❤زندگی پر ماجرا ❤️ پارت 19

برین بخونین زبونم مو در آورد اینقدر گفتم 😐💔

مری:خوب بیاین اندازه هاتونو بگیرم اندازه همه رو گرفتم مارتین:خوب الان میخوای تا صبح اینارو بدوزی مری:تا جا داره زود تمومش میکنم مریلا:شوکولاتم فقط زیاد خودتو خسته نکن مری:باشه یخمکی آدرین: عشقم منو اد بنا دیگه بریم تا داد بابام در نیومده مری:باشه عزیزم آدرینا: آدرین چرا جای من تصمیم میگیری آدرین:. چون ازت بزرگ ترم خواهری آدرینا: بخواطر پنج دقیقه آدرین: دقیقا آدرینا:رو مخ ، مری جونم خدافظ بچه ها خدافظ مری: خدافظ بقیه :خدافظ مری:خوب بچه ها شب خوش من برم کارامو انجام بدم بقیه::شب خوش برو

تیکی: مری من بخوابم مری:بخواب تیکی جونم تیکی:پس شب بخیر مری جونم مری:شب بخیر تیکی ساعت3 صبح:مری:اییی بلاخره تموم شد دیگه ما ندارم برم بخوابم (راوی:اییی مری مگه م.ر.ض داری خودتو اینقدر خسته میکنی آخه مری: فضولیش به تو نیومده راوی: کاری نکن از داستان بندازمت بیرون 😐💔)مری:فردا صبح با داد متیو از خواب بیدار شدم متیو:مریلا میکشمتتتتت با لبتاب من چیکار داشتی تو اخهههعع مریلا:حقته وقتی تو پاشنه کفش نازنین منو شکستی مهم نبود الان لبتاب تو مهمه

مری: باز چی شده مارتین چه خبره مارتین: مریلا لبتاب متیو شکسته چون متیو پاشنه کفش مریلا شکسته بود مری: متیو حالا خودتو نکش خودم امروز یکی دیگه برات میخرم فقط ترو خدا داد نزن متیو: توووو چی میفهمی تمام زندگی تو اون لبتاب بود مری: خرمگس سر من داد نزن متیو: ببخش اعصابم خورد بود مری:اگه مشکلی نیست بریم یه چی کوفت کنیم مارتین: حرفتو قبول دارم بریم این دوتا هر کاری می‌خوام بکنن مری: بریم مریلا: منم میام راستی مری لباسا رو تموم کردی مری: اره تموم کردم مارتین: واقعا چه سریع مری: دیگه حالا بعد صبحانه برید بپوشید ببینم مشکلی نداره

بقیه:باشه مری: مریلا زود بخور باید بریم دیر میشه ها مریلا: باشه بدو بخور بریم مری : بلند شو برو لباساتو بپوش مریلا: باشه تیکی: مری برای من دوتا ماکارون میاری مری: اره میارم تیکی جونم تیکی:ممنون مری جونم مری: خوب حالا چی بپوشم این. نه این چطوره اینم نه این خوبه اره همین خوبه خوب عالیه حالا موهامو باز میزارم عالیه خوب تیکی بیا برو تو کیفم سریع بریم

لباس مرینت جونم👆🏻👆🏻👆🏻❤❤❤

خب دوستان تا پارت بعد خدانگهدار ❤️😍👋🏻 لایک و کامنت فراموش نشه 👋🏻💖 بابای👋🏻💖