
هزاران درود بریم سراغ رمانمون. بعد از فصل چهارمه و کلی هیجانو قراره تجربه کنیم. درضمن همه شیپا رو داریم
همه خبرنگارا دور لیدی باگ و کت نوار رو گرفته بودن و تند تند عکس می گرفتن. فلش دوربین و پچ پچ خبرنگارا لیدی باگ رو گیج کرده بود، اروم به کت نوار که پشتش وایساده بود گفت حواست باشه من به همه سوالا جواب میدم. کت نوار گفت: بله بهرحال شما رئیسی _کت لطفا الان وقتش نیست _مگه چی گفتم :/ لیدی باگ دستشو برد بالا و گفت: لطفا آروم تک تک سوال کنید. _نمیخواید هویت شدوماث رو برامون فاش کنید؟ +نه خیر من و کت نوار صلاح دیدیم بهش لطف کنیم و بذاریم که چهره ش برای همیشه مخفی بمونه؟ _یعنی بعد از این همه اتفاق و آزار و اذیت اون به شما و مردم پاریس نمیخواید بهمون بگید اون عوضی کی بوده؟ +ما اونو بسزای اعمالش میرسونیم بعضی از رازها باید راز باقی بمونه این به صلاح همه ست. _از کجا باید بهتون اعتماد کنیم که اونو بسزای کارایی که کرده می رسونید؟ +این همه سال با اعتماد شما نسبت به ما تونستیم با شدوماث مقابله کنیم و در نهایت شکستش بدیم.حالا که دیگه خطری تهدیدتون نمیکنه نمیتونید به ما پشت کنید.این بدجنسیه! من یبار دیگه بهتون قول میدم که هیچکس نتونه بهتون آسیب برسونه و مطمئن باشید این شدوماث برای همیشه رفته. _بعد از شکست دادن شدوماث قراره چیکار کنید؟ +بهش فک نکردیم ولی اولین چیز تعطیلاته. _معجزه گر طاووس و پروانه پیش شماست؟ +بله. _هویت همو میدونید؟ +نه و قرار هم نیست این اتفاق بیفته. _مگه دیگه.... لیدی باگ دستشو برد بالا و گفت: لطفا فراتر نرید. _دیگه وقتی شروری نیست چه نیازی به ابرقهرمانا هست نه؟ +ما همیشه برای کمک به مردم آماده ایم حتی اگه شروری در کار نباشه _ابرقهرمانای دیگه چی اونا هولدر میمونن؟ +بله ولی در مواقع نیاز _شدوماث چرا معجزه گراتونو میخواست؟ +برای قدرت مردم قدرت طلب خیلی میتونن خطرناک باشن _بعضیا میگن برند معروف گابریل اگرست با شدوماث همکاری می کرده، درسته؟ +من چیزی نشنیدم و باید بگم صحت نداره! _چرا نمیذارید کت نوار صحبت کنه؟ بهرحال اونم همکارتونه شاید بهتره بگم نوچه تون... +هووم به هیچ وجه ما یه تیمیم کت نوار گفت: یه تیم متشکل از رئیس و نوچه! لیدی باگ اروم گفت:دوباره نه _شما با هم رابطه ای ندارید؟ کت نوار گفت: نع ما فقط همکا...هم تیمی هستیم! _چرا عشقتونو انکار می کنید؟ +چون هیچ عشقی بین منو کت نوار نیست _میدونید که ما خبرنگارا شامه تیزی داریم، احیانا
همین لحظه که لیدی باگ میخواست حرف بزند کت نوار با میلش از بین جمعیت رد شد _شما درست مثل دو تا زوج باهم دعوا میکنید.این عجیب نیست؟ +ما فقط... _چه دلیلی باعث دعواتون شده؟ +ما دعوا نکردیم اگه اجازه میدید برم پیشش تا ببینم مشکلش چیه؟ _درست مثل زوجای عاشق +آااااه! فعلاااا!
کت نوار روی پشت بوم وایساده بود و لیدی باگ که بهش رسید گفت:پیشی نباید اونجوری ... _آها ببخشید خانم رئیس از این به بعد حواسمو جمع میکنم + چرا نمیخوای بفهمی من نگرانتم؟ یه اشتباه ممکنه هویتامونو فاش کنه. کت نوار همچنان پشتش به لیدی باگ بود: تو که خوب داری انجامش میدی +بعد از آشکار شدن هویت شدوماث مثل سابق نیستی نمیخوای درموردش باهم حرف بزنیم؟... دستشو گذاشت روی شونه کت نوار:من همیشه برای شنیدن حرفات اینجام...اگه این چند روزه خیلی رئیس بازی در آوردم متاسفم من فقط.... کت نوار دست لیدی باگ رو از شونه ش برداشت و گفت: من بهت نیازی ندارم نه تو نه مردم و نه به توجهتون...همیشه خودم بودم بازم هم میتونم ادامه بدم. لیدی باگ با یه نگاه افسوس بارانه به کت نوار نگاه کرد:کت... کت نوار هم دوید و رفت.
ادرین روی تختش دراز کشید، پلگ گفت: تا حالا ندیده بودم انقد با لیدی باگ سرد رفتار کنی . _آه پلگ نمیخوام بهش فک کنم! پلگ یه کمببر انداخت تو دهنش و گفت: به لیدی باگ یا به رفتارت؟ _به هیچی. _تو که یه لحظه هم نمیتونی به لیدی باگ فک نکنی...این کار غیر ممکنه! _وقتی فک میکنم اگه یه روزی دیگه نخواد ببینتم، اگه دیگه باهم بودن برامون معنی نداشته باشه اگه بفهمه شدوماث پدرمه چی میشه!!!! _هی پسر آروم دیدی که چجوری با ادرین رفتار کرد؟ تو که خوب میشناسیش اون میدونه ادرین یعنی تو مسئول اشتباهات پدرش نیست. _ولی یادمه اون روز که خودم تنهایی به جنگ با شدوماث رفتم باهام چیکار کرد چطور تونست اونجوری سرم داد بکشه؟ _اوم اون نگران بود همین! _فقط یه رئیسه هیچوقت منو دوست خودش حساب نکرد دیگه چه برسه به عنوان عشق. _بس کن. دیگه حالا فقط خودم و خودت میتونیم پنیرپارتی بگیریم ادرین لبخند زد و گفت: دلم خیلی واسش تنگ شده _بابات؟ _آره _بهرحال سالی یبار میدیدیش دیگه چه فرقی داره؟برنامه ت چیه؟ _بهش فک نکردم ولی حالا باید منتظر پیام پدرم باشم. _نه در رابطه با لیدی باگ _اها فعلا به سرد بودن باهاش ادامه میدم تا وقتی که طاقت بیارم. تو همین لحظه صدای جیغ و داد اومد. ادرین به سمت پنجره دوید.لیدی باگ با جدیت داشت به سمت منبع صدا میرفت. پلگ گفت: نکنه یکی آکوما... _بنجب جونم وقتی نداریم باید بریم دنبال لیدی باگ، پلگ پنجه ها بیرون!
(همزمان با گفت و گوی ادرین و پلگه) مرینت روی صندلیش لم داد و کوآمیا دورشو گرفتن تیکی گفت: بچه ها یکم میشه تنهامون بذارید؟ سس گفت: بیاین دوستان مرینت نیاز به تنهایی داره تیکی پرسید: تو که نمیخوای هویتتو برای آروم کردن دل کت نوار لو بدی؟ +آه نه تیکی به هیچ وجه فقط... میدونی اون حق داره من خیلی بد باهاش رفتار کردم.اون که اصلا حرفی از هویتامون نزد _خب قراره چیکار کنی +باید از دلش در بیارم بعد از شکست شدوماث دیگه بهم نگاه هم نکرده _باید کمکش کنی بهت نیاز داره.اون الان به یه دوست نیاز داره دوست واقعی که درکش کنه نه سرزنشش کنه +حق با توئه، من حتی وقت نکردم به دیدن ادرین برم _هیچکس جز تو و کت نوار نمیدونه که گابریل شدوماث بوده حواست باشه +حتما از مهاجرت ناگهانی باباش دلتنگه باید بهش بگم که میتونه روم حساب کنه چند روزه مدرسه نیومده خوشحالم اون مرد بدجنس سعی نکرد اونو با خودش به نیویورک ببره. _میخواد نام اگرست هنوز تو پاریس زنده بمونه. +بیا بریم دیدنش هیچکس نمیخواد تنها باشه. مرینت که به نزدیک خونه عمارت اگرست رسید صدای جیغ و داد اومد، تیکی از توی کیف مرینت گفت:چی شده؟ _باید بفهمیم. تیکی خالها روشن!
خب چطور بوددد؟ ممنون که خوندی لایک فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی و محشره
فالویی=بک بده
ععععالیی
محشرررر بود
فرا محشرررر
لطف داریییی❤️❤️
🙃
تازه من داستانتو خوندم باید بگم محشر بود
عزیزمیییی
عالییی بود من به لیست علاقه مندیم اضافهش کردم😁💐☘همینجوری ادامه بده💕
واقعا مچکررررم چشم حتما
عالی بود ادامه بده
خیلی ممنوووون