🌌متحرکان p1

خب امید وارم خوشتون بیاد🥰

ریک یک پلیس بود که با دوستش به یک بیابون دور افتاده رفته بود 👮‍♂️ او یک دختر کوچولو رو دید که می‌خواست بهش حمله کنه 👧🎈🧟‍♀️ولی اون مرده بود ولی داشت راه می رفت🧟‍♀️

یکی از افراد میخواست :به دختر تیر بزنه ولی خورد به ریک او رو بردن به بیمارستان 🏥🚑 او ۳ ماه تو بیمارستان بستری بود وقتی چشاشو وا کرد گفت :من کجا هستم 👀 او از تخت افتاد و گفت دخترم نوزاد هست 👼 باید هر چه زود تر او رو نجات بدم وقتی ریک به خانه رسید متاسفانه همسرش مرده بود و فقط دخترش تو تخت بود که داشت گریه می کرد 😢

ریک خشکش زده بود...........😱 دخترش را برداشت و فرار کرد و رفت به یک جایگاه رسید که آنجا تمام مردم زنده زندگی میکردن و تمام زامبی ها رو می‌کشتن🧟🧟‍♂️🧟‍♀️ ریک گفت :اینجا دیگه کجاست یکی از مردم شهر گفت:اینجا ما از زامبی ها پنا می بریم🌌 از اون به بعد ریک اونجا زندگی می‌کرد یک روز یک طوفان خیلی وحشتناک اومد🌪🌊 و تمام در های محافظت شده ی اون جایگاه رو کند تمام متحرک ها اونجا جمع شده بودن 🧟🧟‍♂️🧟‍♀️🧟‍♀️🧟‍♂️🧟

یک دفعه یک جنگجو زیبایی به اسم مگی از نا کجا آباد پیداش شد 🙅‍♀️🤵‍♀️ از زبان مگی:به بچه ها بگید به طبقه بالا برون 🙇‍♀️ از زبان دریل دوست قدیمی ریک :منم تیر اندازی بلدم 🧔 دریل ی سرخ پوست شجاع بود که خانواده ی او مثل خانواده های دیگه توسط زامبیا ها از بین رفته بودن 😓 از زبان ریک : افراد دیگه کجا هستند 🧐 .......... از زبان مگی :نگران نباش اون ها رو فرستادم زیر زمینی 💥از زبان ریک:چرا!اونجا پر از زامبیه .‌‌‌‌......

مگی و ریک بدو بدو بدو به زیر شیروونی رفتن !ریک :بدویید از زبان دریل :چیکار میکنید مردم و جمع کن که ی دفعه آلیشا یکی از افراد که یک زن پر شهامت بود. از زبان آلیشا:این جا یک راه خروج هست مطمعن باشید 😧. دریل حرف مگی رو گوش میکنه و میگه راست میگه همه راه میفتن و به لندن نزدیک میشن .......‌🏙

پیام بازرگانی 😅

در پارت ۲ خواهیم دید 👉

ریک و افرادش فرار می‌کنند و به آمازون نزدیک می شوند😅💦💫

فالو کن فالوویی❤🧡💛💙💚🖤💖