8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Kitty🐾 انتشار: 3 سال پیش 264 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اقا من گاهی اوقات خیلی بد سوتی میدم اسم پارت قبلی عوض شده بود درکم کنید آلزایمری ام🤣
ساعت ۷
مرینت تازه رفت که بخوابه آلیا بیدار شد: بجنب باید بریم مدرسه.
مرینت:آااااه نه !
_زووود!!! که یهو چشمش به جلیقه مشکی خورد که از خوشگلی برق میز.
آلیا گفت: واو چه قشنگه
مرینت:😎
_به کت نوار حسودیم شد.
+هی واسه تو که خیلی عالی شده.
_بیا بریم مدرسه
+تو که میدونی بدون ادرین صفا نداره درضمن نگران امشبم خسته هم هستم
_باشه !
+ موفق باشی!
_تو هم همینطور.
🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾
لیدی باگ: هی پیشی چه خبرا؟ برا مهمونی آماده ای؟ میگممم تو دوست داری که من و تو یعنی لیدی باگ و کت نوار باهم به جشن امروز بریم. ما با همدیگه بریم(همتون میدونید دیگه، بین دو مرغ عشق، ما معنی کاملتری داره🤣)
کت نوار همون لحظه پیامشو شنید ولی جوابی نداد با خودش گفت:تو چرا داری این کارا رو می کنی، وقتی وایپریونو دوست داری؟ و دوباره بغض کرد
بعد از ظهر لیدی باگ دوباره یویوشو چک کرد خبری نبود: انگار دلت خیلی پره اما من درستش میکنم قول میدم🙂
کت نوار خودشو تو آینه برانداز کرد: چه خوشتیپ شدم من! بانوی من افتخار میدید؟
لیدی باگ از دامن پیراهنش گرفت و به نشانه احترام کمی تعظیم کرد: با کمال میل پیشی من!
_دارم فقط رویاپردازی میکنم اون هیچوقت
+ بهم درخواست رقص نمیده.
🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞🐾🐞
کت نوار سریع با میلش اومد جلوی یکی از آرایشگاه های مخصوص پاریس.
کلویی با بهتر بگم کویین بی از اونجا خارج شد: دیر کردی .
_ببخشید ترافیک هوایی بدجوری افتضاح بود!
کلویی خندید و گفت: بزن بریم فقط مراقب موهام و میکاپم باش
کت نوار:🙄باشه
بعد از چند دقیقه به هتل بزرگ پاریس رسیدن
کلویی گفت: چطورم؟؟
_مثل ملکه ها شدی
_جدی؟
_اوهوم
_نههههه آرایشم افتضاحههههه😭😭😭
_بنظرم مثل همیشه ست!
_این بده من میخوام معرکه باشم نه مثل همیشه عالی!
_ اهه پس من میرم.
_منم میرم اتاقم که خودم آرایشمو درست کنم.
_باشه!
کت نوار وقتی میخواست بره روی فرش قرمز، صدای هق هق شنید.
یکی پشت درختداشت گریه میکرد.
کت نوار نزدیک و نزدیکتر شد تا که وسپریا رو دید.
_چه اتفاقی افتاده وسپریا؟
وسپریا با بغض گفت: من من خیلی بی عرضه ام
کت نوار روبه روی وسپریا زانو زد وگفت: منم چلمنم از آشنایی باهات خوشحالم بی عرضه!
وسپریا ناخوداگاه خندید: من با این کفشا نمیتونم راه برم.
_خب راه نرو.
_بی مزه و لبخند زد
کت نوار گفت: چرا درشون نمیاری؟
_چون همه رسمین و منم میخوام قوانین لیدی باگ رو رعایت کنم اگه اگه....
_کدوم قوانین؟
_دیروز بهمون گفت خیلی منتظر تو بود ولی تو نیومدی.
_بگذریم..درشون نمیاری؟
_بدون کفش بمونم؟ مسخره ست
_اها یافتم!
کت نوار از دست وسپریا گرفت و بلندش کرد که وسپریا محو کت نوار شد( نیست پسرمون خیلی جذاب و کراشه به همین دلیله و البته وسپریا حواست باشه کت نوار صاحاب داره، صاحابشم یه نفره لیدی خودمون😎🤣)
کت نوار ارنجشو به طرف وسپریا گرفت و اون هم از آرنجش آویزون شد و تا بتونه راحت تر راه بره.
کت نوار گفت: الان بهتره نمیلرزی که؟
_نه عالی عالیه!
_خیلیم خوب بزن بریم
کت نوار با اعتماد بنفس پاشو گذاشت رو فرش قرمز، وسپریا گفت: آخ خبرنگارا!
_آروم باش همه چی به رفتار تو بستگی داره، اصلا لازم نیست نگران سوالای اونا باشی بسپرش به من.
_تازه میفهمم چرا لیدی باگ انقد بهت وابسته ست!
کت نوار لبخند زد.
خبرنگارا دورشونو گرفتن: کت نوار تو همراه وسپریایی؟... وسپریا تو و کت نوار باهم...پس لیدی باگ چی؟
کت نوار خندید و گفت: دوستان دوستان میدونم الان دارید درباره من و وسپریا چه فکری میکنید ولی اصلا اینجوری نیست...در واقع توی این مهمونی هیچکس همراه نداره..اگه قرار بود همراه داشته باشیم وسپریا یه کس دیگه رو مدنظر داشت مگه نه و بعد به وسپریا نگاه کرد👀
وسپریا گفت: دددقیقا یعنی درسته!
_حالا به ما اجازه می دید؟؟
خبرنگارا از سر راه کنار رفتن.
تو همین موقع لیدی باگ مشغول صحبت با ریناروژ و کاراپیس بود که کت نوار چشماش بهش افتاد
یه پیراهن قرمز که کمی از پشت دنباله داشت و از جلو تا زانوش بود. موهاشو هم با روبان های قرمز بلند بسته بود(تو انیمه ش اگه دیده باشید)
کت بهش خیره شده بود انگار که زیباترین کس توی دنیا رو دیده بود. لیدی باگ خیلی قشنگ و ملایم می خندید که عشوه و زیباییش رو چند برابر میکرد. وسپریا متوجه نگاه خیره کت به لیدی شد: نمیخوام این لحظه رو بهم بزنم اما میخوام بگم چرا نمیری نزدیکتر تا از نزدیک ببینیش؟
_ها؟ کیو بخوام ببینم؟؟؟
وسپریا:😶
_من که نمیدونم چی میگی!تو دلش گفت: احمق قرار بود بهش خیره نشی اون دیگه عشق زندگیت نیس
کت نوار از وسپریا پرسید: الان راحتی؟
وسپریا با لبخند گفت: بهتره که تو این صحنه گل و بلبل گفتن وسپریا و کت نوار چشم لیدی به اونا افتاد(خب وقتی وسپریا و کت باهم وارد شد تاکید میکنم باهم اونم که وسپریا خودشو چسبونده به کت و گل میگن و گل میشنون شما چه فکری میکنید🤣)
لیدی باگ با تعجب و حرص اون دو تا رو نگاه میکرد. کت هم واقعا حواسش پرت شده بود...وقتی نزدیک لیدی باگ شدن وسپریا دست کت رو ول کرد و برای تشکر تاکید میکنم فقط تشکر از گونه کت بوسید:ممنوون! کت اول شوکه شد ولی بعد یه چشمک زد.
همین لحظه بود که دیگه لیدی باگ ترکید که انگار تو دلش بمب منفجر شده بود(تو چرا حسودیت میشه لیدی عزیز😁😂)
کت با کاراپیس بعد با ریناروژ دست داد وقتی میخواست با لیدی باگ دست بده لیدی باگ از حرص زیاد دستشو مشت کرد و با یه چشم غره ترسناک به کت با قدمای خیلی محکم رفت سالن پشتی.
کت نوار با تعجب به ریناروژ نگاه کرد که یعنی "چش بود؟"
ریناروژ:🤷🏻♀️
کت نوار گفت: انگار کار خودمه
کت نوار با عجله رفت سالن پشتی. اروم گفت: اوممم اتفاقی افتاده؟
لیدی باگ برگشت و گفت: تازه می فهمم چرا پسم زدی!
_پست زدم؟
+عااااا...ازت خواستم باهم بیایم ولی ت با اون... اومدی
_اها نه یه ما جلو اینجا همو دیدیم اینطور که تو فکر می کنی نیس باور کن
لیدی باگ فاصله شو به کت نوار کم کرد و بهش نزدیک و نزدیکتر شد، کت یه قدم رفت عقب: میدونی چیه؟ باور میکنم!
بعد کمی نگاه نسبتا طولانی کت گفت: من میرم!
لیدی باگ سریع سعی کرد دستشو دور آرنج کت بندازه... کت نوار دستشو دزدید:ببخشید ممکنه رسانه ها بد درموردمون فک کنن... و سریع رفت.
لیدی باگ با حرص گفت: اوووه بیخیال دیگه باید چیکار کنم؟؟؟؟🙄🙄
کت نوار با کاراپیس مشغول حرف زدن بود، ریناروژ اروم به لیدی گفت: خب، باهاش حرف زدی؟
+اون عمدا داره بهم بی توجهی میکنه نه اینکه حرصمو دربیاره اصلا انگار نمیخواد ببینتم اون عوض شده..
_اممم از این به بعد سعی کن انقد تابلو حسودی نکنی.
+جان؟ حسودی چیه فقط شوکه شده بودم
_تو راست میگی.
تو همین لحظه کویین بی گفت: من اومدمممممم!
لیدی باگ و بقیه:😨😳
کت:😶🌫🥶
کویین بی گفت: انگار خوشحال نشدین
+تو تو چرا اومدی؟
_خودت کار دعوتو به کت نوار برام آورد اصلا فک نمی کردم به یادم باشی.
لیدی یه نگاهی خشم آلود به کت کرد: ن نه راست میگی من فراموش کرده بودم مگه نه کت نوار؟ و دستشو دراز کرد و محکم از مچ کت گرفت و به سمت خودش کشید بردش اتاق پرو.کت گفت یکم اروم باگاب... یعنی لیدی باگ!
مچ کت نوار رو ول کرد و رو به روش وایساد:چرا بهم نگفتی؟؟
_ببخشید!
+چرا بهم نگفتی انقد ملاحضه گری؟
کت که به سرش پایین بود به لیدی نگاه کرد: من...
+پیشی مهربون!
کت یه لبخند بی رمق زد.
لیدی باگ گفت:دیروز بدجوری منتظرت بودم نیومدی لابد مشکلی داشتی نه؟ ایرادی نداره ببین برات چی دوختم.
و بعد جلیقه رو درآورد از کاورش
جلیقه روبه رو کت گرفت: چطوره؟
کت با هیجان گفت: کار خودته؟
لیدی😎پس چی.
_خیلی قشنگه!
+میدونم.بیا بپوش.
کت میخواست جلیقه رو بگیره که لیدی نذاشت:خیاط باید خودش تو تنت کنه
_اما..
+یالا!
_باشه.
کت پشتشو به لیدی کرد و لیدی اروم جلیقه رو تنش کرد.
کت برگشت و لیدی اروم آروم دکمه هاشو میبست، کت نگاهش میکرد تو دلش گفت: خیلی دلتنگت بودم نمیتونی تصور کنی...
لیدی باگ شونه های کت رو برسی کرد: فیته فیته!
و یکم بهم خیره شدن کت لباشو غنچه کرد و نزدیک لیدی شد لیدی دستشو گذاشت رو لب کت: مگه باهام قهر نبودی؟
کت عقب کشید: شاید بخوام آشتی کنم
لیدی خندید: از دست تو!
کت گفت: ممنون و رفت
لیدی با خوشحالی گفت:تا آخر مهمونی وقت دارم.تا اینجاشم خوب پیش رفتم😎
مهمونی حسابی شلوغ شده بود همهمه زیادی به مهمونی شور و نشاط میداد لیدی باگ با خبرنگارا صحبت میکرد هی میخواست قسر در بره و تا بتونه بره پیش کت نوار یکی جلوشو میگرفت.
کت نوار به دیوار تکیه داده بود و به زمین خیره شده بود که یه دختر وارد شد و دور و ورشو با دقت برانداز کرد تا که چشمش به کت نوار افتاد: اووووه خدای من تو باید اون گربه جذاب و شجاع باشی که همه ازش حرف میزنن.
کت نوار با تعجب گفت: خب...هرکی گفته لطف کرده...
_ولی نه نه تو خیلی جذابتر و شیکتر و کیوت تر از اونی که تو عکسات دیدم
کت از رو درواسی گفت: نه بابا من اونقدرام باحال نیستم... (کت خودش دختر مردمو خام میکنه ولی نه انقد ضایع)
_وای من چقد بی ادبم... من ویکتوریا اندرسون هستم از لندن میام
کت نوار یه تعظیم از رو بی رغبتی رفت: خوشبختم!
_و شما؟
کت با خنده گفت: گربه دلقک هستم...
ویکتوریا خندید: منظورم اینه که اسمت چیه اسم واقعیت؟
_chat noir!(با لهجه غلیظ فرانسوی)
_نمکدون منظورم اسمی که بدون ماسک داری!
_اها هویتای ما کاملا مخفی مخفیه .
_چه حساس
_دقیقا!
_بهرحال خوشبختم. دستشو برد جلو تا کت نوار ببوسه کت نوار هم بزور خم شد دستشو بوسید.
آقا نگم براتون که تو لحظه ای که کت نوار داشت خم میشد برای دست بوسی لیدی باگ داشت میومد تابا کت حرف بزنه که کاملا دیده بود و دستشو اروم مشت کرد
توی همین لحظه آهنگ رقص پلی شد. ویکتوریا گفت: اصولا اقایون پیش قدم میشن ولی... میشه اینبار من از شما بخوام که باهام برقصید؟
کت نوار درون😒😒 کت نوار ظاهر:😅مایه افتخارمه
و بعد از کمر ویکتوریا گرفت و باهام شروع به رقصیدن کردن
لیدی باگ یه حالت بغض گرفت: دیر رسیدممم!و بعد سعی کرد از بین جمعیت بگذره و بره تا هوا بخوره داشت با عجله رد میشد که خورد به یکی و خورد زمین. آقاهه برگشت و گفت: اوه متاسفم چه تصادفی بذارید کمکتون کنم بانوی من!
و بعد دستشو دراز کرد. لیدی باگ خودش از روی زمین بلند شد و گفت: ممنون آقا ولی صدام کنین لیدی باگ.اینطوری راحتترم
_اه ببخشید درک میکنم.
+ایرادی نداره!
_واقعا از ملاقات باهاتون مسرور شدم بانوی یعنی لیدی باگ عزیز، من آلبرت اندرسون هستم!
+خوشبختم جناب اندرسون!
_منم همین طور، آلبرت صدام کنید.
+بله آلبرت! من باید برم
_اه چه حیف خیلی دوست داشتم بیشتر باهاتون گپ بزنم با بانوی با این همه کمالات و زیبایی..و بعد دست لیدی باگ رو گرفت و بوسید لیدی باگ سریع دستشو عقب کشید: شما لطف دارید اگه....
آلبرت گفت: لطفا پیشنهاد رقص منو قبول کنید این برای اتحاد بین کشورامونه
+راستش من از سیاست سر در نمیارم
_حق دارید منم اگه پدرم وزیر امور خارجه نبود اصلا اینجا نبودم....
+چه جالب!
_افتخار میدید؟
لیدی زیر چشمی به کت نوار نگاه کرد و متوجه شد که کت هم داره به اون نگاه میکنه از سر لجبازی گفت: البته
کت نوار به لیدی و رقص اونا زل زده بود یه چیزی تو گلوش بود که انگار بیشتر شبیه بغض بود با خودش گفت: گیر افتادم!
_هی کت نوار حواست هست؟
کت اشتباهی پای ویکتوریا رو به کرد: عذر میخوام !
_راستی تو چند سالته؟
_ببخشید مادام ولی نمیتونم سنمو بگم
_اههه بیخیال به کسی نمیگم
_متاسفم!
_خب من ۱۹ سالمه بابام هم وزیر امور خارجه ست!
_ که اینطور
_بابای تو چیکاره ست؟
_نمیتونم جواب بدم!
_خدایی؟
_اوهوم
_خب بازی و رنگ مورد علاقه ت؟
_شم....شما چرا انقد کنجکاوید؟
_ببخشید اذیتت کردم آره؟
_نه! لطفا اینو نگید! شما چی رنگ موردعلاقه تون چیه؟
_سیاه!
_اوه رنگ لباس من! معلومه خوش سلیقه ای!
_البته که هستم
و بعد خندیدن
ای!
_هزار البته!
و بعد خندیدن.
تو همین موقع لیدی باگ داشت اونا رو می پایید و کلی داغ کرده بود با خودش گفت: گیر افتادم...کدوم جوک احمقانه تو داری واسه ش تعریف میکنی؟ اونو باید برای من تعریف کنی!
آلبرت گفت: انگار شما به کت نوار علاقه دارید درست نمیگم؟
لیدی باگ با دستپاچگی گفت: چی؟ نه آخه چرا همچین فکری میکنید؟
_شما هزاران بار گفتید که فقط همکارید ولی راستش من اصلا باورم نمیشه.
+کجاش غیرباوره؟
_اون نگاه های خیره و مجذوب شده بهم اون همه همکاری و پیروزی فقط با عشق امکان پذیره! ب.وسه هاتون..
+زیاد تند نرید ما یا فراموشی گرفته بودیم یا...
_سعی میکردید کت نوار رو نجات بدید تو همه مصاحبه هاتون شنیدیم ولی بذارید یه چیزی بگم: اگه شما و کت نوار حسی بهم نداشتید پس چرا طلسم ب.وسه شکست این یعنی شما عاشق همید و عشقتونم واقعیه! اگه نمیخواستین واقعا بب.وسیدش پس چرا چشماتونو بستید؟
+وای انگار خیلی به قصه های پریون علاقه دارید!
_شاید!
+میشه بپرسم شغلتون چیه؟
_فعلا دانشجو ام و دارم پیش پدرم تعلمیات میخونم!
_عالیه چند سالتونه؟
_۲۳
+ اینجور که معلومه شما کاملا بالغ شدید ولی بذارید یه خواهشی بکنم اگه پدرتون اجازه میدن بهتره برید برای خبرنگاری آماده شید استعدادشو دارید بهم اعتماد کنید.
_ممنوووون! حتما بهش فکر میکنم بانوی اندرزگو
و بعد خندیدن.
کت نوار به اونا نگاه کرد: یعنی چه جوکی گفت بهت که اینجوری میخندی؟ بامزگیش به پای من میرسه؟
تو همین موقع آهنگ تموم شد و دو طرف بهم یه تعظیم کوتاهی کردن و بعد ادامه مهمونی زورکی
کت روی صندلی نشسته بود و به لیدی نگاه میکرد که مشغول صحبت با خبرنگارا بود. وایپریون متوجه کت نوار شد و رفت کنارش نشست: چرا الکی خودتو اذیت میکنی پسر؟
_ها با منی؟
_اوهوم
نمیفهمم چی میگی!
_در رابطه با اون و به لیدی اشاره کرد.
_آها نه اشتباه متوجه شدی من اصلا باهاش کاری ندارم...ببخشید اگه نگاهم دچار سوء تفاهم شده.
_تصمیم داری فراموشش کنی؟
_ها فقط دیگه دوسش نخواهم داشت
وایپریون خندید: چطور ممکنه؟
کت:😐
_چراخب؟
_من نمیخوام بینتون قرار بگیرم
_ها؟
_من میدونم تو و اون باهم... من میدونم شماها همو دوست دارید.
_که اینطور🙂
وایپریون دستشو گذاشت روی شونه کت: فک میکنی من و اون الان....؟
_آره دقیقا
_چرا دقیقا؟
_دیروز من شما دو تا رو باهم دیدم
_اگه دوتا آدم دیدی یعنی اونا باهم تو رابطه ن؟
_نهه وایسا ببینم داری میگی من اشتباه متوجه شدم؟
_دقیقا
_پس...
_درواقع من یه مدتی دوسش داشتم ولی اون عاشق یه پسر دیگه ست.
_ارهه، وایسا تو میشناسیش؟
_اتفاقی فهمیدم.
_اون کیه؟
_لیدی باگ بهت نگفته؟
_نه
_پس نمیتونم بهت بگم....متاسفم!
_اههه!
_ولی یه چیزو خوب میدونم....تو و اون واسه هم ساخته شدید.
کت با مهربونی به وایپریون نگاه کرد: اینطور فکر می کنی؟
_اوهوم! فقط به زمان نیاز دارید تا متوجهش شید😉
_ممنون وایپریون!
_کاری نکردم فقط بجنب تا از دستت در نرفته.
کت با انرژی گفت:چشم استاد!
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
وایییی خدا عالیییییییییییی
بوددددد😍😍😍😍😍😍
نظر لطفتهههههه گلممم✨😍❤️
فوقالعاده بود 😍
نظر لطفتههههه 😍❤️
محشر محشر
محشر
محشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشرمحشر😄😄😄😄😄
وای خدایا مچکرممممممممم ازتتتتت 🖤❤🖤🐾
😍😍😘😘😘😘😘😘
عالی
عالیییییییییییییییییییییییییه عزیزم🤍🥺
مچکررررمممممممم عزیزممممممم❤️🐾