عشقی که دوباره به وجود اومد(پارت سوم)

برین بخونین 😐

سلام دوستان یه نکته دیگه هم بگم (الان مری 27 سالشه و دخترش هم 7 سالشه آدرین 28 سالشه خب اون شب که آدرین م.س.ت بود لایلا از م.س.ت بودنش سو استفاده می‌کنه فقط باهاش عکس میگیره و برای مرینت می‌فرسته یعنی درسته آدرین چیزی یادش نمیاد ولی اون شب هیچ غلط خاصی نکرده بعدش که مری عکسو میبینه سریع آدرس هتل پیدا می‌کنه و می‌ره هتل بعدش که در اتاق هتل میزنم دیگه خودتون اونجاشو تصور کنین خب وقتتون نمی‌گیرم برین داستان بخونین)

مری:صبح از خواب بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم دیدم 7 صبحه بلند شدم رفتم پایین صبحانه آماده کردم بعدش اومدم بالا رفتم حموم اومدم بیرون موهامو شونه کردم خیلی بلند شده بودن بعدش موهامو بالا بستم یکم آرایش کردم لباسمو پوشیدم رفتم آملیا بیدار کنم که دیدم بیدار شده داره آماده میشه آملیا: مامان چه خوشگل شدی مری:توام خوشگل شدی عزیزم بریم صبحانه بخوریم بعدش برسونمت مدرسه خودم برم شرکت آملیا: باشه

لباس مری جونم👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻

مری: آملیا رسوندم مدرسه خودم رفتم شرکت از ماشین پیاده شدم دیدم باز آدری شرکتو گذاشته رو سرش داره همه رو اخراج می‌کنه جنی:مرینت من دیگه آخر سر موهای این آدری میکنم مری:😂😂جنی: خنده داره فقط کم مونده مارو بخوره مری: دختر اخلاق آدری که میدونی همیشه همینه جنی:اره دیگه باید عادت کنیم مری :دقیقا آدری: مرینتتتت مری: سلام خانم آدری بفرمایید زود بیاین اتاقم کارتون دارم مری و جنی: چشم آدری: خب میدونین که ما یه مسابقه مد در پیش داریم مری:بله میدونیم

آدری: خب این مسابقه تو پاریس انجام میشه مری:چیییی آدری: همین که شنیدی مری: اما من نمیتونم بیام پاریس آدری:خب پس اخراج میشی مری: خب میشه بدونم مسابقه با کدوم شرکته آدری: شرکت اگرست مری: چییی آدری: مرینت یا میای یا اخراج میشی میدونی که چون بهترین طراح شرکت هستی تا حالا اخراجت نکردم حالا میای مری: بله میام فقط کی میریم آدری: فردا صبح میریم

خب دوستان تا پارت بعد خدافظ 👋🏻👋🏻💖💖 10 لایک 10 کامنت فراموش نشه👋🏻💖 بابای💖👋🏻