سلام خوش اومدی به دومین داستان یک پارتی من(: Im boy😂 و اینکه امیدوارم خوشت بیاد اگرم خوشت اومد لایک کن نظری هم داشتی بنویس❤❤
توی یک شب وحشناک زمستانی درحالی که هیچ کس جرعت عبور را از شدت سوز و سرما نداشت دختری متولد شد... تنها چیزی که خوانوادش به اون دادن اسمش بود.. اون یک برادر بزرگ تر داشت که همیشه بهش زور میگفت
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی بوددددد خیلی قشنگه بوددددددد
درسته از اولم نخوندم😂
بد 😒
بعله
بعله
ن
گ
و
ز
ی یوقت کوچولو🌝
چه مسخره😐
تموم شد؟؟خیلی تاثیر گذار بود خخخخخخخخخخ
من سوالی نکردم دا(:
مادر
ج
ن
د
ه🤣💔
باز خون دماغ شدی که😐انقد حسودی نکن درس میشه خا😹