صادقانه بگم😊فرشته ام😇پارت۵

از اون ور دیوید:ای موجود کثیف😏از دست من در میری😏😏😏یهو در باز میشه و میگه:قربان.......دیوید: چی میخوای و کی هستی؟😐😐 اون یاروعه:قربان لوک هستم دیگه......دستیارتون.....شیطان...... و من واسه این در خدمتتونم چون چن تا شیطان دم دروازه ی جهنم مردند و شیطانا ی دیگه که از دور تماشا میکردن......کاترینو دیدن😱😱 دیوید:واقعا😏بعدم هر هر میزنه زیر خنده😂😂😐😐😐 لوک:قربان شما خیلی بامزه به نظر میاین😂😁 دیوید:واقعا😠😡😡😡😡.......لوک:قربان قسط توهین نداشتم آخه شما در این بدن بسیاررر بامزه اید(قیافه ی دیوید ریش سفید و قیافه ی بامزه و در بعضی مواقع ترسناکه ) دیوید:اممم...راست میگی این بدن اصلا مناسبم نیس .اههه ریشوی سفید پیر.گ...خوب بدنمو اوردی😊؟؟؟ لوک:بله قربان و یه بدن میاد تو (که دقیقا عکس همین قسمت هستش) دیوید:آخخخ جوننن.....بدن ترسناک و زیبا و دلربام😍😜 و بعد......

یهو یه دود سیاه ار بدن دیوید میاد بیرون و تو اون یکی بدن میره (همون خوشتیپ تره😂😁) . 😐😐😐😱😱😱 یهو اون دیویده پا میشه و میگه :تو کی هستی ؟؟😱😱دخترم کوش؟؟؟ سارا رو میگم . مرده پامیشه و میگه:کرولاینو میگی دیوید؟؟ دیوید: نه سار.....وایسا ببینم تو اسم منو از کجا میدونی ؟؟بعد یه چاقو میکشه و میگه: تو کی هستی ، با سارای من چیکار کردی؟؟؟😱😱 همون آقایی که توش دود رف تو خوشتیپ تره😛😜:فک کردی من از تو میترسم و تو....اون.....تو . بعد شروع میکنه خندیدن 😂😂و میگه:لوک.... برو دنبال کرولاین ..... و تو اقای دیوید .....اولا منو با اون چاقو تهدید نکن ... دوما اون سارا نیس کرولاینه و من باهاش کاری نکردم ..... و اسم من......یهو میزنه تو قلب دیوید😱😱😱😬😬لوسیفره😯😯

و ما صحنه ای وحشتناک از جون دادن دیوید و خنده ی وحشتناک لوسیفر رو دیدیم😮😮😱😱(سم💙:سلام به همگی من نویسنده ی داستانم . خوب یه نکته ی کوچولو . من تو ذهنم اینا رو خودم تصور میکنم شما بعد از اینکه جمله ای رو خوندین میتونین تو ذهنتون تصورش کنین😊 خیلی خوبه .....برو اون ور....داشتم میگفتم تصور در ذهن بسیار در هیجانی شدن داستان اثر داره و خوب این دیگه دست من نیس اگه دست من بود به خدا فیلمش میکردم این دیگه بی زحمت کار خودتونه 😁😁😁 ربکا💙: سلاممممم به همگی🤗🤗🤗 سم💙:ایشون دستیار من ربکا هست و یه جورایی وجدان و ذهن بندس ولی نگران نباشید نمیزارم مزاحم بشه😁 ربکا💙:چی😐😐😐؟؟ سم💙:خوب مزاحم دوستان نشیم بریم ادامه 😉😁 و برو که بریم😉😁 و بازم میگم که تصور تو ذهن مثلا اگه اون تیکه هیجانی باشه هیجانیش میکنه و اگه ترسناک ،ترسناکش میکنه و اگه ....ربکا💙:فهمیدن روده دراز😐😐سم💙:باشه بابا باشه😁

از اون ور برگردیم پیش کاترین، کرولاین، و استیو، و از زبون استیو:اخخخ سوختم چقدر گرممه ...وای....آی.....آخخخخ.....فک کنم دوباره به یه جای دیگه تلپورت شدیم ... و فک کنم ۳۰ ساعت بیهوش بودم😴😴 واییی....کرولاین کو؟؟؟ و اون دختره کو .....وای یادم اومد ...اون دختری که من دیدم هم مث این دختره بود که اون دختر چاقو پرت کرد😬😬😬...هر دو موهاشون طوسی بود😳😳 اون چطور اون دخترو..........پامیشم تا برم دنبال کرولاین و دختر مو طوسی....‌یهو به دروبرم با دقت نگاه میکنم میبینم ماسه بغلمه😐وای نه🤦‍♂️ ما تو بیابونیم🤕🤧

یهو یه صداییکه زیر یه نشت ماسه میاد.....ماسه هارو میزنم اونور و اون دختر مو طوسی رو میبینم😮 پامیشه و میگع:اون دختره کجاست😐😐همون دختره ی بیریخت شیطان☹😒 استیو:اااا......ام...من نمیدونم که یهو شروع میکنه به راه رفتن ....... یهو دست خودم نبود گفتم:هی وایسا میخواستم یه چیزی بگم....کجا میری؟؟

دختر مو طوسی: میرم دنبال اون شیطانه....وای خدا من که اصل کاری رو بهتون گفتم......یه کلمه بود...صادقانه بگم😊 فرشته ام😇 . استیو:و...و..ول...ولی تو گفتی اگه سوالی داریم ازت بپرسیم😊 دختر مو طوسی:حالا من یه چیزی گفتم 😐(دارن همینطور تو شن و ماسه ها راه میرن تا کرولاین رو پیدا کنن) استیو:امممم.....ببخشید اما من اولین باره که یه فرشته میبینم و خوب من تاحالا نمیدونستم اونا وجود دارن.....که یهو دختر مو طوسی سرشو بر میگردونه:😒ببین ... ما فرشته ها زندگی شخصی که اصلا در حال زندگی کردن نیستیمو داریم و شما انسان ها هم زندگی شخصی خودتونو........استیو:چرا پرواز نمیکنی؟؟؟؟ دختر مو طوسی قیافش کجا میشه:سوال خوبی بود (گود کواِسشن😂😂)😐😐😐😐بعدم مشغول به فرو رفتن تو شن و ماسه ها میشه😊

استیو یهو از دهنش در میره: هی ...هی ..هی هی کجا میری دختر مو طوسی😐😐🤷‍♂️🤷‍♂️🤷‍♂️ یهو سر دختر مو طوسی از تو شن و ماسه ها در میاد و میگع:ببین من گفتم ما فرشته ها زندگی آنچنانیی نداریم ولی نگفتم انقدر بدبختیپ که اسمم نداشته باشیم....این دختر مو طوسی اسم نداره.. استیو:ولی تو که اسمتو بهم نگفتی؟؟؟🤨🤨🤔 دختر مو طوسی:یعنی تو ذهنم نمیتونی بخونی😂😂 بعد از کلی خنده ی دختر مو طوسی ، از تو شن و ماسه ها پا میشه و میگه:کاترینم خوشبختم😊 استیو:من هم گفتم استیوم😊

کاترین:اممم یه سوال...... استیو: اممم چی؟؟ کاترین:ااممم همونطور که نتونیستی ذهنمو بخونی تا بفهمی اسمم چیه استیو:خب😐😐 کاترین:یعنی تو نامیرا هم نیستی؟؟🤔🤔 استیو:نامیرا😳😳😳 کاترین پوف میکنه و میگه😒☹: قابلیت تلپورتو که داری نه؟؟؟؟ استیو:😳😳😳 ت .... ت...تل....تل. چی چی😱😳😳😳😱😱😱کاترین:خوب آقای اشراف زاده بهتون تبریک دوباره میگم شما شخصا در این ماسه و شن ها مرده اید......استیو:چی😳😳ی...چی..ج یعنی تو میخوای منو اینجا تنها بزاری آخه تو بلدی پرواز کنی😥😥😥😓😓 کاترین:معلومه که نه احمق احتمالا موقع فرود از بهشت کلی از انرژیم تو کل دنیا پخش شده و ما نمیتونیم پرواز کنیم پس شخصا من ۷ روز بدون آب و غذا زنده میمونم ولی فک نم کنم تو زنده بمونی ... و خوب اون شیطان عوضیت هم که اینحانیس و خودش یه جا دیگه افتاده و فک نمیکنم اینجا تو بیابون افتاده باشه.....پس....باید با آخرین روزامون خداهافظی کنیم...نه یعنی خوب تو باید بکنی چون من ۷ روز دیگه میمیرم قیافه ی کاترین:😐😐😐 قیافه ی استیو:😱😱😱🤪🤪🤪😵😵😵😵😵

از اون ور کرولاین:آخخخخخ....وای..سرمم . آخخخ...من کجام.....با دقت همه ی دور و برم و نگاه میکنم......من وسط خیابونم😐😐😐 داد میزنم :استیو💁‍♀️💁‍♀️ استیووووووو😩 وای نه فک کنم گم شده.....🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️همش تقصیر منه.....اصلا من چه موجودی هستم😕 ....اون دختره....به من گف شیطان😓😓یعنی من....من....من...من شیطانم😮😮😖😓😓😥😈😈 کرولاین میوفته رو زمین و گریش میگیره . یهو چن نفر( ۲ تا دختر و سه تا پسر) شروع میکنن خندیدن به کرولاین😐😐😐😂😂😂 کرولاین:به من میخندین ها😤بعد با مشت کردن دستش همه ی اونا رو خفه کرد....چن نفر داشتن جون میدادن.... که کرولاین اوند جلو و با دست خودش کشتشون😱😱😱 کرولاین:نه...نه.نه‌نه😱😱😱😱

امیدوارم که خوشتون اومده باشع اگه قسمت های اول رو نخوندین و دنبالشیم توی جست و جو بزنین صادقانه بگم😊فرشته ام😇نظر بدید لطفا🙏