خب بریم سراغ پارت 2 داستانمون لطفا نظرتونو بگید🥰🥰
بعد از برگشتن من و بچه ها از هم جدا شدیم داشتم تو خیابون دور میزدم که یهو تهیونگ اومد جلوی من تهیونگ :سلام ببخشید میتونم با شما قدم بزنم؟-او..بله حتما ته یونگ دستمو گرفت و منو برد به جایی که پر از گل بود -وااااو چه جای زیبایی تهیونگ:اره من عاشق اینجام و رفتیم جلو تر و ته یونگ: مم ممممن ممیخوامممم یهه سسسوو سسسواال ازت ببپرسم اجازهه مممیدین؟؟؟-او بله بپرس تهیونگ :ممممنن شششمااا رروو ددوسست دددااررررمممم شششماا ننظرتووون رراجبب ممنن چچیییههه؟یه هو از دستم در رفت یه سیلی بهش زدم دسپاچه شده بودم -واقن ببخشید نا خداگاه بود ته یونگ: اشکال نداره(از زبان ته یونگ)از ناراحتی به عقب برگشتم یه هو یکی بغلم کرد رزی بود گف:منم دوست دارم (از زبان رزی) ته یونگ هم برگشت بغلم کرد بعد اینکه همدیگرو ول کردیم یهو نشست و بهم گفت: اجازه هست دوست پسرت بشم؟هول شدم سرمو تکون دادم که یعنی بله یهو محکم بغلم کرد احساس کردم گرمای وجودش به من انتقال پیدا کرد
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عالییی
عالی بود صوییتم به داستان منم سر بزن🙂
ممنون چشم
عالییییییییییی پارت بعد پلیز
ممنونم چشم
😘
بچه ها من نتونستم دیروز بزارم امروز میزارم
پارت بعد رو زودتر بزار
عزیزم هر روز یه پارت میزارم
عاااالی خییلی دوسش دارم بعدی
ممنون گلم هر روز یه پارت میزارم
من دوسش دارم
ممنونم اجی جونممم
بنظرم تو توی نویسندگی خیلی استعداد داری
عالی بعدی
ممنوم روزی یکی میزارم