شش ابر قهرمان پارت 1

سلام این داستان شش ابر قهرمان هست فعلا هیچ ایده ای براش ندارم بداهه مینویسم تا ببینیم خدا چی بخواد خب اماده ای برو ادامه

بی‌مکث: هیرو تو طبق انالیز من احساس ناراحتی میکنی هیرو: اره بی مکث دلم برای تاکاشی تنگ شده از وقتی از پیشمون رفته دیگه 😔نمیتونم ادامه بدم بیمکث : تو به بقل نیاز داری

فرد : سلام هیرو تبر تازه دارم برای تو موماکاسه باز هم از زندان فرار کرده اوباک هم برگشته هیرو : کارمون در اومد الان به اسکای مکس میگم لباس هامون رو بیاره گوگو : هیرو نقشه ای داری هیرو : فعلا نه اما به زودی که ببینمش اره

واسابی : خو ولک چه نقشه ای در حین عملیات انجام میدی ( اگه دوبلشو دیده باشین واسابی جنوبی حرف میزنه ) هیرو : درسته حالا اماده اید ؟ همه : صد در صد

لیمو عسلی : هیرو یه مشکل هست کیفم عنصر ها رو ترکیب نمیکنه هیرو : با لباس های ذخیره بیا بعدا درستش میکنم وقت نداریم واسابی : ولک شمشیرهای منم کار نمیکنه فرد: آتش منم نمیاد گوگو : چرخ های منم نمی‌چرخه هیرو: اون از لباس های دوممون خبر نداره بچه ها زود عوض کنید برم

هیرو : بیمکث انالیز موماکاسه رو فعلا کن بیمکث : یافت شد در ۹۸ درجه شرقی درحال حرکته گوگو : هیرو جی کارش کنیم من دارم میبینمش هیرو نقشه اینه ........ همه : گرفتیم و طبق نقشه پیش رفتن اما موماکاسه فرار کرد

هیرو : بچه ها خانم مدیر خواسته بریم توی فرانسه برای تحقیق ( بچه ها هر کس اسم مدیرشون رو میدونه تو کامنت ها بگه یادم ننیست اسمش چیه ) فرد : بابای من هم توی فرانسس رفته به دیزنی لند تا انیمیشنی به نام خفن مرد بسازن گوگو : فرد اون توی آمریکا هست 😑 واسابی : ولک کی باید بریم هیرو : همین امشب واسابی : اگه اوباک برگشته اونو چی کار کنیم مینی مکس : مینیمکس می‌جنگد برای عدالت

بچه ها برید لباس هاتون رو جمع کنید شب حرکت می‌کنیم واسابی : ولک من همیشه چمدون مسافرتم امادس

بچه ها ببخشید کم بود واقعا متاسفم اگر دوست دارید داستان ادامه پیدا بکنه توی نظرات بهم بگید که چجوری ادامش رو بنویسم مرسی

هر سوالی هم دارید بپرسید من جواب میدم

شب و روزتون همیشه خوش باشه انشاالله دور از کرونا به زندگی ادامه بدهیم خداحافظ