عشقی شاد(جین)

اینم داستانی که قولش رو داده بودم

امروز مثل همیشه دانشگاه تموم شد حال نداشتم با پای پیاده برم خونه تاکسی گر فتم همین که خاستم سوار بشم ابن سوک (دوست صمیمی از/ت) صدام زد (ا/ت+این سوک@) @اهای ا/ت بیا باهم بریم خونه همین که این رو گفت در تاکسی رو بستم و با هم راه افتادیم @اول تورو میرسونم بعد خودم میرم خونه +مگه من بچم@نه ولی من دوست دارم چند دقیقه گذشت قرار بود زیادی رو بریم اخه خونه ما دور بود بعد 10 دقیقه این سوک گفت قراره جنتا پسر جدید فردا بیان دانشگاه همه میگن خیلی خوش تیپ و خوشگلن

خیلی دوست داشتم زود تر فردا بشه و این پسر هارو ببینم + میگم ام چیز دیگه ای راجبشون شنیدی@ام خوی اره شنیدم هفت نفرن درس هر هفت اشون عالی واز اون پسرا نیستن که به دخترا بچسبن +وای از این جور ادما کم پیدا میشه @اهوم او راستی ا/ت ما امشب میایم تو کوچه شما وقتی این سوک این رو گفت از خوشحالی می خواستم جیغ بکشم +خیلی عالی و پریدم بغل این سوک وبا هم تا خونه حرف زدیم وقتی رسیدم پدر و مادر این سوک اونجا بودن و به ما گفتن امشب این سوک میتونه خونه ما بخوابه خیلی خوش حال شدم پدر مادر من هم اجاه دادن

خوب بچه ها اینم از پارت یک امیدوارم خوشتون اومده باشه با لایک و کامنت بهم انرژی بدید تا پارت بعد بزارم دوستون دارم بای

فداش بشم من💜❤💜

اخداااااااااااااا ورد واید هندسام💜❤💙💜❤

نگاش گنید😍😍🥰🥰