b̶l̶a̶c̶k̶ d̶i̶a̶m̶o̶n̶d̶ پارت4

♔︎...1...♔︎خودش را به پشت پرتاب کرد و راحت تکیه داد...×حالا اون چیزای خوب چی ان دقیقا؟×....«اممم....شاید سرقت گرون ترین گوشواره موجود در جهان»......نیشخندی تحویل دختر رو به رویش داد....×جمعشون کنم؟×.....متقابلن نیشخندی زد...«جمعشون کن!»....زنگ در اتاق به صدا در امد...×اه..ضد حال..تازه حس گرفته بودم×...«شما حس نگیر»و بعد به سمت در اتاق رفت....

♔︎...2...♔︎قهوه و هات چاکلت را از خدمه گرفت و به سمت مبل ها حرکت کرد....وسینی سفارشات رو روی میز گذاشت....قهوه خود را برداشت و به سمت میز شطرنج کنار پنجره رفت...«با شطرنج موافقی؟»...×مگه جرات رد کردن دارم؟×....هات چاکلتش را برداشت و روبه روی دخترک نشست....هات چاکلتش را روی عسلی کنارش گذاشت‌....×خب...من اولم؟×...«سفید اول حرکت میکنه»...و قلپی از قهوه اش نوشید....(پرش زمانی)....

♔︎...3...♔︎ سفید در d1 وزیر سیاه در a1 فیل سیاه در h3 اسب سیاه در f3 «کیش و مات!»....×حساب نیست...تو همیشه برنده میشی×....فنجان قهوه اش را روی عسلی کنار مبل گذاشت و از جایش بلند شد....و روبه روی پنجره ایستاد....دستانش را پشت خود در هم قفل کرد و زیر لب زمزمه کرد...«در افتادن با دارک کویین کیشو ماته!»

♔︎...4...♔︎[سئول.مخفیگاه.۷:۲۰صبح] بعد از جمع شدن کل گروه در مقعر=....کلارا در امتداد میز ایستاده بود و پشت سرش تخته وایت برد بود....دستانش را از پشت به یکدیگر قفل کرده بود و خیلی جدی ایستاده بود....«عاه....باز اینا دیر کردن...»...که یکدفعه در باز شد و هرجو مرجی داخل سالن به راه افتاد....چشمانش را از روی عصبانیت فشرد و دوباره به هفت پسر بچه های به ظاهر بزرگسال خیره شد.....

♔︎...5...♔︎.....بعد از مدتی هرکه بر سر جای خود نشستند....«خب...»توجه هر هفت نفر به او جلب شد...«امروز اینجا جمع شدیم که.....» ÷که در مورد یه ماموریت جدید حرف بزنیم و چیزای اینجوری....برو سر اصل مطلب لیدی جون÷....«کیم سوکجین؟»...÷هوم..÷....

♔︎...6...♔︎«اولن هوم نه بله....دومن..توکه میدونی من...»...÷اره اره میدونم از اینکه یه نفر وسط حرفت بپره خوشت نمیاد...در جریانم...÷....سری از روی تاسف تکان داد«عاه جین...تو هیچ وقت عوض نمیشی....حالا اینارو ول کنین...ما اینجاییم برای برنامه ریزی ماموریت جدید...» به سمت تخته برگشت و کلمات (آپولون،ارتمیس) را روی تخته نوشت....«پسرا خوب گوش کنید....این یه جفت گوشواره قراره توی حراج هفته بعد برای فروش بزارنش....هونطور که میدونید این گرون قیمت ترین گوشواره روی کره زمینه....و ما نباید بزاریم دست رقبا به این گوشواره برسه....» ∆حالا نقشه اصلی چیه؟∆.....