زندگی لی
لی از در اومد تو کوما داست فکر می کرد
لی:سلامممم کوماا
کوما حواس نبود
لی:کومااااا
کوما ترسید و:واییی بله؟
لی:من اومدم حواست کجاست؟
کوما:لی
لی:بله
کوما:من هیچی درباره ی تو نمی دونم مث هیونگ و کانگ می شه زندگی تو برام تعریف کنی؟
لی:چیییی؟
کوما:اره تعریف کن برام
لی:خب ببین زندگی من خیلی خوب نبود سعی خودمو می کردم تا شکست نخورم از زندگی خیلی جالب نیست
کوما:من گوش می کنم برام بگو
لی:ببین وقتی بچه بودم مثلا هفت سالم بود مث همه ی بچه های عادی مدرسه می رفتم بازی می کردم و هر کاری که یک بچه ی عادی می کنه بدون هیچ قدرتی بدون هیچ تفاوتی همه منو دوست داشتن
کوما:خب چی شد؟
لی:خب بعد وقتی ده سالم شد…یک شب اتفاق عحیبی افتاد دقیقا تو روز تولدم!وقتی ساعت ۸ شب شد(ساعتی که لی به دنیا اومده)و من اون ساعت شمعای تولدم و فوت کردم خیلی خوشحال بودن تا اینکه تمام بدنم درد گرفت سرم گیج رفت دنیا دور سرم چرشید و بیهوش شدم….
کوما:چرا ساکت شدی؟چی شد مگه؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
هالی بود
عالییییه 💕💃🏻🤩