سال بعد
دریکو با عصبانیت به طرف هیپوگریف رفت توی یه تصمیم انی دریکو رو پرتش کردم اونطرفو خودم جلوی هیپوگریف قرار گرفتم که یهو خوردم زمین و سوزش شدید دستم هاگرید بغلم کرد و منو برد پیش خانم پامفری خانم پامفری دستم رو باند پیچی کرد و گفت ۱ ساعت بشین بعدش اگه مشکلی نبود میتونی بری همه بعد اطمینان پیداکردن از سالم بودند بیرون رفتند بجز دریکو
دریکو با اخم گفت:این چه کاری بود کردی؟
جودی؟چه کاری دریکو:چرا خودتو انداختی جلوی هیپوگریف
جودی:عامممم نمیدونم
دریکو:منظورت از نمیدونم چیه؟
جودی:یعنی که حرکتم ناخواگاه بود فقط از روی انسان دوستی
سری تکون داد و گفت:به هر حال ممنون
متعجب نگاش کردم که سریع رفت بیرون
جللل خالق از من تشکر کرد•••کوییدیچ بود بین تماشگرا نشسته بودم و هری رو تشویق میکردم که یهو یه دمنتور به طرفم اومد و بعد صدای جیغ زنی توی گوشم پیچید تنها چیزی که از دور و اطرافم متوجه شدم نوری بود و رفتن دمتتور بیحال توی اغوش یه نفر فرود اومدم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالی 🐚🐰
تنکص❤
تاثیر گذار 😐👌🏻
بسیارررر تاثیر گذار🤣