10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝑴𝒂𝒉𝒍𝒂 انتشار: 3 سال پیش 841 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دستمال کاغذی همراهتون باشه😊💔😭💔💔💔💔💔
از زبان کت نوار : تو ب.غ.ل لیدی باگ بودم . اون گریه میکرد منم یکم تحمل کردم اما بعدش.......گریم دراومد و اشکام جاری شدن...... هم از درد روحی که فهمیده بودم پدرم کیه ، و هم از درد جسمی وحشتناکم که امانمو بریده بود . پهلوم انقدر درد میکرد که آرزو میکردم بمیرم اما دیگه انقدر درد نکشم . بدون هیچ حرفی فقط گریه میکردیم . بدون توجه به مردم ، خبرنگار ها و پلیس ها که همشون تو پاسگاه پلیس جمع شده بودن دور ما . دیگه جدا طاقت نداشتم درد رو تحمل کنم آه و نالم داشت درمیومد ولی باید تحمل میکردم . لیدی باگ هم مدام سرش رو میچسبوند به شونه ها و کتف و سینم و همین باعث میشد درد بیشتری به پهلوم وارد بشه اما باید تحمل میکردم . تنها چیزی که آرومم میکرد ب.غ.ل لیدی بود که دوست داشتم ساعت ها توش ناله بزنم..... یهو چشمام سیاهی رفت........ / از زبان لیدی : کت یهو تو ب.غ.ل.م شل شد و وزنش افتاد روی من . شونه هاش رو گرفتم و از خودم جداش کردم ....... از حال رفته بود ....... بمیرم الهی براش !😥 گرفتمش تو ب.غ.ل.م و بلند شدم . جمعیت کنار رفتن و من از در پاسگاه خارج شدم اما همین که خواستم برم ، پلیس ها مصلح دورم حلقه زدن / لیدی : میخواین شلیک کنین ؟؟؟ بکنین ! برام مهم نیست . انگار یادتون رفته داد و فریاد میکردین که لیدی باگ ، کت نوار نجاتمون بدین ؟؟؟؟؟ چه زود یادتون رفت نمک نشناس ها ! / پلیس : کت نوار یه مجرمه و طبق قانون نباید از اینجا ببریش / لیدی : دهنتو ببندددددد!!!! یک بار دیگه بگی کت نوار مجرمه میکشمت !! همتون رو !! / پلیس : اونو تحویل بده واگرنه تو هم همدستش هستی......... / از زبان آلیا : نمیتونستم تحمل کنم ..... باید یه کاری میکردم . دوربین نادیا شاماک رو کش رفتم و توش حرف زدم : مردم پاریس !!! قهرمان ها تو دردسر افتادن !!
همیشه اونا کمکتون کردن ، حالا نوبت شماست . بیاید .....نمیتونیم بزاریم بی گناه آسیب ببینن ...... جمع بشین و ازشون دفاع کنید ! اینجا پاریسه ! شهری که به قهرمان ها نیاز داره ! کمک کنیدددد!!/ ظرف ۳ دقیقه کل مردم ریختن تو محوطه . شعار میدادن : ما منتظر قهرمان هامون هستیم ! هیچ جا نمیریم همینجا هستیم !! (شتتت😂) خلاصه شلوغ پلوغ شد و منم از فرصت استفاده کردم و لیدی باگ رو که کت تو ب.غ.ل.ش بود کشیدم از جمعیت بیرون و بهش گفتم بره . گونم رو بوسید و تشکر کرد و با یه حرکت دور شد ....... / از زبان لیدی : کت رو بردم بالای برج ایفل و تو حالت دراز کش همونجا گذاشتم ... اروم صداش کردم: کت ؟! / اما جواب نداد.... صورتش اخم داشت و این یعنی درد داشته . دلم براش کباب شد ! بغض کردم . از زبان کت: آروم چشمام رو باز کردم و چند تا پلک زدم. اولین چیزی که دیدم لیدی باگ بود که داشت نگاهم میکرد . اطراف رو دیدم . احساس کردم بالای برج ایفل هستیم . لیدی خودش رو انداخت روم و گونم رو ماچ بارون کرد (داداش آرین جونم به خدا قصدی نداشتم یهو اومد تو ذهنم😁😂) منم پیشونیش رو آروم ب.و.س.ی.د.م . کت : بانو.... من....من.....من ! / لیدی : سسس! ساکت ! چیزی نگو . / کت : آخه../ لیدی : چیی فکر کردی ؟؟؟ چرا اون کار رو کردی هان ؟؟چراا ؟؟ آخه چرااا؟؟ / کت : چون...من....واقعا....یکی از....اقوام...شدوماث هستم !😔 / لیدی : خب کی هستی ؟؟ / کت : من...اممم..آدر..نمیتونم ...فعلا بگم .... / لیدی : منظورت اینه تو از نزدیکان گابریل هستی ؟؟ / کت : درسته / لیدی : و فکر کردی مجرمی ؟؟ چرااااا؟؟؟؟ مگه میدونستی گابریل کیه ؟؟ / کت : نه...ولی...../لیدی : ولی چی ؟؟ / کت : ولی....خودت ....تو...بیمارستان....گفتی که من.....مظنون هستم ! / لیدی(دست و پاش رو گم کرده) : اممم...چیزه....نه...من...منظورم.....تو نبودی...من.....منو ببخش کت دوباره خرابکاری کردم !😓 بازم دلت رو شکوندم ! غلط کردم !! به خدا منظوری نداشتم ! 😔/ کت : پس....الکی گفتی ؟؟ / لیدی : من فقط عصبانی و متعجب بودم همین ! / کت : ولی...مردم چی ؟؟ ....اونا که.../ لیدی : مردم نجاتمون دادن . وقتی بیهوش بودی اونا ما رو از دست پلیس ها نجات دادن . / کت :اوههه ! نمیدونستم ./ لیدی : آشتی ؟؟ / کت : قهر نبودم ....که آشتی کنم ! / لیدی : راستی درد داری ؟ / کت : دروغ نمیگم پس.....داره منو میکشه!/ لیدی : میتونی بلند شی ؟؟ / کت : اره فک کنم /
با بدبختی بلند شدم . یهو دیدیم ارباب شرارت جلومون سبز شد ! واییییییی ! لیدی باگ جیغی کشید و منو پشت خودش انداخت . شدوماث : سلامم! دلم براتون تنگ شده بود گوگولیا 😈 / لیدی : خفه شو ! دست از سرمون بردار / شدوماث : با تو کار ندارم خال خالی ! من با فامیلمون کار دارم !!😈 / کت : من با کسی مثل تو ......هیچ نسبتی ندارم ! / شدوماث : جدی ؟؟ ولی خودت گفتی . / لیدی : حتی با این وجود ، اون قهرمانه و تو شرور . شما نسبتی ندارید . / شدوماث : قهرمان های زیادی تا حالا شرور شدن ! خوب به تاریخ فکر کنید یادتون میاد😉😈/ کت : ولی من...../ لیدی : کت عقب وایسا . من حلش میکنم / شدوماث : اوه راستی کت بابد زخم متاسفم . الان چطوری ؟ / کت : نگران نباش . به اندازه کافی درد داره . همونیه که میخواستی / شدوماث : من که عذر خواستم😑😈 / لیدی : شدوماث از اینجا برو ! الان نه ! / شدوماث : اتفاقا همین الان / از زبان راوی: شدوماث با یه حرکت سریع لیدی باگ رو گرفت و گردنش رو محکم فشار داد. لیدی : آههه / کت : لیدی باگ ! / شدوماث :کت ، اگه با من نیای ، باید با لیدی باگ خداحافظی کنی😈 / کت : نههههههههه ! / لیدی : به..حرفش..اخخ..گوش نده ! / شدوماث(در حالی که محکم تر گردنش رو فشار میده) : اوههه چرا باید گوش بدی واگرنه میکشمش و شوخی هم ندارم / کت : باشههه ! باشه هر چی تو بگی باهات میام !!
لیدی : نهههه کت اینکارو نکن ! / کت : اتفاقی نموفته قول میدم . / شدوماث لیدی رو ول میکنه و کت رو میکشه سمت خودش . کت : هعی ! تکونم نده ! درد داره ! / شدوماث : باشه / لیدی (در حالی که گردنش رو گرفته و مالش میده) : نه کت لطفا نرو خواهش میکنم ! / کت : من خوبم بانوی من ! چیزی نمیشه قول میدم!/ اونها از لیدی باگ دور میشن . لیدی باگ از شدت ناراحتی و عصبانیت خودش رو از بالای برج ایفل میندازه پایین اما......وسط راه ، وایپرین میگیرتش .(وقتی لوکا میاد تو داستان حرص همتون در میاد مگه نه؟؟😁😂) وایپرین : دیوونه شدی لیدی باگ ؟؟ / لیدی : تو اینجا چیکار میکنی ؟؟ بقیه هم اومدن ؟؟ / وایپرین : نه....فقط من و ریناروژ . چون هویتت رو میدونیم . / لیدی باگ : لوکااااا😭 شدوماث کت رو با خودش برد !! کمک کن لوکااا😭😭 / وایپرین : اومدم کمک کنم دیگه / ریناروژ (که مثل همیشه از ناکجا آباد پیداش میشه) : آروم باش دختر خودت رو کنترل کن همه چی درست میشه...... / وایپرین و ریناروژ لیدی بلگ رو میبرن خونه آلیا . لیدی باگ : پدر و مادرت.... / آلیا(در حالی که داره به حالت عادی برمیگرده) : خونه نیستن و تا چند وقت هم نمیان . / لیدی :کجان ؟؟ / آلیا : مشغول شورش علیه پلیس ها به خاطر تو و کت ! / وایپرین(به حالت عادی برگشته و داره به سس غذا میده) : عجب دردسری !! / آلیا : مرینت ! برگرد به حالت عادی . بذار تیکی یکم استراحت کنه . ۹ روزن تو حالت تبدیل هستی !! هم تو و هم تیکی حسابی خسته اید / لیدی : آخه کت.../ وایپرین : مطمئن باش شدوماث بهش آسیب نمیزنه . به علاوه باید نیرو بگیرب تا بتونی نجاتش بدی / لیدی(با تردید) : تیکی خال ها خاموش / همین که اینو گفت ، تیکی اومد بیرون و پرت شد گوشه اتاق . مرینت دوید سمتش و برش داشت. خیلی خسته شده بود . / مرینت(با گریه): اوههه تیکب من واقعا متاسفم !!😭 / تیکی : ملینت ! ...تو...باید...کت...رو...نجات بدی......نباید....اونجل....بمونه.....عجله کن ! / مرینت : آخه چطوری ؟؟ با این حالت دیگه نمیتونم تبدیل یشم / تیکی : من فقط خستم ......همین......تبدیل شو... / ریناروژ : امم..بخشین خلوتتون رو خراب میکنما ولی......مرینت اول باید جون بگیره . بیا مرینت . برو یه دوش بگیر. بعدش هم برای ناهار بهت استیک میدم . بعد میریم کت رو نجات میدیم . چطوره ؟؟
مرینت : باشه قبوله . / لوکا : منم از تیکی مراقبت میکنم . / تیکی : ممنون لوکا! / مرینت رفت یه دوش گرفت و لباسش رو عوض کرد . ناهار خورد . تیکی هم همینطور . میخواست بره اما ..... / آلیا : بهتره یه چرت کوتاه هم بزنی ! / مرینت : فقط ۲۰ دقیقه ! / آلیا : قبوله / مرینت خوابید . ۲۰ دقیقه شد ۳۰ دقیقه ، ۴۰ دقیقه ، ۵۰ دقیقه ، یک ساعت ، ۱ ساعت و نیم و خلاصه دو ساعت کامل خوابید . وقتی بیدار شد تبدیل شد و ..... از زبان کت نوار : دوباره شدوماث من رو برده بود تو زیرزمین خونش . منو بسته بود به همون ستون . و رفته بود . اعصابم خورد شد . درد داشتم اونم دقیقا طناب رو بسته بود رو جای زخم . انگار از قصد اینکارو کرده بود . زخمم انقدر بهش فشار اومده بود که احساس میکردم الانه که ازش خون بپاچه بیرون.......بالاخره انتظار تموم شد و شدوماث با یه چاقو اومد پایین..... و نزدیک من شد....... چاقو رو گرفت بالای سرم و خواست که بهم بزنه . تو همون لحظه چشمام رو بستم و داد زدم : خدایاااااا😖 / اما به جای اینکه بمیرم ، طناب هام باز شدن و پرت شدم روی زمین. شدوماث : ترسوندمت ؟؟ / کت : با من چیکار داری ؟؟؟ / شدوماث : خیلی مختصر توضیح میدم........... / کت : چیییییییییی ؟؟؟؟ نه . نه . نه فکرشم نکن. اصلا و ابدا . عمرا . نهننهههههه / شدوماث: بهش خوب فکر کن پسر جون
از زبان لیدی باگ : وایپرین و ریناروژ میخواستن باهام بیان اما من نذاشتم . خودم تنهایی تبدیل شدم و راه افتادم سمت خونه گابریل . به پارک که رسیدم ، داشتم اطراف رو نگاه میکردم که...... باورم نمیشد ! من کت نوار رو دیدم ! با اشتیاق و تعجب دویدم سمتش . اونم دوید سمتم. انتظار داشتم ب.غ.ل.م کنه اما..... نکرد . مشکوک شدم بهش . لیدی : کت حالت خوبهه ؟؟ /کت : آره...خوبم / لیدی: شدوماث باهات چیکار کرد ؟ چطوری فرار کردی ؟؟ / کت نوار : فرار نکردم اون دنبالمه . باید زود از اینجا دور بشیم . / لیدی : باشه بجنب بیا ..... / هردو دویدیم سمت دریاچه....... پشت رو دیدم . شدوماث داشت میومد دنبالمون . برگشت و عقب عقبی ، با یویو گرفتمش و پرتش کردم تو دریاچه . لیدی : آخیش ! راحت شدیم از دستش / کت : آره فکر کنم...آخخخخخخخخخخخ ! / لیدی :چی شد ؟؟؟؟؟ / کت : هیچی فقط ، این درد داره دیگه واقعا اذیتم میکنه........ / از زبان کت نوار : با صحبت هام سرش رو گرم کردم . یه لحظه که لیدی باگ برگشت و خم شد سمت دریاچه تا احتمالا بتونه شدوماث رو پیدا کنه ، دوتا دستاش رو محکم از پشت گرفتم و پیچوندم و کشیدمش سمت خودم . لیدی : کت...چته چرا اینجوری میکنی ؟؟ / کت(در حالی که دست لیدی باگ رو محکم میپیچونه) : متاسفم بانوی من ! / لیدی(در حال تقلا کردن) : کتتتتتت ! ولم کن .... چیکار میکنی ؟؟ / یهو شدوماث اومد . شدوماث : لیدی باگ ! از سنتی مانستر من خوشت اومد ؟؟ / لیدی(دست از تقلا کردن برمیداره و زل میزنه به شدوماث) : اونی که انداختم تو اب یه سنتی مانستر بود ؟؟؟؟؟ / کت : بله بانو.....واقعا متاسفم منو ببخش / لیدی :کت !! چرااا ؟؟ برای چی اینکارو میکنی ؟؟؟ شدوماث بهت چی گفته ؟؟ گوش کن کت منم ! لیدی باگ ! ما یه تیمهستیم . نمیخوام باهات بجنگم . نمیخوام تقلا کنم چون دردت میاد . پس خودت ولم من . اذیتم نکن ! دستم رو انقدر نپیچون دیوونه ! داره میشکنه !! چرا؟؟؟ چرا منو فروختی ؟؟؟؟ بهت اعتماد داشتم ....... / کت : چونکه.....
عاشقونه عاشقونه ، خیلی شیک و بی بهونه، حاضری دلتو بدی به دل یه آدم دیوونه ، قلبتو بسپار به من....آخه عاشق شدن باتو......یعنی.....فلان و بهمان و پیام بازرگانی😁😂😂😂😂 جای بدی کات کردم مگه نه؟؟😂 ناظر جون توروخدا جان من منتشر کن دستام دارن از جاشون کنده میشن دیگه حسشون نمیکنم😅 ..... منتشر کن لطفا......تنکس 😊❤❤❤❤
کت : چونکه ، مدام قلبمو شکوندی.....آزارم دادی......اذیتم کردی...... چندین بار با احساساتم بازب کردی.......دیگه نمیتونم بهت اعتماد کنم . دیگه ...... بهت علاقه ای ندارم😔 /لیدی(که چشماش دارن از تعجب میزنن بیرون از کاسه) : چی ؟نه..... من متاسفم کت منو ببخش...... / کت : نمیتونم / لیدی(با ناامیدی) : پس حداقل دستم رو انقدر محکم فشار نده از جاش کنده شد😕😔💔 / کت : اینم نمیتونم / شدوماث : کت نوار تمومش کن ! / کت : آخه من...../ شدوماث : گفتم بکشش !! / کت(با بغض) : نمیتونم ..... قرار بود خودت اینکارو بکنی....... / شدوماث :حالا میگم تو انجامش بدن ! حالا ! / از زبان لیدی باگ : باورم نمیشد این واقعا کت نوار باشه . امکان نداره.....چطور ممکنه ؟ شدوماث یه چاقو برای کت انداخت . کت تو هوا گرفتش . شدوماث :تمومش کن و معجزه گرش رو برام بردار کت نوار !! / کت: باشه . پس بیا جلوتر تا مطمئن بشی که کلک نمیزنم . چون در این قضیه به خودم اعتماد ندارم....... / شدوماثاومد جلو . فقط ۱ متر با ما فاصله داشت . کت نوار با دستای لرزون ، چاقو رو زیر گلوم گذاشت...... کت : نمیخوای چیزی بگی ؟ / لیدی : فقط اینکه.......من واقعا دوستت داشتم ....... خیلی! فکرشم نمیکردم یه روز به دست تو کشته بشم . / کت : متاسفم / لیدی : یه قولی بهم میدی ؟؟ / کت : چون آخریشه ، آره حتما / لیدی : بعد از من ، همون کت نوار سابق بمون . با شدوماث همکاری نکن . همون طور که بودی مهربون باش و فراموش نکن که تو........تو شرور نیستی ! شاهزاده زیبای من ! 💔/ کت : مطمئن نیستم بهش عمل کنم پرنسس من!😞💔 / شدوماث : بسه دیگه تمومش کن واگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی....... / کت : ۱...۲.....و...۳ !/ بعد داد زد :منو ببخش بانوی مننننننننن !😭😭😭😔💔
راوی : کت نوار با سرعتی مثل برق لیدی باگ رو پرت کرد توی آب دریاچه و با یه حرکت ، چاقو رو به سمت شدوماث پرت کرد . با اینکه جاخالی داد ، اما یه خراش برداشت......... شدوماث داد زد و گفت : دیوونه شدی ؟؟ چرا اینکارو کردی😬😡 / کت (با شجاعتی که فقط از خودش برمیاد😍) : فکر کردب بانوی زیبام رو میفروشم به توی عو*ضی ؟؟ خیلی خنگ بودی که باور کردی(الان منظورم با طرفدار ها هم بود چون فکر کنم نصفتون نیم سکته رو زدین😁😂😂) / شدوماث : برمیگردم و نابودتون میکنم ! قول میدم ! / کت(در حالی که دستش رو دو انگشتی روی سرش میزاره تا مثلا ادای احترام پلیس ها رو دربیاره) : باشه بابا تو خوبی ! تا حالا هیچ شروری به قول هاش عمل نکرده😏 / شدوماث از اونجا دور میشه و کت با عجله توی آب میپره.......... شنا میکنه و کف آب لیدی باگ رو پیدا میکنه که بیهوش افتاده. ساعت رو چک میکنه ، ۳ دقیقس زیر آبه بدون اکسیژن . چوب رو از دهن خودش درمیاره و میزاره روی دهن لیدی باگ . لیدی رو روی خودس میندازه و به سمت بالا شنا میکنه....... نفسکم میاره اما باید برسونتش واگرنه جفتشون خفه میشن . از زبان کت : با هزار تا بدبختی کشیدمش بالا و بعد گزاشتمش رو زمین . احتمالا ریه هاش پر از آب شدن ..... خب چیکار کنم ؟ آها باید دهن به دهن بدم (حال میکنین چطوری صحنه درست میکنم براشون؟؟😁😂😂) ۵ تا ضربه به قفسه سینه ، یه دهان به دهان....... تا حالا عملی انجام ندادم اما خب بالاخره از به جایی شروع میکنن دیگه....... خلاصه که بعد ۸ بار تنفس دهان به دهان ، سرفه میکنه و سرش رو تکون میده......... لیدی :کتت!😢 / کت : بانوووووی مننننننننن !!!!😞😖😭😭😭😭😭😭😭
تمامید ..... ادامش رو تو یه تست دیگه میزارم چون این پارت هنوز مونده🙂💔💔
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
خیلی عالی بوددددد💙👍
تنکس😊😘
مرضیه ببخشید ولی خاک بر سرت توی اسلاید 8 داشتم از شدت استرس نمی تونستم به خدا نفس بکشم
توی اسلاید 9 هم خیلی رمانتیک بود و داشتم دق میکردم خدا لعنتت نکنه
وااااا خب داستانه دیگه😐😂😂
حالا زیاد غصه نخور😐😂😂
خیلی واقعی داستان مینویسی هر لحظه بهش فکر میکنم اشکم درمیاد ولی از خوندنش دست بر نمی دارم
اجی یه چیزی کشف کردم 😁تو هدفت از نوشتن داستان دق دادن منه😄
وای من داشتم دق میکردم حلالم کنییییییید
بل بل چیز جالبی کشفیدی😐😂😂
😂
سلام
داستانت فوق العاده است
راستش من مریکتی هستم اما این رمان از هر رمان دیگه ای که تا حالا خوندم بهتر بوده ❤️❤️❤️🤩🤩هر چقدر بگم کم گفتم ❤️❤️❤️❤️❤️💓
لطفا زودتر پارت بعدی رو بذار
مرسی عزیزم خیلی ممنوووون😍😅❤
چشم تا بعدازظهر امروز فکر کنم بذارم😊❤❤❤❤❤
دارین کم کم خجالتم میدین اونقدر ها هم خوب نیستش 😅💔
چرا حتی بهتر. از این هم هست 👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
بعدیییییییی رووووووو بزااااتاررررررررررر😐😂آقا رمانت برای یه لیدی نوار شیمر یه رویایی که حالاحالا ها نمیتونه بهش برسه 😂 آقا پارت بعد رو بزار😐
آره میدونم😅
مرسی از نظرت عشقم😍😂❤❤❤
عالی لطفا بعدی رو زود تر بزارم
چشم حتما میزارم😊😉💖
عالییییییی😐😂
مرسی😍❤❤
آجی جان کجایی تو خبری ازت نیستا😐💔
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من همیشه اینجام 😂😑
چیشده خبری شده نبودم؟😑🤨😂
عالیییییی پارت بعد🌸🌸🌸🌸🌸
میگم میخوای برم فرانسه جرمی توماس رو بندازم بیرون تو رو به عنوان همه کاره میراکس معرفی کنم فوقالعاده مینویسی میشه بیای درمورد داستان من هم نظر بدی؟
باشه عزیزم جرمی رو هر وقت انداختی بیرون درخدمتم😊❤
مرسی آجو حتما سر میزنم😊😘
منم باهات موافقم آجو فاطی، آجی مرضیه تو هم باید جای جرمی و توماس بری بعد من باهات عکس میگیرم میزارم تو تستچی زیرشم میزارم (منو سازنده میراکلس همین الان یهویی) ♥♥نظرت چیه؟
خوبه آجی فاطمه موافقم😁😂💔❤❤
یعنی منظورم هر دو تا آجی فاطم بود😊❤💜
گیر افتادی ها دونا آجی فاطی داری 🤣🤣🙄
عالی بود
اما من میدونستم کت همچنین کاری نمیکنه منم نویسندما میدونم بعضی وقتا برای هیجان (و البته سکته دادن کاربرا 😂)اینا لازم آن
ولی در کل عالی بود محشر ی تووووو
مرسیییی آجی جون😊💜
بابا تو باید کارگردان میراکلس میشدی عالیییییییی بود خیلی داستانت جالب و محشره عین فیلم های بزن بزن میمونه
مرسی عزیزم نظر لطفته آجی جون😊💚
قوه تخیلم خیلی بالاس😁💔
آره خیلی