
اینم پارت سوم داستان 👇👇👇
بریم سراغ داستان از زبان مرینت یهو یه چیزی خورد تو سرم و دیگه چیزی ندیدم وقتی بیدار شدم دستم به صندلی بسته شده بود و ولی پاهام هنوز باز بود یه دفعه چند تا آدم که صورتشونو پوشنده بودن اومدن جلوم پنج نفر بودن تو دست همشونم اسلحه بود یکی شون که به نظر سر دستشون بود گفت حرف بزن تو کی هستی کی تورو اینجا فرستاده برای چی اینجا اومدی رییست کیه من ساکت موندمو هیچی نگفتم بعد دیدم تفنگشو گذاشته رو پیشونیم گفت حرف میزنی یا
گفتم باشه باشه میگم گفت خب بگو گفتم بیا نزدیکتر اومد یهو رو پاهام ایستادم و چرخیدم با پایه ی صندلی زدم تو صورتش 😐😐😐بقیشون دست به اسلحه شدن اومدن طرفم همشونو زدم بیچاره ها صورتشون شده بود مزرعه بادمجون انگاری ( نوسنده : بابا یکم رحم کن به اون بیچاره ها ) اومدم در برم که یه تفنگ اومد رو پیشونیم تا اومدم تکون بخورم یه چاقو 🔪🔪🔪هم اومد رو گلوم گفتن آخرین فرصته حرف میزنی یا نه گفتم یه کاسه بگیر آش به همین باش 🥣🥣🥣اگه تونستین فولاد به حرف بیارین منم میتونین( نویسنده : الان تو فولادی مری : اینا دیگه کیییییین نکنه میخوای منو بکشی ناسلامتی من شخصیت اصلی داستانما نویسنده : هنوز ر موردش فکر نکردم بریم سر داستان ببینیم چی میشه ) گفت باشه پس غزل خداحافظیتو بخون یهو یه صدای شلیک اومد دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی چشمامو باز کردم مامانم بالا سرم بود تعجب کردم گفتم من ... من .. مگه من .. اون تفنگ اون آدما یدفعه دیدم همه خندیدن😂😂😂😂 گفتم چرا میخندین 🤨🤨🤨بعد اونا اومدن ازتعجب چشام اندازه گردو شده بود گفتم اینا کهههههه 👀👀یهو اونیکی با صندلی کوبیده بودم تو صورتش اون جوراب از روی کلش برداشت و گفت : تبریک میگم شما تو این امتحان قبول شدین من گفتم : بلهههههه امتحان اینجا چه خبره گفت🤨🤨
من سرگرد جان اسمیت هستم و این پرونده جاسوسی دوساله که زیر دسته منه منم گفتم خوشبختم راستی بابت اون بادمجونا معذرت میخوام بعد دوباره همه خندیدن ( رو آب بخندین ) اینبار دیگه خودمم خندم 😂😂گرفته بود که یکیشون گفت تا الان از هیچکسی اینجوری با صندلی کتک نخورده بودیم 🙄😅بعد سرگرد گفت بریم به اتاق کنفرانس رفتیم روبه روی یه دیوار بعدش یه دکمه رو فشار داد و یه آسانسور اومد رفتیم پایین یه پایگاه شیک و بزرگ بود وقتی نشستیم به من گفت …….
پدرتون همه چیز رو به شما توضیح دادن من فقط جزییات میگم شما به عنوان مرینت دوپن چنگ میرید به پاریس شما تو دبیرستان دوپان درس میخونین یکی از مهمترین دبیرستان های پا ریس توی اون دبیرستان سه شخصیت مهم هست یک آدرین آگراست مدل معروف دوم کلویی بورژوا دختر شهردار و سوم هدف این ماموریت لایلا چیز دیگه هم که باید بدونین اینه که شما کاملا باید خودتونو دست و پا چلفتی نشون بدین جوری که شک نکنن به هیچ وجه هم از مهارت کاراتتون استفاده نکینین من گقتم چیییییییییییییی من از کاراته استفاده نکنم امکان نداره گفت حرف نباشه بعد هم یه عینک طبی بهم دادن 🧐🧐گفتم این دیگه چیه 🤨😤🙄گفت بزن به چشمت خودت میفهمی وقتی زدم کلی سیستم اومد جلو چشمام و کلی قابلیت گفتم واوووووووو اصلا به قیافش نمیخوره گفت یه سیستم مکالمه داره که از اون میتونیم به طور نا محسوس حرف بزنیم بعدش یه بلیت بهم داد برای فردا ساعت هشت بود گفت اونجا یه ماشین منتظرتونه
فردا از زبان مرینت : دیگه وقت رفتن بود مگی و مارک و جیک و بغل کردم و باهاشون خداحافظی مگی داشت گریه میکرد 😭😭😭بعد دیدم مامانم همه بغض🥺🥺🥺 کرده بابا و مامانمو بغل کردم داشت گریم میگرفت ولی خودمو نگه داشتم 🤧🤧وقتی سوار هواپیما شدم دیگه نتونستم خودمونگه دارمو زدم زیر گریه😭😭😭 کنار دست من یه خانوم مهربان نشسته بود گفت عزیزم گریه نکن ممکنه یکم برات سخت باشه جدا شدنت از پدر و مادر ولی بهش عادت میکنی یکم بهتر شدمو تو بغلش گرفتم خوابیدم 😴😴
با صدای همون خانوم بیدار شدم ساعت تقریبا 2 شب بود دیدم هواپیما خالی گفتم چیشده گفت رسیدیم پاریس گفتم معذرت میخوام که اذیتتون کردم گفت نه عزیزم 😊😊این چه حرفیه اممم جایی داری که بری گفت آره میرم پیش خالم گفت آها گفتم از آشنایی با شما خوشبخت شدم خداحافظ گفت همچنین عزیزم از فرودگاه که اومدم یه ماشین جلوی فرودگاه بود مشخصات همون ماشینی بود که سرگرد به من گفته بود سوارش شدم بهشیرینی فروشی دوپن چنگ رسیدم بعدش روبه روی مغازه ایستادم و با خودم گفتم اینجاست اینجا جای شروع زندگی تازه من ....
خب اینم از پارت سه لطفا نظر بدین
آنچه خواهید خواند 👈👈👈 سلام من مرینت دوپن چنگم حماقت نکن باهاش دست بده سلام من آلیا سزارم ذلم میخواد فکشو بیارم پایین وای چشاش چقدر شبیه
خدا نگهداااااارررررررررررررررررررررررررر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وقتی داشتم میخوندمش بغضم گرفته بود یک دفعه زدم زیر گریه ماوانم پرسید چرا گریه میکنی گفتم پروانه رفت تو چشمم بجای خاک گفتم پروانه ولی عالی بود تا قسمت هزاران میلیارد ادامش لدی بازم کمه با تشکر بنیتا هستم
پارت بعدی رو زود تر بذار
ممنون
عالی بود❤️❤️
ادامه بده
سلام کسی اینجا انیمیشن خوب برای بچه 10 11 ساله سراغ داره اگه دارین ممنون میشم معرفی کنین
عالی بود افرین👏👏👏
عاااااااالی بود آفرین بعدییییییییی
ممنون
بچه ها ببخشید اگر کم بود
در ظمن این پارت عکس مامان مرینتو قبول نکرد به جاش عکس برادرشو گذاشتم
سلام داستانت عالیه پارت بعدی رو زود بزار یکم هم طولانی ترش کن
ممنون حتما