پوشیده از خون 3

میکا دنبال ببر میره الان سه ساعته که دارن راه میرن میکا رو زمین میوفته:جدم اومد جلو چشمم سه ساعته که داریم راه میریم اینجا ماشینی چیزی پیدا نمیشه؟ یوکی:توی این بیابون برهوت ماشین اصلا با کدوم شین هستش😐

میکا:یعنی هیچ راهی غیر از پیاده رفتن نیست😫. یوکی:چرا ولی بعید بدونم بتونی انجامش بدی. میکا:عیب نداره انجامش میدم هرچی که باشه😫. یوکی:باشه پس......پرواز کن منم با خودت ببر. میکا:پروازززز😳 یوکی :اره یکی از اون هزار قدرتی که داری پرواز کردنه اما باید تمرین کنی تا بتونی ازش استفاده کنی و بال هات رو بیرون بیاری میکا:من بال دارممممممممم؟😳😱. یوکی:په با چی پرواز میکنن خو با بال دیگه😒. میکا:چجوری می تونم بال در بیارم😍. یوکی: انگار همین الانشم بال درآوردی (از خوشی) باید تمرکز کنی و به بال هات فکر کنی. میکا:ولی من تا حالا بال هامو ندیدم چجوری تصورشون کنم😳.

(از خوشی) باید تمرکز کنی و به بال هات فکر کنی. میکا:ولی من تا حالا بال هامو ندیدم چجوری تصورشون کنم😳. یوکی: پس این همه انیمه دیدی که چیکار کنی بلد نیستی یه تجسم هم بکنی البته تقصیر تو نیست تا حالا کسی نتونسته تو بار اولش این کار رو انجام بده😏. میکا:اوتاکوـو نامنا(اوتاکوها رو دست کم نگیر)😡. میکا دستشاش رو میاره بالا ودو انگشت رو بالا نگه میداره(می خواد چاکرا جذب کنه😂)و چشماش رو میبینده و تمرکز میکنه.

از زبون خود میکا بشنویم: وقتی چشمام رو بستم سیع کردم که به یه بال فرشته مانند سفید فکر کنم اما همه جا سیاه بود و من نتونستم چیزی رو ببینم اما وقتی به یه بال سیاه فکر کردم یهو دو تا بال جلوم سبز شدن اونا خیلی نرم بودن و در عین حال خیلی محکم و بزرگ و با اینکه سیاه بودن زیبایی خاصی داشتن همین جور که داشتم نگاهشون میکردم یهو شروع به تکون خوردن کردن و چسبیدن بهم ترسیدم و چشمم رو باز کردم دیدم قیافه متعجب و کاوایی یوکی جلومه و داره میگه زود باش بیدار شو😲.

چپتر هفتم:بال های نفرین شده1 میکا چشماش رو باز میکنه میبینه که یوکی بالا سرش وایساده و با هر روشی می خواد بیدارش کنه. یوکی:میکا حالت خوبه؟ میکا:اره فقط یکم سرم درد میکنه یوکی:تو واقعا فوق العاده ای👏. میکا:کی من😳برای چی؟ یوکی : برای اون بالها قبلا راجبشون شنیده بودم ابنکه حتی اربابان دنیا ها هم ازشون ندارن ولی تو توی اولین بارت چنین بال هایی رو احضار کردی😲👏 میکا:چی بال کدوم بال؟ یوکی:از اون هایی که پشتتن دیگه. میکا سرش برمیگردونه و بال ها رو میبینه. میکا:یاخدااااااااااااااااااااااا از من دورشید. سیع میکنه جداشون کنه ولی نمیشن.

یوکی :الکی تلاش نکن جدا نمیشن😐بال هایی که تو احظار کردی جدا نمیشن و متاسفانه قایمشون هم نمی تونی بکنی ولی در عوض قدرت باور نکردنی ای دارن☺️ که می تونی با تمرین به اونا برسی. میکا:فهمیدم بسپرش به خودم هرچی نباشه من یه اوتاکو هستم و کلی تو انیمه ها تمرین شخصیت اصلی ها رو نگاه کردم😎. یوکی:بعید میدونم ادمی به لوسی تو از پسش بر بیاد😏. میکا:نخیرم یه اوتاکو از پس هرکاری برمیاد😡. یوکی:خب سریع باش پرواز کن که وقت نداریم. میکا:چجوری؟ یوکی:خو با بهم زدن بال هات البته برای یه ادم ادی یه هفته طول می‌کشه تا یاد بگیره اما خب تو خودت نابغه ای هم اون بال ها رو داری، راستی ممکن خیلی ها به خاطر بالهات بیوفتن دنبالت تا به اون بال ها برسن حواست باشه

میکا:باشه بابا فهمیدیم، بزار الان امتحان کنم میکا بال هاش رو به هم میزنه پرواز میکنه. میکا:یوکی ببینننننننن من دارم پرواز میکنمممممم. بعد میکا فرود میاد:اما یه مشکلی هست من نمی تونم تو رو بلند کنم خدا می دونه چند کیلیویی😑. بدن یوکی ابی میشه:نیازی نیست خودم می تونم بیام. میکا:پس تو هم قدرت داری😲 پس چرا تا الان نگفتی خوب منم سوارت میشدم می رفتیم دیگه اینقدر بدبختی نداشت😒 واقعا می تونی با این قدرتت به پام برسی😏. یوکی :امتحانش مجانیه😏. میکا:په تا دهکده مسابقه هرکی باخت باید تو خیابون داد بزنه من خرم حله؟☺️. یوکی:حله

چپتر هشتم:دهکده از زبان یوکی:توی مسابقه من رفتم تو حالت خشاسام(خواستم مثل ژاپنی ها دو کلمه رو با هم ترکیب کنم که دیدم مرز های ترکیب کردنو جا به جا کردم😂 ترکیب خشم و اسمان😂خدایا من رو از اوتاکو ها نگیر🤲😂). خشاسام(😂) بهم این قدرت رو میده که فوق العاده سریع باشم و همچنین قوی هم باشم اما....... یه اتفاقی بود که انتظارش رو نداشتم اینکه میکا بتونه با اولین پروازش به اندازه حالت خشاسام(😂)من سریع باشه و توی قدرت اون بال ها فوقع العاده بودن از بالای هردرختی که رد میشد اون درخت تا حد جدا شدن میرفت اونم فقط با یه باد کوچولو😲. اخرش هم به روستا رسیدیم و مساوی شدیم. دهکده خیلی بزرگ و شلوغ بودو حتی یه کاخ بزرگ هم داشت خیلی عجیب بود که اونو دهکده بدونی.

میکا:واو این بال ها فوقع العادن. یوکی:واقعا👏 از حالت خشاسام(😂)من هم سریع ترن و خیلی قویترن😲. میکا:خشاسام نمنه؟🤨 یوکی :همین حالتی که توش بودم دیگه😑و تونستی بهم برسی. میکا:ما اینیم دیگه😎 بگزریم این همون دهکده ایه که می گفتی؟. یوکی: اره چطور مگه؟ میکا:خب خیلی شلوغ و خوشگله بیشتر شبیه یه شهره تا دهکده. یوکی: حالا چه فرقی می کنه مهم مأموریتـه😒. میکا:باشه فهمیدیم مثل کارمند هایی😑. یوکی:غلط اضافی نکن😡 الان اولین کاری که باید بکنیم اینه که یه جای خواب پیدا کنیم. میکا: و غذا هم پیدا کنیم☺️این همه انیمه که الکی ندیدم یه چیزایی یاد گرفتم 😏. یوکی: اتفاقا هیچی یاد نگرفتی یادت رفت خون آشامی غذای تو خونه😒. میکا:یااااااا خداااااااا من از خون می ترسم چه برسه له اینکه بخورمششششش😱😱😱😱. یوکی: وقتی چنین ارزویی میکنی انتظار این هم داشته باش😑. میکا:حاضرم بمیرم اما خون نخورم😱. یوکی:اولند الان که بهش نیاز نداری دومند مثبت باش در عوض کلی خفن میشی😏. میکا:راست میگی ها کنت میکا تپش چه خفن😎😎. یوکی:خب دیگه الکی وقت رو تلف نکن بریم تو دهکده. میکا و یوری میرن تو دهکده

کامنت بزارید اونگای🥺 راستی به نظرتون اولین انیمه ای که میکا میره توش سگ های ولگرد بانگو باشه یا بوروتو؟؟؟؟ تو کامنتا بگید حتماً جانه👋