
خب اینم از این قسمت لایک و کامنت و فالو فراموش نشه فالو =فالو
از زبان اریکا : مامان بابا در باره چیز هایی که میخواستن حرف بزنن حرف زدن و من بعد حرفاشون گفتم : میشه درباره دختر گمشده خاله مارتا و عمو مارک بگید؟ اون هم مثل خواهر و برادراش به توت فرنگی آلرژی داره؟ مامانم گفت : آره اون هم به توت فرنگی آلرژی داشت برای چی میپرسی ؟ گفتم هیچی چیز مهمی نیست بعد با بچه ها رفتیم بالا که بریم توی اتاق هامون وقتی که میخواستیم بریم داخل به بچه ها گفتم بچه ها یک لحظه بیاین کارتون دارم وقتی رفتیم داخل اتاق من بهشون گفتم : من فکر میکنم بدونم کی دختر گمشده خاله و عمو هست . اریک : از کجا میدونی ؟ اریکا : خوب یک لحظه به چند ثانیه قبل از زمانی که مارینا و متیو مایکل بیهوش بشن فکر کنین آدرین: خوب؟ اریکا : اگه یادتون باشه مرینت افتاد زمین و وقتی که رسیدیم بیمارستان گفتن که اون هم به توتفرنگی آلرژی داره آدرین و اریک: خوب که چی؟ ادرینا : خوب خ*ل*ه*ا منظور اریکا اینه که ممکنه مرینت دختر عمو و خاله باشه اگر به مرینت دقت کنین میفهمین که موهاش هم رنگ مایکل هست و چشاشون هم مثل هم هست و ته چهره خاله و عمو رو هم داره و به توتفرنگی آلرژی داره پس میشه گفت... همه باهم: دختر عمو و خاله هستتتتتتتت اریک و آدرین : بیاین این ها رو به مایکل و متیو مارینا بگیم . اریکا : آره باید بگیم تا بتونیم با هم دیگه دنبالش بگردین آدرینا: آره از قدیم گفتن چند فکر بهتر از یک فکر هست
از زبان متیو: اریک بهم زنگ زد و گفت که بریم یه جایی چون میخوان یه چیز مهمی بهمون بگن گفتم کجا بریم گفت بیا بریم پارکی که روبه روی خونهی نرینت هست . ازش پرسیدم چرا اونجا گفت بیاین اونجا که رسیدیم بهتون میگیم . من هم گفتم باشه و موضوع و برای مارینا و مایکل گفتم و راه افتادیم جایی که گفته بودن وقتی رسیدیم اریک گفت :خب گفتیم که بیاین برای اینکه می خوایم در مورد خواهر گمشدتون یک فرضیه بدیم ما فکر میکنیم مرینت خواهر شماست مارینا : به چه دلیل ؟ اریکا: خب نگاه کنید اون هم مثل شما به توت فرنگی آلرژی داره و رنگ موهاش و چشماش هم مثل عمو و خاله هست و هم چنین اون در همون تاریخی که شما سه تا تولدتون هست تولدشه
ادرینا :من به مرینت زنگ زدم و گفتم بیاد اها اوناش داره میاد مرینت: سلام ادرینا چرا گفتی بیام از زبان مرینت: رفتم پیش ادرینا و همه اون فرضیه های که داشتن رو بهم گقتن بعد من دم زیر خنده و بعد پکر شدم دقیقا اینجوری😐 بعد گفتم داشتین با هام شوخی می کردین دیگه نه ؟ فکر نکنم این جوری باشه ها ولی مامان و بابام نمی زارن که برم توی اتاقشون بیاین یه کاری بکنیم مامان بابام الان داخل شیرینی فروشی هستن پس من تماس تصویری میگرم با هات ادرینا و میرم توی اتاقشون و اینکه صدای تماس رو ببند تا صدا نیاد
مرینت: رفتم توی اتاق پدر و مادرم .وقتی وارد شدم یه گاوصندوق دیدم رفتم سمتش . قفل داشت فکر کردم قفلش چی میتونه باشه اها فهمیدم تاریخ تولدم زدم باز شد چیز های عجیبی دیدم برداشتمشون و گذاشتمشون داخل کیف مدرسه ام و رفتم پایین که مامان گف کجا میری گفتم: با بچه ها قراره بریم کتابخونه و بعد رفتم بیرون یادم نبود تماس تصویری گرفتم وقتی رفتم بیرون ادرینا و اریکا زدن زیر خنده گفتم چی شده چرا می خندین گفتن : که کتاب خونه بیا بریم کتاب خونه سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ادرینا اینا برگه ها رو بیرون آوردم و نشونشون دادم . داشتیم میخوندیم که مایکل گفت : خودشه این همون خدمتکارمونه که خواهرم رو دزدیدن.
از زبان مایکل: داشتم برگهای که مرینت آورده بود نگاه میکردم که عکس خدمتکار هایی که خواهرم رو دزدیده بودن نگاه میکردم اون عکس قبلا مامان نشونمون داده بود بلند گفتم ایناهاش همین ها هستن که خواهرم دزدیدن مرینت نگاهی کرد و گفت اینا که پدر و مادر منن . هممون به مرینت نگاه میکردیم انگار هنوز دوزاریش نیفتاده بود بعد یه جیغ بنفش کشید که خاله و عمو اومدن داخل و گفتن چی شده و من و متیو و مارینا پریدیم ب*غ*ل مرینت و ب*غ*لش کردیم . که خاله امیلی گفت : باشما ها هستم میگید چی شده یا نهه

ببخشید اگه دیر شد امتحان های میان ترمم شروع شده برای همین نمیتونم زود به زود بزارم ببخشید لایک و کامنت و فالو فراموش نشه فالو =فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ااااججججیییی خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم چه خبرا چطور مطوری ...؟😃
مرسی عشقم تو چطوری
خوبم اجی چه خبرا ؟
چقدر تو بیشعوری اجی ایشش دلم برات تنگولیده بود تستچی حساس شده بدم حساس شده تا یه چیزی مینویسم رد میکنه حالا همون ناظراش
آجی من بیبیشعورم؟من چند وقتی هست اصلا تستی برسی نکردم اگه چیزی دیدن حتما قبولش میکنم
بعدییییییییییییی
عالییییییییییییی بعدییییییییییییی بعدییییییییییییی بعدییییییییییییی
چشم مرسی
عالی لطفا در اولین فرصت پارت بعد رو بزار ❤❤
چشم عزیرم
کامنت نمیدین؟🥲