فرد از پله ها پایین میاد
لیندا: بیدار شدی؟
فرد: اره
لیندا: چیزی شده؟ بنظر خوب نمیای
فرد: فقط یه خواب دیدم چیزی نیست، بقیه کجان؟
لیندا: مارکوس بچه ها رو برد این اطراف یه دوری بزنن
فرد: تو چی پس؟
لیندا تعجب میکنه به خودش اشاره میکنه: من؟
فرد: پس با کیم؟
لیندا: خب من.....راستش با اری_سان دوست شدم یه جورایی....دارم کمکش میکنم اینجاهارو تمیز میکنیم
فرد دست به سینه میشه: مطمئنی مشکلی نداره؟
لیندا: نمیدونم ولی اینجوری میشه یه سری چیزا هم پیدا کرد
فرد: خیل خب
از اونجا دور میشه که لیندا دوباره صداش میکنه: فرد!
فرد برمیگرده: بله
لیندا: اون روز.....که با میلبارتون رفتی....درمورد چی حرف زدین؟ یا چیکار کردین؟
فرد صورتش رو از لیندا برمیگردونه: چیزه مهمی نگفتیم
و به سمت حیاط حرکت میکنه.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (3)