
سلامم کیوتااا

(از زبان♡) موهامو شونه کردم و در این حین آلیا ماکارون. هاش رو خورد و بعد اومدیه مدل ساده بستشون *عکس این پارت* هودی پوشیدم و یه شلوار لی *عکس هودی تو اسلاید بعد* آماده بودم و آلیا هم آماده بود بیست دقیقه مونده بود به پنج. سوار ماشین هامون شدیم و آلیا گفت تو برو من میرم سراغ نینو و میام ماشینش خراب شده فردا میره تحویلش بگیره. گفتم باشه. و ماشین رو روشن کردم تو راه به این فکر میکردم که آدرین واقعا منو دوست داره. اگه دوست نداشته باشه چی؟ تیکی گفت: مرینت چیزی شده؟به چیزی فکر میکنی؟ ♡آره به این فکر میکنم اگه آدرین من رو دوست نداشته باشه چی؟ اگه با من نخواد زندگی کنه چی؟ من نمیتونم بدون اون زنده بمونم. تیکی: به اینا فکر نکن. اشکال نداره مگه ممکنه کسی از دختر به این مهربونی بدش بیاد به خصوص آدرین که پسر مهربونیه. گفتم: آره داریم اینجور آدمایی که از من بدشون میاد نمونه اش همین کلویی و لایلا و ارباب شرارت

تیکی: اگه اونا دوست داشته باشن که اصلا انسان خوبی حساب نمیشی 😒افتخار کن که آدم بدا ازت بدشون میاد این نشانه خوب بودن تو هستش😍 گفتم: ممنون تیکی تو بهترین مشاور و دوست دنیا هستی بعد تو آلیا 😊 تیکی تشکر کرد و چشمم به در مدرسه افتاد. رسیدیم اولین نفر البته جولیکا و لوکاهم اونجا بودن. پیاده شدم در ماشین رو قفل کردم و سلام کردم لوکا دستش رو آورد جلو گفت سلام مرینت. لبخندی زدم و گفتم سلام. و به جای دست دادن باهاش با مشت زدم تو دستش آروم البته. و گفتم پر رو. لوکا خندید و گفت: الحق که همون مرینت همیشگی هستی. جولیکا دست انداخت گردنم و گفت یادت ندادن سلام کنی.♡همونطور که به شما یاد ندادن نپری وسط سلام کردن با دیگران. اخم همراه با لبخندی کرد و گفت: ای نامرد. ♡بیا بغلم ببینک از دیروز تا حالا چقدر بزرگ شدی😂😂. همدیگه رو بغل کردیم و گفت به قد شما که نمیرسه دراااز که بگی😂لوکا گفت یکی به دو کردن بسه دخترا بیاید بشینیم رو نیمکت. رفتیم نشستیم.

جولیکا گفت: تازه هودی رو خریدی؟. ♡بعله قابل نداره. گفت: مبارکه منم لباسم رو تازه خریدم. ♡خوشگل کردیااااا چه خبره؟.(علامت جولیکا#) در گوشم: قراره بیاد. ♡اوهوم مبارکااا باشه. # اهههه بگو ایشالله ♡باشه بابا آها اومد ناتائیل # لو مون ندی یه وقت♡باشه بابا. ناتائیل نشست کنار جولیکا منم لبخند زدم و پاشدم رز و مکس و چند نفر اومدن و نشستن. سلام کردم و به آسمون نگاه کردم ممکنه آدرین امروز از من خوشش بیاد؟ ماشین آدرین رسید و آدرین اومد بیرون اول با همه سلام کرد مختصر بعد گفت سلام مرینت ♡آقای ارادت سلام نه نه سلام آقای ارادت (باخنده) ☆مرینت یه سوال♡نپرس نه ببخشید بپرس☆من به تو میگم خانوم دوپن سلام. که تو به من میگی آقای اورست؟ ♡باشه سلام آدرین☆حالا درست شد. آدرین رفت نشست و همون لحظه آلیا و نینو هم اومدن و همه جمع شدیم. گوشی آدرین زنگ زد و آدرین جواب داد بعد چند لحظه گفت واقعاا؟

*هودی مرینت یادم رفت بزارمش*(از زبان☆) با تعجب گفتم واقعااا؟ گفت آره حالا کجایی؟ گفتم: در مدرسه میخوایم با بقیه بچه ها بریم بگردیم. گفت باشه منم الان میام اشکالی که نداره؟ گوشی رو دور کردم و در گوش نینو گفتم. گفت دیره نمیرسه. گفتم نزدیک اینجاست. احساس کردم ناراحت شد و گفت اشکالی نداره. و پا شد و رفت پیش آلیا. گوشی رو نزدیک کردم و گفتم منتظرتیم. و خداحافظی کردیم.(از زبان+) دیدم زنگ زدن و نینو و آرین در گوشی چند کلمه رد و بدل کردن و نینو پاشد اومد پیش من گفت نقشه هامون خراب شد😓 گفتم چرا آخه چیشده؟ گفت...(@بهتون میگم حالاااا یکم وایسید) گفتم الان من این رو چطور بگم اگه بدونی مرینت چقدر خوشحال شده بود. گفت کاریه که شده. همون لحظه ماشینی اومد و پیاده شد.

از زبان مرینت: نمیدونم چیشده بود. ماشینی اومد و از داخل اون... وای این کی اومد این جز نقشمون نبود (علامت این مرموز^😅) ^سلام بچه ها من الان تازه رسیدم. و صاف نشست پیش آدرین😤😤😡(و اون کسی نیست جزززززز کاگامی.چیه خوب ماهیتابه چرا پرت میکنید😡😒) تازه دست آدرین رو هم گرفت(@پررووووو)آلیا گفت ای بابا بر خر مگس.... خلاصه راه افتادیم. رفتیم شهر بازی ترن هوایی🎢🎢من صندلی شماره ۱۲ بودم و آدرین ۱۳ یعنی کنار هم مینشستیم. ای جاااان. کاگامی هم کنار لوکا میبایست بشینه.آخیش.(@کار خوبی کردم♡من هنوز ناراحتم ها@ چته مگه تقصیر منه که اون اومد ♡ په نه په تقصیر منه 😒@ عصبانیم نکناااا ♡مثلا میخوای چیکار کنی زهرا جون؟ @ باش خودت خواستی دوستان برید ببینید چطور میخوام بچزونم مرینت جان رو) نشستم کنار آدرین یکم مونده بود به حرکت ^آدرینننن میشه من کنارت بشینم من از ترن هوایی میترسم. مرینت میشه با تو جام رو عوض کنم؟. یهو ریختم به هم خیلی بهم بر خورده بود. لوکا گفت(علامت لوکا√) خوب چه فرقی داره

^خوب من میترسم پیش آدرین آرومم.(از زبان♡) چیکارش میشه کرد. دلم میخواست گریه کنم. قبول کردم و رفتم پیش لوکا نشستم. لوکا لبخندی بهم زد یعنی آروم باش. حرکت کردیم از بس جیغ کشیدم صدام گرفت. کاگامی هم مثل من خیلی میترسید. پیاده که شدیم همه سرمون گیج میرفت. کاگامی رفت بغل آدرین و گفت من دیگه سوار نمیشم.(♡خیلی نامردی زهرا @ عزیزم دفعه دیگه شما باشی اینطوری با من حرف بزنی. البته این جز داستان بود گریه نکن. تقصیر من نیست که باهش فقط گریه نکن الان میارمش پیش خودت♡ممون (چه لحن باحالی)) حالم بد بود و سر گیجه داشتم. یهو احساس کردم افتادم. گفتم تمووم رفتم تو کما که دیدم نه😅افتادم بغل آدرین😍😍😍😍😍😍یعنی شدم لبو وای خدااا پسر اینقد جذا..(@ دوستان این یه تیکه اش رو حذف میکنم الان آبرو هر چی دختره میبره این لبو خانوم😂😂❤)(از زبان ☆) مرینت داشت میفتاد رو زمین پریدم گرفتمش. افتاد بغلم. اما نمیدونم چرا سرخ شد(@ هیچی عزیزم فلفل خورده آتیش گرفته😒)

دوستان ای پارت رو با زحمت گذاشتم این مدت نبودم اما بودم😂. حمایت نکردید نتونستم براتون بذارم. اما خودم رفتم تغریبا به همه پروفایل ها سر زدم و لایکیدم. تازه دیروز بالای شصت پارت داستان خوندم و منتظرم پارت جدید داستان ها به خصوص شاهزاده عشق بیاد. و چند داستان دیگه. حمایت فراموش نشه کیوتاااا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییی❤❤❤❤❤❤❤❤😍😍😍😍😙😙😙😘
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چطوری نفســــــــــــ😚😍
امتحان ادبیات رو چجور دادی؟ 😚
خیلی سختــــــــ بود😕
نفسمون جا نیومده بریم برای امتحان بعدیـــــــــ😟
عصباننننننننننی ام😭
آره😅
الانننننن تموم شدن باورت میشه؟
عالیییی بود♥️💜
ممنونم اجی❤❤❤❤
😘😘♥️♥️
آجی راستی تست لباسم منتشر شد💕
حتما ببینش😉
چشم عزیزممم😍😍😍😍😃♥️❤❤
عالی
❤
عالی بود
توهم خود درگیری 😂
😘😂❤
عالی پارت بعد زود
منتظر باشید😍😘❤
عالییییییییییییییییییییییییییی
ممنونم😍😍❤❤❤❤❤❤
سلام کیوتی دنبال شدی لطفا دنبال کن و به داستان های منم یه سر بزن مرسی
باشه فالوت کردم❤😉❤❤❤❤❤❤
داستانت رو هم میخونم❤
مرسی 💖
عالییییییییییییییی بود 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹😅😅
فالویی😉❤❤❤❤❤❤
قرمزی گل ها چشمامو زد.... 😐👠
واوووو 😅
خب بزنه 😌😏
واووو😍😍