
اب دهنمو قورت دادم و پرفسور اسنیپ که درحال راه رفتن حرف میزد خیره شدم:پارسال زنی به دیدنت اومده بود من بهش نامه دادم و اون میخواد باهات حرف بزنه جودی:کی هست؟ اسنیپ:خودت میفهمی و بعد درو باز کرد که زنی شیک پوش حدودا ۳۰ ساله وارد شد اسنیپ بیرون رفت و درو بست زن با دیدن من سریع بطرم اومد و بغلم کرد از خودم جداش کردم و گفتم:هی خانم چیکار میکنی؟شماکی هستی زن بقض کرده گفت جودی جودی:خانم میشه اروم باشیدو بهن توضیح بدید منو ازکجا میشناسید زن روی مبل کنارم نشست و گفت:خب از کجا باید شروع کنم اممممم من یه دختر ۱۸ ساله بودم و دلبستم به پسری که ادعای عاشقی میکرد
از همین الان جارو واسه جمع کردن پشماتون دم دست بذارید😂😂
انقدر عاشقش بودم که تن دادم به کاری کاری که نباید بعد اون روز دیگه سراغمو نگرفت و جوابمو نداد چند روزی بود که همش حالم بد میشد و رفتم ازمایش و گفتن که باردارم به جیمز نگفتم میترسیدم بگه بچه را باید سقط کنم جودی:جیمزز؟منظورتون پدرم که نیس لبخند تلخی زد و گفت:خودشه روز زایمان که رسید بچه رو به دنیا اوردم یه دختر شیرین عسل بود همون روزا بود که همونی که میدونی جودی:ولدموردت زن:اره همون اسایش رو ازمون گرفت من نمیتونستم از بچم مراقبت کنم میترسیدم بلایی سرش بیاد برای همین به پرستار پول دادم تا تورو بذاره کنار بچه ی خانواده پاتر پدر و مادرت تعجب کردن چطوری سونگرافی تورو نشون نداده ولی قبولت کردن تا یک سالگیت که فهمیدن چه اتفاقی افتاده جودی من توی این سالا در به در دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم تا الان جودی خواهش میکنم برگرد پیش مادرت با من زندگی کن نفسم رفت و گوشم دیگه نشنید چیزی رو از اعماق وجودم میخواستم اونم مرگ بود اشکام گونم رو خیس میکرد دستم رو روی گوشم گذاشتم و جیغ میکشیدم از ته دل چشمام رو بسته بودم و فقط جیغ میکشیدم انقدر جیغ زدم که چشمام سیاهی رفت و تاریکی مطلق...
خیلی وقت بود بهوش اومده بودم و چشم بسته به قربون صدقه های مامان گوش میکردم یهو صدای هری اومد:مامان قربونش بره؟منظورتون چیه خانم؟اصلا شما کی هستید مامان:اوه چقدر شبیه پدرتی میتونستم لبخند تلخشو تجسم کنم هری:شما پدر منو میشناسید؟ازکجا مامان:بهتر نیس بریم بیرون صحبت کنیم بعد صدای قدمهاشون دریکو:رفتند میتونی بلند شی تعجب کردم و چشمام رو اروم بازکردم و گفتم:من بیهوش بودم همین الان بیدار شدم دریکو:تو گفتیو منم باور کردم بعد اخم وحشتناکی کرد و گفت:چرا بیهوش شدی؟ اه دوباره زد تو فاز بد اخلاقی با حال خراب لب زدم:مامانمه دریکو:چی؟ با بقض همه چیزو تعریف کردم که دریکو اخم رو کنار زد و با مهربونترین دلداریم داد دست خودم نبود احساس میکردم حتی دیوار هم بهم ترحم میکنه از تخت پایین اومدم و به دریکو تنه زدم و گفتم نیازی به ترحم ندارم و سریع از اونجا دور شدم
ناظر تایید کن لدفا🤧🥺🙏🏻
لایک و کامنت پلیززز💙⛓با این کارتون خیلیییی خیلیییی بهم انرژی میدین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ی توضیحی درمورد قیافه جودی بزار 😐🚶♀️
خب ببین دختر خووشگلیه😐💔🤣
توی پارت بعدی عکسشو میذارم توی کاورم هست
البته شما کوچکتر تصورش کنید😂😅
الان چه کوفتی اتفاق افتاد جودی از بابا با هری یکیه اما از مامان نه😐💔
اره جودی مامانش این خانومس که با جیمز بوده🥲😂
میشه یه عکس از جودی بزاری؟
حتما پارت بعد میذارم💙
اون دختره که توی کاور رمانه همون جودیه البته شما یکم کوچکتر تصورش کنید😂😅
باشه😅😅😅☺️
هیچکس: منی که خوشحال بدم خواهر هریه 😐💔
🤣😂دیگه نیس