پتورو کشید روی بدن سردشده اش از تخت خواب اومد بیرون رفت سمت گوشیش شمارع جین رو گرفت ا/ت :الو.... اوپا جین :سلام ا/ت ا/ت : اوپا اوپا یونگی یونگی جین :یونگی چی ؟ ا/ت :یونگی هنوز نیومده خونه جین :چی ؟ ولی اونکه ۵ دقیقع از کمپانی اومدع بیرون ا/ت :چی ؟ جین :بزار بهش زنگ بزنم ا/ت :باشع . رفت سمت جعبه های قرص یه قرص ارام بخش برداشت و به همراه اب انداخت تو دهنش به سمت اتاق خواب رفت دوباره رفت سرجای عشقش خوابید سرش رو اروم روی بالشت عشقش گذاشت چشماشو بست که یکی بغلش کرد یونگی :چاگیا چرا سر جای من خوابیدی ؟
ا/ت : یونگی .... یونگی یونگی :جانم ؟ زد زیر گریه ا/ت رو توی بغلش فشرد وگفت :هیششش آروم باش من دیکع برگشتم
و مشغول موهای ا/تش شد
همون لحظه آرامش از هیچکدومشون دریغ نشد :)
خوب بود:»
ولی 5 دقیقه اخه؟:/
عالییییی بوددددد
عالیییییی بوددددددد
مرسی لاو :)
فالویی بفالو 😗
فالویی :)
فالوت کردم بک بده
عاالی بوود جاانم^^💛چح خوب کح نمیری^^💕
قربونت برم :)
عالی💜👍
خوشحالم میمونی
تنکی بیب :)
نه خسته🤍 ( توی فرهنگ لغت اکیپ دوستای من میشه خسته نباشی😐😁) عالی بید💜
ج چ : کوکی و ته ته💚
میگم حالا که خداروشکر هزار مرتبه شکر از تستچی نمیری قراره داستانت رو ادامه بدی انشالله
چش لاو :)
عه مگع میخونی فیکشنم رو 😹💜
چش لاو :)
عه مگع میخونی فیکشنم رو 😹💜
بعله خیلی هم قشنگه💜🤍
چشمتم بی اشک❤
چش مینویسم :)