش صدا کنه ولی نتونست!ادرین:اوع سلام خانم دوپنچنگ!باز هم که شمایید؟ مرینت:بله اخه من... من... من راستس همیشه و هرروز میام اینجا راستی برای شما عجیب نیست که چطوری میام؟ ادرین خندید و گفت موضوع رو فهمیدم خانم دوپنچنگ! مرینت باتعجب گفت واقعا؟ ادرین دوباره خندید و گفت بله!از زیر اتاق نگهبانی رد میشید!ولی عجیبش اینکه هیچ کسی هم شما رو نمیبینه مه به نگهبان خبر بده! مرینت خندید و گفت برای خودمم عجیبه! تو همین موقع رزی به مرینت زنگ زد مرینت اسم رزی رو تو گوشیش نوشتع بود«مادر رزی»بله!درست حدس زدید نقشه بود!مرینت وقتی گوشی رو برمیداشت رزی باید بهش میگفت مرینت زودی بیا خونه هرگه زودتر بیا! و بعد زود گوشی رو قتع میکرد جوری که باید ادرین فکر میکردی اتفاقی افتاده! مرینت طوری نشون میده که انگار داره با خودش حرف میزنه اما بلند میگه حالا چیکار کنم؟
ادرین وقتی این جمله رو شنید به مرینت گفت اتفاقی اقتاده خانم دوپنچنگ؟ مرینت: اوه بله یه مورد اورژانسی هست!خانم سزار یعنی مادر دوستم میگه هرچه زودتر باید خودمو به خونه برسونم اما خونمون فاصله داره!اونم خیلی! آدرین وقتی اینو شنید سریع گفت اگر مایل باشید ما شما رو برسونیم! مرینت اولاش انکار کرد تا ادرین شک نکنه اما با اصرار ادرین باهاش رفت حالا بریم ببینیم چه خبره!مرینت داشت سعی میکرد سر حرفو باز کنه ولی نمیشد! آدرین یه نگاهی به مرینت کرد و لبخند زد و گفت:لندن خیلی زیباست ولی متاسفانه من نمیتونم همه جاش رو ببینم!مرینت روشو کرد بطرف آدرین و گفت:چطور مگه؟ آدرین:پدرم خیلی سخت میگیره و نمیزاره که به جاهای دیگه ی لندن برم! مرینت:خب میتونید از پدرتون اجازه بگیرید آدرین:هیچ فایده ای نداره خانم دوپنچنگ پدرم واقعت سختگیره بعضی وقتا احساس میکنم توی اتاقم زندانی شدم و تو حبس ابدم!شاید باور نکنید ولی من ۱ هفتست اینجا اومدم ولی هیچ جای لندنو نمیشناسم باورتون میشه که من تپ این ۱ هفته فقد پارک آدم های معروف رو دیدم و تمام؟ مرینت:این خیلی بده!من تونستم خیلی خیلی با لندن اشنا بشم برج هاش،پارک هاش،موزه هاش و... عجیبخ که پدر شما نمیزاره با لندن آشنا بشید ولی... آدرین:ولی چی؟ مرینت با خجالت گفت
ولی اگر مایل باشید من میتونم از پدرتون اجازه بگیرم تا حداقل یک ساعتی با هم بریم تا با لندن آشنا بشیم! آدرین:شما اجازه بگیرید؟دو نفره؟بریم با لندن اشنا بشیم؟ مرینت کمی خجالت کشید و گفت آممم خب بله!شما خیلی جاهای لندن رو ندیدید که بهتره ببیندشون و اینکه خودم هم از پدرتون اجازه میگیرم آدرین:تلاشتون قابل تحسین خانم دوپنچنگ ولی امکان نداره پدر من راضی بشه! مرینت:شما فقد آدرستون رو بدید و تمام! آدرین کمی فکر کرد و گفت باشه و آدرس خونشونو داد
فردای اون روز مرینت به ادرسی که آدرین بهش داده بود رفت!رفت و در خونه رو زد ناتالی خدمتکارشون وقتی مرینت رو دید تعحب کرد اما ادرین اومد و التماس کنان گفت خواهش میکنم ناتالی بزار بیاد تو یکی از دوستام هست!ناتالی هم گذاشت بیاد تو وقتی مرینت اومد مستقیم بعد از سلام کردن با ناتالی رفت به اتاق آدرین آدرین در رو بست و گفت خب خوب شد اومدین خانم دوپنچنگ الان لباسمث بپوشم؟ مرینت خندید و گفت اگر مایل باشید بله! ادرین هم خندید و گفت خب پس چند دیقه اجازه بدید مرینت منتظر موند تا ادرین لباساشو عوض کنه و بلاخره. رفتن بیرون ادرین:خب کجا میخوایم بریم خانم دوپنچنگ؟ مرینت خندید و گفت یکی از جاهای دیدنی لندن«هاید پارک»هست!بهتره اول از همه سری به اونجا بزنیم! ادرین و مرینت با هم به هاید پارک رفتن اونجا یک پارم زیبا و باصفا بود ادرین برای مرینت و خودش بستنی گرفت و قدم زنان تو پارک رفتن این ور اون ور
ادرین گفت:جای قشنگی هست خانم دوپنچنگ!قبلا هم اینجا اومذید؟ مرینت:بله ولی فقد یه بار!اونم با عموم! آدرین:عالیه! بعد از هاید پارک و قدم زدن تو هاید پارک به طرف یکجای دیدنی به نام«وست مینستر»رفتند!جای زیبا و قشنگی بود آدرین هم تو این مدت مریمت رو به یک کافه برد و اونجا قهوه نوشیدند و اکنون پیش به سوی یکجای دیدنی زیبا به اسم«رودخانه ی تیمز»شب بود ورودخانه بسیار زیبا بود!همه جا نورانی وقشنگ تزئین شده بود!
ادرین گفت:جای قشنگی هست خانم دوپنچنگ!قبلا هم اینجا اومذید؟ مرینت:بله ولی فقد یه بار!اونم با عموم! آدرین:عالیه! بعد از هاید پارک و قدم زدن تو هاید پارک به طرف یکجای دیدنی به نام«وست مینستر»رفتند!جای زیبا و قشنگی بود آدرین هم تو این مدت مریمت رو به یک کافه برد و اونجا قهوه نوشیدند و اکنون پیش به سوی یکجای دیدنی زیبا به اسم«رودخانه ی تیمز»شب بود ورودخانه بسیار زیبا بود!همه جا نورانی وقشنگ تزئین شده بود!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کی پارت جدید رو میدی
عالی بود
فدات😍😘
عالی با طعم پرتقالی😐🍊😂💕
😂😂😂😂میسی✋🏻😂✋🏻😂✋🏻😂
عالی بود
میسی عشقم😘😍
عالییییییییییییییی بود
فداااااات♥😘♥😘♥😘♥😘♥♥😘♥😘♥😘♥😘♥
عهلی بعدی
چشم خوشگلم😘