❤️ زندگی پر ماجرا ❤ پارت ۲۹

فالو کنید فالو میکنم ❤️

گابریل: آدرین میتونم توضیح بدم آدرین:چی میخوای توضیح بدی میخوای یه چیز بدونی میدونی که اونی که هر روز باهاش مبارزه میکنی کیه کت نوار منم اره پسرت کت نواره و میدونی الان کسی که داره کمکت می‌کنه کیه میدونی لیدی باگ کیه مرینت حالا بگو کجاس لطفا گابریل:چی چی مرینت مارتین:بگو خواهرم کجاس گابریل:دنبالم بیاین تیکی: مرینت این کار خیلی خطر ناکه لطفا نکن مری: تیکی دخالت نکن آدرین: مرینت کجایی مری: آدرین تو اینجا چیکار می‌کنی آدرین: مرینت لطفا این کار نکن مری:می‌خوام مادرت بهت برگردونم آدرین: مادرم همیشه پیشمه تو قلبمه ولی تو وقتی دیسکی نمیتونم از دستت بدم مری: من چیزیم نمیشه مطمئن باش الان کتاب معجزه گر هارو نگاه کردم وقتی معجزه گر لاک پشت با معجزه گر های طاوس و پروانه و گربه و کفشدوزک استفاده کنم فقط یکم خسته میشم یعنی اتفاقایی برام نمی افته آدرین:. واقعا مری:اره عزیزم فقط یادم رفت معجزه گر لاک پشت بیارم آدرین: من آوردم مری:میدی آدرین: اره بیا مری: فقط همه برین بیرون مارتین:عزیزم مراقب باش مری: باشه بزغاله

مری: تمام معجزه گر هارو باهم استفاده کردم یه درد شدیدی تو بدنم بود و دیگه چیزی متوجه نشدم امیلی: اینجا چه اتفاقی افتاده گابریل عزیزم گابریل: امیلی آدرین:مرینت عزیزم خوبی امیلی: پسرم آدرین: مادر امیلی: این دختر خانم کیه آدرین: ع.ش.ق.م.ه امیلی:نگو این خانم منو زنده کرد آدرین:بدو ببرش تو اتاقت استراحت کنه انرژی زیاده از دست دادهادرین:چ چشم مارتین:آدرین مرینت آدرین:مرینت خوبه فقط انرژی از دستت داده با استراحت خوب میشه متیو: کجا میبریش آدرین:چقدر سوال میکنین بیاین دنبالم مریلا:باشه جیم بیا جیم:باشه عزیزم آدرین:مرینت گذاشتم روتخت خودم داشتم نگاهش میکردم بچه ها هم بودن مرینت بخاطر من فداکاری بزرگی کرد

خب یه استراحت کنم 😁😂 راستی تو کامنت بگین این پارت چطور بود و بخاطر دست آورد جدیدم امروز از هر داستانم تو تا پارت این داستانم و دو تا پارت اون داستانم میزارم😊💖🧁🍡

مری: بیدار شدم یکمبدنم درد میکرد یه سنگینی رو خودم احساس کردم دیدم سر آدرین رو شکم منه خوابش برده مریلا و بچه ها هم خوابشون برده آروم بلند شدم رفتم تو حموم آدرین یه آبی به دست و صورتم زدم قلبم یکم درد میکردم میکرد طبیعی بود خوب چند تا معجزه گر با هم استفاده کرده بودم وایی اگه امیلی خانم زنده نشده باشه چی باید برم ببینم اره برم ببینم اول این خوابالو هارو بیدار کنم بعد نه برم پایین خودشون بیدار میشن گابریل: سلام مرینت مری:سلام آقای اگرست امیلی:سلام عزیزم مری:سلام امیلی خانم امیلی:راحت باش بگو خاله امیلی اینجوری فکر میکنم خیلی پیر شدم مری:

مری:چشم خاله امیلی امیلی:حالا شد گابریل:مرینت دخترم دیگه نیاز نیست به منم بگی آقای اگرست اگه خواستی بگو عمو گابریل یا بابا مری:چشم گابریل:حالا بیا یکم حرف بزنیم خب مرینت ببین من تمام اون کار هارو از عمد نمی کردم به امیلی هم گفتم مری:می‌دونم شما از عمد اون کار هارو نمی‌کردید

گابریل:می‌خوام به تمام مردم پاریس همه چی توضیح بدم مری:کار درستی میکنین گابریل:ممنون دخترم آدرین:بیدار شدم دیدم مرینت نیست مارتین:آدرین مرینت کجاست آدرین:نمیدونم حتما بیدار شده مریلا:بچه ها مری کجاس آدرین: گفتم که نمیدونم جیم بریم پایین ببینیم متیو: بریم گابریل: صبح بخیر پسرم آدرین: صبح بخیر پدر امیلی:پسرم آدرین: مادر امیلی: خیلی بزرگ شدی عزیزم آدرین:دلم برات تنگ شده بود مری: خب دیگه پیشته آدرین امیلی: به لطف تو دخترم آدرین: مری ازت ممنونم مری:خواهش میکنم فقط یکم آروم تر بغل کن خفه شدم آدرین:عههه ببخشید بچه ها:😂😂😂 امیلی:خب عروس نازم می بیایم خواستگاری مری: وایی خفه شدم اهه اهه اهه آدرین: مری خوبی آخه مادر الان وقت گفتن این بود امیلی:مرینت دخترم شوخی کردم عزیزم مری:خاله امیلی آخه این چه شوخی بود آخه گابریل:😂😂 ( لایک یادتون نره ❤😊)