
۱۰۰ تاییییی شدممممم😍🤝🏻
و یهو مثل برق گرفته ها نشستم کثافتتتت به من میگه عزیزم بعد با اون پانسیه لا الله هه الله(درست نوشتم؟😂) چشم غره ی توپی تحویلش دادم و رومو اونطرف کردم متعجب گفت:اتفاقی افتاده؟ جودی:با من حرفففففف نزننن دریکو:خب اگه بخاطر حرفای اونشبه که اصلا فراموشش کن جودی:میگم با من حرففف نزنن هری:خب میگه باهاش حرف نزن دیگه😑 جودی:تو دخالت نکن خری:جودییی من دارم به نفعت حرف میزنماااا جودی:خیر سرم من مریضممم سکوتتتتتتتتتت اصلا برین بیرون ببینمممم هری:چیچیو برین بیرون خودتم پاشو حالت خوبه اومدم پایین که دریکو برای کمک دستشو دور کمرم حلقه کرد که خواستم پسش بزنم ولی نتونستم زور اون کجا و زور من کجا؟خم شدم و بازوش رو گازگرفتم دادی زد و دستشو از دور کمرم بداشت هری زد زیر خنده که دریکو گفت:دهنتو ببند پاتح جودی:دهنتو ببند مالفوی تنه ای به دریکو زدم و بیرون اومدم "از زبان دریکو مالفوی" دو روز بود جودی باهام حرف نمیزد اعصابم حسابی داغون بود بعد کلی پرسیدن فهمیدم بخاطر اینکه با پانسی حرف زدم ولی اون پانسی بیشعور به من گفته بود جودی بهش گفته جوابش منفیه
به جودی نگا کردم اونم داشت بهم نگا میکرد ولی سریع صورتش رو اونطرف کرد کلاس تموم شده بود همه رفته بودن جز منو و جودی که داشت وسایلش رو جمع میکرد خواست از در بره بیرون که باروشو گرفتم بازومو از دستای دریکو کشیدم و گفتم:برای بار هزارم به من دست نزنننن دریکو محلم نداد و دستمو گرفت و کشید انقدر تند راه میرفتم مجبور بود بدوم😐وارد محوطه شدیم روی زمین نشستیم صورتمو اونطرف کردم که دریکو گفت:اصلا حالیت هست داری چیگار میکنی؟باتوام جودی؟تو حتی مذاشتی برات توضیح بدم همینجوری برای خودت بریدی و دوختی سکوت کردم خب راستش این چند روز فکر کردم باخودم گفتم شاید واقعا یه توضیحی داره دریکو:پانسی به من گفت تو بهش گفتی که به من بگه جوابت منفیه بعد اونم هی خودشو به من میچسبوند منم گفتم خب اگه با پانسی باشم فراموش کردنت راحت تره
بلند شدم وایسادم و گفتم:اولاااا که من با اون پانسی هیچ حرفی نزدنم دوما گیریم و گفته باشم تو میخواستییی فراموشم کنیییییی؟واقعااا براتت متاسفممممممممم دریکو قیافش این بود:😐 قیافه منم این بود:😒😤 از کنارش رد شدم و پانو روی دستش گذاشتم دادی زد و زیر لب وحشی گفت به طرفش برگشتم و پشت چشمی نازک کردم و رفتم
چندروزبعد دریکو این چند روز همش هی میگفت جوابت چیه منم میگفتم باید فکر کنم ولی خب تاکی از زیرش در برم؟باید بهش میگفتم که منم دوسش دارم وارد محوطه شدم و کتابمو روی زمین کنار دریکو پرت کردم خودمم پیشش نشستم بالاخره دریکو سکوت وشکست و گفت:فکراتو کردی؟ جودی:اره دریکو:خب؟ جودی:خب چی؟ دریکو:زیر لفظی میخواییی؟خب بگو دیگههه جودی:خب ببین من خیلی فکر کردم ولی دیدم تو فقط دوستمی یعنی مثل هری برام میمونی بعد سرمو ناراحت انداختم پایین هاهاها چقدر من شرورم😂😈 دیدم صدایی نمیاد سرمو بلند کردم که دیدم دریکو از حرص قرمز شده و داره نقشه قتلمو میکشه والا حقم داره بنده خدا ۲۰ روزه نگهش داشتم که بگم نه؟ دیدم اوضاع داره قاراشمیش میشه سریع چشمام رو بستم و گفتم:شوخی کردم دوست دارم و سریع بلند شدم و بدو بدو ازش دور شدم چیه خو؟خجالت میکشم😂

🤣🤣🤣🤣🤣
نظاتتون رو برام کامنت کنید🌻💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اس آخر... جرررر خوردممم🤣🤣
😂😂
فوق العاده 💚
اون عکسی که دراکو رو دختر کرده بودن که سمی بود😂😂😂😂
مرسی نپص🥺💕
واییی اره من اونووووو دیدمم فقط افتاده بودم رو زمین میخندیدم🤣
تو خیلی خوب مینویسی
عالی بوددد
کشگشجکشدطخپطنشجضچصچیحیمدیتشمجشچشپدطددطتطمضجشکسنحشحی
ویییییی گلبممم ننههه چقدر تو مهربونیییییی عشقققق منننن🥲💙
🥺🥺🥺🥺🥺🥺💕💕💕💕💕💕
عاااالیییی بود 💚😂😂
مرسیی🤍🌙
من منترششش کردم 😏😌
افرین😂
میخواستم رد کنماااااا🤣
😂😂😂از بسسس بی.شعوری
بمنتشر دوستمه🌱
اسلاید اخر نظراتتونه اشتباه تایپ کردم😂🤦🏻♀️