.......
چند روز بعد
به طرف سر و صدا رفتم که دیدم عده ای حلقه زدن و منتظربه منتظره جلوشون نگا میکن از بینشون رد شدم که دیدم هری و دریکو دعوا گرفتن جیغ زدم و رفتم کنارشون و گفت:وللل کنید همووووو هری دریکو باشمامممم
توی یه تصمیم انی بینشون ایستادم که مشت دریکو روی صورتم فرود اومد روی زمین پرت شدم و همه جا رو سکوت کرد هری سریع بغلم اومد بلندم کرد و جایی که مشت خورده بود رو نوازش کرد کرد و اشکایی که متوجه اومدنشون نشده بودم رو پاک کرد دریکو سرشو پاینن انداخت و پیشمون اومد خواست حرفی بزنه که هری زودتر گفت:دهنتو ببند مالفوی
نگاه دلخوری به دریکو کردم خری دستمو کشید و رفتیم
●●●
بعد اون روز اتفاق خاصی نیوفتاد پوز خندی زدم دریکو حتی معذرت خواهی هم نکرد البته این فکر زیاد طول نکشید چون خواستم بلند بشم که سرم به جایی برخورد کرد نگاهم رو به صورت جمع شده دریکو بردم چونشو گرفته بود و ماساژ میداد خواستم خیلی سرد از کنارش رد بشم ولی مانع راهم شد و گفت باید حرف بزنیم
جودی:خاطره خوبی از حرف زدن باهات ندارم مالفوی برو کنار
بازوم رو گرفت و روی مبل نشوندم لبش رو تر کرد و گفت:خیلی خب ببین من معذرت میخوام کار اشتباهی کردم نباید سرت داد میزدم الانم اگهبذاری میخوام حرفم رو که اون شب میخواستم بزنم رو ولی نشد رو بگم
جودی:بااینکه هنوز قهرم ولی بگو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عاجی پارت بعد کی میاد😐😐❤❤
معلوم نیست ولی زودی میذارم😆
ملسییییی💙💖😆
عالییی
تنکص😍💛
عالییییییی مثل همیشع💚💚
فدات🥺🍏