
این قسمت : برگشت به گذشته
ساعت ۸ ) امبریج : کاسانرو خوب فکر کنم بس باشه فردا می بینمت دوشیزه دامبلدور . طلسم ها باطل شد و لیا اهی کشید ۱ ساعت برخورد با طلسم کاسانرو اصلا کار راحتی نبود چوبش را برداشت و به سمت خوابگاه راه افتاد . بانوی چاق : رمز در . لیا : اسنیچ طلایی . بانوی چاق : بفرمایید . و در باز شد . هرمیون : خدای من لیا . و خواهرش را در اغوش کشید . لیا : هری ، سوروس چیزی برای کاسانرو پیدا میکنین ؟. هرمیون : کاسانرو ؟ لیای من . و بیشتر خواهرش را در اغوش کشید اما خواهرش در فکر دیگری بود ( اینجا کل روند هری پاتر و محفل ققنوس به باد میره ) لیا : من خوبم بچه ها یچیزی باید بهتون بگم ( چند دقیقه بعد ) هری : لیا به ریش مرلین قسم خودم میکشمت . سوروس : هری یدقیقه وایسا لیا داری میگی زمان برگردان تو سال سوم پس ندادی اون یه کپی بود ؟ و حالا از ما میخوای چهارتایی بریم گذشته رو تغییر بدیم ؟.
لیا : بله میتونیم همچی عوض کنیم نظرتون چیه ؟. هری : می تونیم مامان و بابام نجات بدیم ؟. سوروس : یا سیریوس رو ؟. هرمیون : یا همه کسایی که میشه نجاتشون داد ؟. لیا : اره خب کی با من هست ؟. هرمیون : من هستم !. سوروس : روی منم حساب کن . هری : باشه من نمی تونم ولتون کنم . لیا : خیلا خوب یدقیقه وایسید برم زمانبرگردان وگردنبندم بیارم . لیا گردنبند و زمان برگردان می اورد گردنبند را گردنش می اندازد . لیا : خب اول از یکم قبل تر شروع میکنیم باشه بعد میریم به قبل تر قبوله ؟. هری : سال چهارم ؟. لیا : نه سال چهارم بعدا میریم اول از چیزهای کوچیک شروع میکنیم بعد میریم سال چهارم باشه ؟. هری و سوروس و هرمیون : باشه . لیا زمانبرگردان گردن همه می اندازد و شروع به چرخاندن می کند و بعد دیگر در سالن عمومی شب نبود روز بود
لیا : ما برگشتیم سال سوم . هری : شنل نامرئی !. لیا : نترس اوردمش و ببین چی اوردم نقشه غارتگر !. هری : خب الان ساعت ۷ بزنید بریم . لیا : سلام ریموس . و جام را روی میز پدرخوانده اش در گذشته میگذارد . لیا : معجون گرگ خفه کن بفرمایید . ریموس : ممنون لیا از اسنیپ گرفتی ؟. لیا : بله . ریموس جام را برمیدارد و میخورد . ریموس : هنوزم به تلخیش عادت نکردم . لیا : چیکار کنم اگه با چیز دیگه ای بخوری باطل میشه . ناگهان طبق نقشه هرمیون در میزند . هرمیون : لیا بیا دیگه اوه ریموس لیا باید با من بیاد . ریموس : البته برو لیا . لیا : ممنون ریموس خداحافظ . و از اتاق بیرون میرود سوروس : تو رو جدت بگو خورد . لیا : خورد . هر چهار نفر اهی از سر اسودگی می کشند .
لیا : خوب حالا میریم سراغ اون موش ولی اول اون برادر خل سوروس پیدا می کنیم . هری : احتمالا شیون اورگان نه ؟. هرمیون : احتمالا . سوروس : من میگم همونجا است چون تابستون همین سال بهم گفت اونجا بوده . لیا : خیله خوب فقط اون گربه رو ، یا ریش دراز مرلین اینم اینجاست صدفعه بهت گفتم ولش نکن . هرمیون : من برای اولین بار یه گربه خریدم چه میدونستم چیکارش کنم . سوروس : حالا گربه ات راضی میشه ما رو ببره پیش اونا ؟. هرمیون : نظری ندارم . لیا پوزخندی میزند : زحمت کشیدی اونموقع بهت گفتم جغد بخر ، جغد ! همینه . هری : هی بهت میگم این خل شده ، نه راست میگی جغد ها . لیا : میا رو الان میارم . ( چند دقیقه بعد ) لیا : میا برو در باز کن . میا پرواز میکند و نخ را می کشد
لیا : افرین میا ، برو باشه ، خب پیش به سوی شیون اورگان . ( میرن تو ) لیا : خدای من سیریوس . سیریوس : تو از من نترسیدی . سوروس : ببین الان وقتش نیست ریموس امشب تبدیل میشه و تو نباید بزاری اون پتی گرو به خودش وصل کنه خوب پتی گرو خشک کن دست و پاش ببند و اونو خشک کن بعد ببرینش قلعه دامبلدور کمکتون میکنه ریموس همینجا بذارین . سیریوس : باشه باشه وایسا شما از اینده اومدین . و به زمان برگردان گردن لیا اشاره کرد .
هری : اره خوب کارایی که میگیم بکن . و بعد از شیون اورگان بیرون رفتن . سوروس : برگردیم ؟. لیا : نه ما شنل برمیداریم که اسنیپ نیاد . ( موقعی که هری اینا میرن تو ) هرمیون : من میرم شنل بردارم . لیا : پرتش کن تو . چند دقیقه بعد ) هرمیون : برگردیم ؟. لیا : اره . لیا زمان گردان را می چرخاند و به زمان حال برمیگردند . لیا خودش را روی مبل پرت میکند . سوروس : موفق شدیم . هری : بازم امتحانش کنین ؟. لیا : من میگم اره خیلی هارو نجات میده خیلی هارو . هرمیون : فردا کجا بریم ؟. هری : امممم .... یچیزی تو ذهنم هست . هر چهار نفر : زمان تحصیل غارتگران !. ( برین نتیجه )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همینجوری ادامه بده، عــــــــــالــــــــــــی هستی
وی در شرف ذوق مرگ شدن💕*
🙂🙂🙂 بعد برش گردونم به همونی که تو کتاب بود ؟ به نظرت ؟