
سلام💕👋 خیلیاتون ممکنه رمانامو خونده باشید و مسخره باشن. تو کامنتا بهم بگید این چطوره و ادامش بدم یانه؟ و ایدش مال من نیست و مال خواهرمه
من عا.ش.ق بادیگاردمم: _اخیش..باز این جلسات مز.خ.رف و خسته کننده تموم شد. این بادیگاردمم که ولم نمیکنه از صبح پشت سرمه..اینم یه کاری می کنم بره. ناتالیه مسخره. همونطور که پشت سرم بود در ماشین و برام باز کرد و منم بی توجو بهش نشستم. ................................................................................ در اتاقمو باز کردم و درحالی که کولمو پرت کردم روی تختم دراز کشیدم. تختم دورش تور های بنفش داشت و یه بالش بنفش و یه بالش قلب رنگ بنفشم وسط تختم بود.عروسکای خرسمم که مامانم برام از کودکی خریده بود و بعد م.ر.گ.ش دلم نیمد برشون دارم هنوز روی تختم بود .یه عکسم از خودم و داداشم که روی میز بقل تختم بود. تم اتاقم کلا بنفش و مشکی و سفید بود. ترکیبش رو بابام انتخاب کرده بود.البته خیلی بچگونش کرده. با اینکه ۲۰ سالمه بابام هنوز یه دختر ۵ ساله فرضم میکنه که همیشه بادیگارد پیششه...
چشمامو بستم و منتظر زنگ گوشیم شدم که باز بابا زنگ بزنه.... ولی نزد و بجاش دراتاقم به صدا خورد. کی میتونی باشه؟الان میگم..یا ادمونده یا ناتالی...که حتما هم ناتالیه.ادموند جدیدا اصلا بهم سر نمیزنه همش تو اتاقشه پای کامپیوترش.... با داد گفتم : _بیا تو. که برخلاف انتظارم ادموند در رو باز کرد... سری تا نصف در و باز کرده بود پاشدم. بهم نگاه میکرد منم چون میدونستم خوشش نمیاد تو جشماش زل بزنی تو چشملش زل زدم ۵ بارم چشمک میزدم.از این کارم متنفر بود.
حرفی نمیزد و فقط داشت بهم نگاه میکرد.بعد چند دقیقه روشو کرد اون بر و گفت:_ااااا...بس کن منم از جام پاشدم و رفتم سمتی که روشو برگردونده بود و بهش نگاه میکردم و اروم گفتم: _نمیکنم. ادوارد:چرا؟ _دیگه. ادوارد:جلسه حوصله سر بر بود؟
_خیلی. شانس اوردی نیمدیا. دوارد: میدونم.بجاش کلی با گوشیم ور رفتم. _خوش بحالت.حالا تو اتاق من چکار داری؟ ادوارد:هیچی.. _برو بیروننن ادوارد: چرا؟ _چون اتاق خودمه ادوارد:باشه بابا الان میرم. وقتی رفت درو و محکم بهم کوبید و رفت. لوس.. انگار اتاق خودشه..صندلی میزمو عقب کشیدم نشستم پای کامپیوترم. ۱۵ تا ایمیل از الیا. چه حوصله ایی داره ها. ۱۵
_خیلی. شانس اوردی نیمدیا. دوارد: میدونم.بجاش کلی با گوشیم ور رفتم. _خوش بحالت.حالا تو اتاق من چکار داری؟ ادوارد:هیچی.. _برو بیروننن ادوارد: چرا؟ _چون اتاق خودمه ادوارد:باشه بابا الان میرم. وقتی رفت درو و محکم بهم کوبید و رفت. لوس.. انگار اتاق خودشه..صندلی میزمو عقب کشیدم نشستم پای کامپیوترم. ۱۵ تا ایمیل از الیا. چه حوصله ایی داره ها. ۱۵
ولش کن یکی رو جواب میدم. همشم میگه تو وبلاگم نویسنده شو خوبه میدونه بابام با هرچی که خارج از برنامه هام باشه مخالفه ها.. ناتالی:بانو لطفا بیاید سر میز غذا _ اه باز این ناتالی.. داد زدم:الان میام ...لباسم مال بیرون بود پاشدم و کمدم رو باز کردم و یه لباس لباس صورتی بلند پوشیدم همراه کفشام و از اتاقم بیرون رفتم. یه قدم بر داشتم که ادواردم از اتاقش بیرون امد و باهم رفتیم سر میز غذا. ناتالی غذا رو جلمون گذاشت. اه اه ..ماهی بود.. اونم ماهیای الیزا.
نه صبر کن میتونم اینجوری ناتالی رو اخراج کنممممم.. همش بهش میگم از این خوشم نمیاد اونو میخوام اونو نمیخوام و بعدم میره پیش بابا و میگه دیگه نمیخواد کار کنه.چه فکری به سرم زد.. بلند داد زدم: _من از این غذاااا خوشم نمیاد. ناتالیم برش داشت و یه خورده ادویه اضافه کرد و بهم دادپ دوباره داد زدم : _خیلی تندهههه برش داشت و دوباره اورد: _داغههههههه باز هم برداشت و اورد: _سردههههه. (بیچاره ناتالی😐💔)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه
میگم پارت بعدی کی میزاری الان چهار ماهه که پارت یک رو دادی
ج چ : عالی بود حتما ادامش بده
بدبخت ناتالی خدا شفاش بده🤲😔
عالی بود
مرسی
عالی بود 🎠🌸
ممنون
عالی بود
مرسی اجی
آجی پارت بعد کی می یاد
الان شروع میکنم اجو
مرسی آجو جونم
عالی بود آجولی ❤
میسی اجی❤💕
آره آجی حتما ادامه بده
من یه سری نکته به آجی پری سیما گفتم که شاید جالبش کنه از اونا هم استفاده می کنی؟
مرسی اجی
اره میدونم برای فصل ۲ استفاده میکنم
آی آی چه شود ❤️❤️
عالی بود بنظرم بنویس
ممنون
خواهش