
خب بریم سراغ پارت 2 داستانمون لطفا نظرتونو بگید🥰🥰
بعد از برگشتن من و بچه ها از هم جدا شدیم داشتم تو خیابون دور میزدم که یهو تهیونگ اومد جلوی من تهیونگ :سلام ببخشید میتونم با شما قدم بزنم؟-او..بله حتما ته یونگ دستمو گرفت و منو برد به جایی که پر از گل بود -وااااو چه جای زیبایی تهیونگ:اره من عاشق اینجام و رفتیم جلو تر و ته یونگ: مم ممممن ممیخوامممم یهه سسسوو سسسواال ازت ببپرسم اجازهه مممیدین؟؟؟-او بله بپرس تهیونگ :ممممنن شششمااا رروو ددوسست دددااررررمممم شششماا ننظرتووون رراجبب ممنن چچیییههه؟یه هو از دستم در رفت یه سیلی بهش زدم دسپاچه شده بودم -واقن ببخشید نا خداگاه بود ته یونگ: اشکال نداره(از زبان ته یونگ)از ناراحتی به عقب برگشتم یه هو یکی بغلم کرد رزی بود گف:منم دوست دارم (از زبان رزی) ته یونگ هم برگشت بغلم کرد بعد اینکه همدیگرو ول کردیم یهو نشست و بهم گفت: اجازه هست دوست پسرت بشم؟هول شدم سرمو تکون دادم که یعنی بله یهو محکم بغلم کرد احساس کردم گرمای وجودش به من انتقال پیدا کرد
یهو یه صدا اومد انگاری یکی پشت بوه ها بود رفتم جلو هیشکی نبود باهمدیگه برگشتیم دانشگاه بچه ها هم اوجا بودن هرکس رف اتاق خودش(از زبان تهیونگ) رفتم جلوی اتاقم بودم یکی دستشو گذاشت رو شونم برگشتم تهیونگ :او تویی جوکیونگ(جوکیونگ دوست دختر قبلی ته یونگ توی دانشگاه قبلی بود که باهم کات کرده بودن و ته یونگ دوسش نداشت و قبلا هم مجبوری باهاش دوست شده بود) اینجا چیکار میکنی جوکیونگ :میبین دوست دختر پیدا کردی خیلی هم باهم صمیمی هستین ارههه تهیونگ :اره به تو مربوط نمیشه فضول خانم رفتم تو درو روش بستم (از زبون رزی) یکی درو زد رفتم ببینم کیه سوفی بود یه لحظه چشمم به تهیونگ افتاد که شاگرد جدید دستشو روی شونی تهیونگ گذاشته بود تو دلم گفتم بهم خیانت کرد خیلی عصبی بودم و گریه کنان رفتم توی اتاق سوفی اومد تو رزی چی شده -بهم خیانت کردددددددد سوفی کی؟ چی؟ چی میگی؟- ته یونگ بهم گفت دوسم داره ولی الان یه دختر دستشو گذاشته بود روی شونه ته یونگ😭 سوفی ای بابا خودم میرم ببینم چه خبره-نه لازم نکرده
فردا صبح داشتیم میرفتیم سر کلاس ته یونگ از پشت بغلم کرد عصبی شد و ولش کردم - ولم کن برو پیش جوکیونگ عزیزت ته یونگ: چه میگی عاا اون عوضی هرجا میرم دنبالم میاد لعنتی -دستتونو رو شونه هم گذاشته بودین و حرف میزدین و ناز عشوه میرفتینن ته یونگ :نه اون عوضی الکی اونطوری میکنه من عاشق توام از اونعوضی متنفرم-ها باور کردم یهو جلوم زانو زد :منووووو ببخشششششششش-باش میبخشمت به شرتی که باهاش حرف نزنی تهیونگ: قول میدم -حالا پاشو ابرومو بردی تهیونگ:😀 سر کلاس جوکیونگ پیش من نشست میبین با تهیوگ من صمیمی شدین -خفه شووو جوکیونگ من خفه شم؟ -اره خوده خودت جوکیونگ اگ خفه شم برت بد تموم میشه هااااا-هرکاری میخوی بکننن جوکیونگ خودت خواستی
بعد کلاس میخواستم برم پیش تهیونگ یهو هلم داد داشتم میافتادم تهیونگ منو گرفت عشقم چی شده؟-هیچی یکی هلم داد جوکیونگ داشت میخندید ته یونگ پاشد جلوش وایساد گف ببا رزی کاری نداشته باش جوکیونگ واااای ترسیدمم خداااا بعدش رفت رفتم سالن غذاخوری غذا بگیرم یهو دیدم تهیونگ واسم جا نگه داشته برام غذا هم گرفته رفتم پیشش بشینم که جوکیونگ اومد جای من نشست -ایب نداره عزیزم میرم یه جی دیگه میشینم یه دفه دیدم جوکونگ داشت روی غذام یه چیزی میریخت گفتم بس چسی نیس گرفتم غذامو بردم نشستم پیش بچه ها اولین قاشق و که خوردم...........
یه بامن دوست میشی یا کشته میش نههههههههههههههههه تهیونگ اونکارو نکنننننننننن
دوستون دارم فعلا بااای 💖💖
لطفا نظر بدین ممنون ⠀ 。゚゚・。・゚゚。 ゚。 。゚ ゚・。・゚ ︵ ︵ ( ╲ / / ╲ ╲/ / ╲ ╲ / ╭ ͡ ╲ ╲ ╭ ͡ ╲ ╲ ノ ╭ ͡ ╲ ╲ ╱ ╲ ╲ ╱ ╲ ╱ ︶ بد شد😒😒👆👆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
عالی بود صوییتم به داستان منم سر بزن🙂
ممنون چشم
عالییییییییییی پارت بعد پلیز
ممنونم چشم
😘
بچه ها من نتونستم دیروز بزارم امروز میزارم
پارت بعد رو زودتر بزار
عزیزم هر روز یه پارت میزارم
عاااالی خییلی دوسش دارم بعدی
ممنون گلم هر روز یه پارت میزارم
من دوسش دارم
ممنونم اجی جونممم
بنظرم تو توی نویسندگی خیلی استعداد داری
عالی بعدی
ممنوم روزی یکی میزارم