#اتش_عشق #پارت۱
سلام من مرینتم من دختر بزرگ ترین مدل پاریسم من یه برادر به اسم مارک دارم پدرم طراح مد و مادرم مدل هست من از پسر عمم لوییس متنفرم (بعداً میفهمید چرا) بخاطر همین وقتی عمم اینا میان خونمون من میخوابم یا حمامم یا بیرونم اسم عمم بلیر هست ولی من با دختر عمم امیلی خیلی بازی میکنم کمتر مواقع امیلی میاد پیش ما چون. من خونه نیستم 💌فردا 💌 داشتم برای اولین روز مدرسه ماده میشدم یه لباس قرمز با یه تل گلدار قرمز و یه دامن بلند پوشیدم تعریف از خود نباشه واقعا مانکن هستم (تو عشق منی) امروز بعد مدرسه جلسه عکاسی دارم باید ماده باشم داشتم قدم میزدم که یهو یه صدایی پشت سرم احساس کردم پست سرم را دیدم کلویی بورژوا دختر شهردار پاریس و لایلا رزی دختر خبرنگار پاریس اهمیت ندادم و به راهم ادامه دادم وقتی به مدرسه رسیدم به دفتر مدیر رفتم تا شناسناممو بدم وقتی شناسنامه را دادم 📝نوشته شناسنامه📝 نام: مرینت نام خانوادگی: دوپن چنگ فرزند: تام سریال شناسنامه: ن م ۶۷۵۸ (همینجوری یه چیزی گفتم) وقتی مدیر اینو خوند تعجب کرد گفت: تو دختر مدل معروف پاریسی گفتم: بله گفت: خیلی خوب به مدرسه ما خوش اومدی
گفتم : ممنون و به سمت کلا راه افتادم دیدم یه پسر جذاب با موهای طلایی روی نیمکت اول نشسته نمیزاشت کسی پیشش بشینه تا من رفتم داخل تنها جای خالی روی نیمکت ها کنار اون پسره اها این ادرین اگراسته پسر طراح مد گابریل دوست بابا رفتم پیشش نشستم کلویی و لایلا به شدت عصبانی شدن ادرین گفت: سلام مرینت اسم منو از کجا میدونی ادرین: کیه که خوشگلترین دختر پاریس را نشناسه ممنون ادرین ادرین: خواهش میکنم پرنسس زیبایی (لقب مرینت) 😒از زبان لوکا😒 اون دختره رو مرینت چه زیباست باید دلشو به دست بیارم و پدر رو سربلند کنم تا پولدارش کنم ها رفت پیش ادرین اه چه بد میارمش پیش خودم ادرین اون مال منه (خفه شو با هزار بدبختی اور دمت تو داستان پس خفه وگرنه حذفت میکنم از داستان لوکا: قلط کردم افرین شدی پسر خوب🤭) 🎀از زبان مرینت🎀 داشتم تو حیاط قدم میزدم چون عادتمه بعد حس کردم یه دستی رو شونمه
گفت: خوشگله دوسم داری دیدم لوکا هست گفتم گمشو و بعد رفت(مرینت ادبش کردم هر چی بگی عمل میکنه مرینت : دستت طلا) بعد دوباره به دستی رو که محکم تو صورتم خورد احساس کردم و بعد بیهوش شدم کلویی: حالا شد دختره عشق دزد 🧮 از زبان ادرین🧮 داشتم به مرینت فکر میکردم که یهو یه صدا گروپپ شنیدم رفتم دیدم کلویی بالا سر مرینت که بیهوشه داره میخنده رفتم و گفتم: با این میخواستی منو عاشق خودت کنی بد تر از خودت متنفرم کردی مرینتو بقل کردم و به سمت پرستاری مدرسه بردم کلویی: فقط گریه🥺🥺
ببخشید وسط داستان پریدم ولی با صحیح قلط بگو چقدر تا الان دوست داشتی
ممنون که نظر دادی بریم برای ادامه داستان
🍒۲ساعت بعد🍒 🎀از زبان مرینت🎀 بیدار شدم دیدم ادرین کلویی لایلا خانم بوستیه و مدیر داماکلیس بالا سر من هستن لپ چپم درد میکرد حس کردم باد کرده یه ایینه خواستم دیدم هم قرمزه هم باد کرده گریم گرفت تا ادرین خواست یه چیزی بگه گفتم بخاطر اینکه من الان جلسه عکاسی دارم
امیدوارم لذت برده باشید پایان پارت اول نظر یادت نره کیوت
انواع خواهید دید : مامان کلویی... این چه وضعیه.... نه مارک نه....... نهههههههههههههههه......... مامان من کجام.... نه من نیستم... گمشوووووو..... ولم کن..... تا پارت بعدی بای
بای بزن رو صحیح تا بگی بای
شانسی یکیو بزن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)