من گذاشتم صد ساله تو صف بررسیه😐💔
روی تخت نرم اتاق سابق خواهر هوسوک پهن شدم و آهی از رضایت کشیدم. اجازه توسط مدیر داده شده بود و من الان خونه ی هوسوک بودم و منتظرش بودم که رفته بود برای شاممون نوشابه بخره. چه تخت نرمی بود! هوسوک میگفت این اتاق سابق خواهرشه چه اتاق راحتی! همه وسایل از چوب راش بود و بوی خوش بو کننده ای همه جا پیچیده بود. یکی از دیوارای اتاق صورتی خیلی روشن بود و پرده ی ظریف گلدوزی شده ای به پنجره بود که جلوی ورود نور خورشیدو گرفته بود. از روی تخت بلند شدم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. هوا چقد دلگیر بود. توجهم به قفسه ی مرتبی جلب شد که روش چندتا قاب عکس خانوادگی و آلبوم عکس دیده میشد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
راستی تستات عالیه من تا خورشید ۴ اومدم ولی اونیکی پارتو نزاشتی عاجی میشی پلیز؟
مرسییی
میخوام بذارم ولی تستچی در روز بیشتر از ۴ تا تست قبول نمیکنه واسه اون منتظرم ۲۴ ساعت بشه بعد بسازمش🎀
آره حتما. اسمم بارانه بارون هم صدام میکنن لقبم شکلات و هه سوئه ۱۳ سالمه
منم زینبم بهم میگن سانی تو هم میخوای بگو سانی ۱۲ سالمه
یه بار خواب دیدم تهیونگ شوگا رو اذیت کرد اونم قهر کرد بعدش هرچقد بهش التماس میکردن انگار نه انگار یه بارم خواب دیدم جیهوپ منو ترک کرده تو خواب قشنگ گریه کرده بودم چند روزم به جیهوپ فکر نکردم بعدش به این نتیجه رسیدم که فقط خواب بوده و یه بارم جیهوپ بهم زنگ زد
عالی بود میشه پارت بعدو زود تر بزاری🙂
ج.چ=ی بار خواب دیدم نامجون و جین اومدن خونمون منم دارم درس میخونم(یعنی من تو حالت عادی زور بالا سرم نباشه کتابو باز نمیکنم😐💔)
بعد نامجون تو آشپز خونه داره یه وکال خیلی خیلی خیلی آروم میخونه جینم رپ میخونه(😐)
یه بارم خواب دیدم دارن فوتبال بازی میکنن اعضای اکسو در برابر یی تی اس(😐💔) بتس برد بعدشم یه کیک آوردیم که از دست نامجون افتاد خورد و خاک شیر شد😂
عالیییییی
ج چ : خواب دیدم اعضا با قایق دارن میان دیدنم🙂🙂😂
سوتی هم که من سلطان سوتی ام... یه بار معنی یه کلمه سمی که تستچی منتشر نمیکنه رو از بابا بزرگم پرسیدم🙂😂😂
کلمه هه رو برعکس بنویس😐👌🏻
خب یه بار رفتم از بابابزرگم و بابام پرسیدم هضیب یعنی چی 🙂 یه بار تو استاتوسم به جا جون نوشتم نوک ( بر عکس کن ) 😂🙂
شتتتت خو چرا رفتی از پدربزرگ گرامی پرسیدیییی😐😐
نمیدونستم معنیش رو 😂 مامان و مامان بزرگم هم نبودن مجبور شدم از بابابزرگم بپرسم 🙂 بیچاره کپ کرده بود حرف نمیزد 😂😂😂😂
هعییی😐😔
جواب چالش و یادم رف:/: خواب دیدم با خانواده رفتیم کربلا بعد نامجونم بود، منو و نامجون به هواپیما نرسیدیم با موتور رفتیم😂😂😂😂
وای من فک نمی کردم داستان هم بنویسی😂😂اینو پارت اولشم خونده بودم ولی فک کردم ادامه نمیدی😊بابا هنرمند کی بودی؟😂❤️ من برم بقیه داستاناتو بخونم و پشمام بریزه😂 ✨
بله بله😐😗😌
😂😂😐💔
اولین بازدید اولین لایک اولین کامت
عالی بود اجی
بیا اینم جایزه ت:🍭😐
مرسییی
مرسی یام یام یام خوش مزس😂😂
خواهش