مرینت: چشمام گرم شده بود دیویدم هم رفته بود به قول خودش دستشویی دستش و بشوره ولی من میدونم چه غل-طی میکنه که. مارسل (شخصیت جدید وارد شد) : داشت با یکی صحبت میکرد که می گفت: چی.... اشکالی نداره....ما هه ما دیگه از پاریس یا فرانسه خارج شدیم......... خداحافظ مواظب باش. مارسل: یهو در باز شد. دیوید:مارسل... تو این جا چیکار میکنی برو مواظب مرینت باش اگه فرار کنه... مارسل: بله ام راستش اومدم دستمو بشورم آخه غذا ریخت روم و دستم چسبناک شد. دیوید: مواظب باش تو معمور منی میتونم با یه دستور نابودت کنم 😠. مارسل: بله بله دیگه حواسم و جمع میکنم قربان.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
داستانت که خوبه ولی بعضی وقتا گیج کننده اسن راستی من عسل هستم 13
ممنون 😅
سلام عسل 😊
خوب بود
ممنونم 😘
آجی عالی بود پارت بعدی رو بزار
چشم داداشی مرسی
عالی بود اجولیییی
مرسی آجی ناناز و خوشگلم💚💚💗💗💗🌹💞💞💞💕💕