
-کارت عالی بود آدرین: اِه دیوید تویی مرینت خوب.... -اخمی کردم و کمی فکر کرم و گفتم آره خوابه .آدرین: اِ خواهرم کی میتونم خواهرمو ببرم .-امشب برج ایفل . آدرین: خوو. قطع کرد . دیوید : یکم تو فکر رفتم ***************** دیگه چشمام گرم شد و خوابیدم . آدرین: امم باشه .و سعی کردم بخوابم .
آدرین: چند ساعت بعد بیدار شدم آروم از خونه خارج شدم استرس داشتم اگه گولم بزنه ..... نه خودش گفت که مرینت و میگیره وو خواهرمو پس میده ....آره اون حداقل یکم مهربونی تو وجودش داره ....بلاخره رسیم اما اما کسی اینجاااااا-دا ...داداشی .آدرین: زویی . نامردا دستش و بسته بودن و رو گردنش قرمز بود یعنی یه چیزی رو محکم به گردنش بستن اون ور تر دو تا مرد بودن که سوار ماشین سیاه شدن . مارتین : قربان زویی رو تحویل دادیم . (مارتین و مارسل زیر دست دیوید ن )دیوید : بلاخره ....یه صدایی اومد نگاهم به پشت برگشت اما مرینت خواب بود حتما یکم تکون خورده شخب بلاخره میتونم بخوابم .
املی : صبح بیدار شدم رفتم تو آشپز خونه... نفسم بالا نمی یوم. گابریل:بیدار شدم رفتم پایین املی یه جا وایساده بود دستم و رو شونش گذاشتم گفتم چیزی شده که با انگشت به رو به رومون اشاره کرد دهنم باز مونده بود چطور ممکن بود. املی : زو.... زویی. ً... خودتی خو خودتی 😭😢...... دخترم تو تو تویی زویی: مامان ً.. با با. و بعد همو در آغوش کشیدیم. آدرین: اهم اهم من اینجا الان خاویارم... املی: خاویار که نیستی ام.... کاغذ باطله ای. آدرین: واقعا که 😬.
مرینت: بیدار شدم. دیوید داشت دکمه ی کتش رو می بست. دیوید: صبح بخیر❤. مرینت: م.. ممنون. دیوید آماده شو بیرم پایین صبحونه بخورم. مرینت : باشه. بابت دیشب معذرت میخوام نباید داد میزدم. دیوید: منم اشتباه کردم زدمت.... حالا آشتی. مرینت: آشتیه آشتی. خدمت کار: خانوم و آقای محترم. دیوید: الان میایم.
بچه ها نمی دونم کجا بودم به بزرگ واری خودتون ببخشید دیگه

( عکس دیوید ) خدا حافظ تون دوستای گلم 😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم من همون کاربری هستم که داستان اگه با تو آشنا نمیشدم رو نوشته 🌸💞💕💗💛💗💞🌸❤🌷🌺
لطفا برو پارت ۲ رو هم بخون و نظر بده عزیزم🌸🌸💞💞💕💗💛💕💞🌸❤🌷
حتما عزیزم 🥰
میشه لطفا قبول کنی ثنا خانوم
عالی عاجی جون💛
مرسی آجییییییییییی خوشملم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖😍😍😍😍