🌸 از زبان مرینت🌸
بلافاصله بعد از اینکه حالم خوب شد بلند شدم و سمت دفتر مدیر رفتم
تق تق 🚪
مدیر: بفرمایید
سلام اقای داماکلیس
کلویی بورژوا کوبید تو صورتم
مدیر:بله دارم میبینم
اقای مدیر کاری نمیکنید
مدیر : اقای جاپس (ابدارچی)بگید کلویی بورژوا از کلاس ۹/۳ بیاد
جاپس: چشم
🏓از زبان چاپس🏓
به اقای داماکلیس چشم گفتم و سمت کلاس ۹/۳ رفتم
تق تق 🚪
خانم بوستیه: بفرمایید
سلام خانم میشه بگید کلویی بورژوا بیاد دفتر
کلویی: به چههه دلیییلییی😡😡
نمیدونم بیا دفتر
کلویی: نمیام من دفتر نمیام😡
به زور کلویی رو سمت دفتر بردم
تق تق 🚪
مدیر: بیا تو
🌸از زبان مرینت🌸
بعد اینکه کلویی اومد گفت
کلویی: اقای داماکلیس شما باید مرینتو اخراج کنید چون عشق منو دزدیده
مدیر: در مورد صورتش چی؟؟
کلویی: خ(پوزخند) عه خب دختره بی ارزه زشت خیر سرش مدله من خوشگلش کردم
مدیر: خب پس کلویی بورژوا تو اخراجی
کلویی: چییی فکر نکنم اگه بابام بفهمه واکنش خوبی بهتون نشون بده 😡
مدیر : نه نه مزاحم شهردار نشو سرش شلوغه مرینت تو اخراجی
کلویی: حالا شد
چییی واقعاً براتون متاسفم
خداحافظ
کلویی,: برو بمیر
تو ذهنش: یه برو بمیری نشونت بدم اون سرش نا پیدا
تو راه خونه داشتم حرص میخوردم
بعدی