

سال بعد دریکو با عصبانیت به طرف هیپوگریف رفت توی یه تصمیم انی دریکو رو پرتش کردم اونطرفو خودم جلوی هیپوگریف قرار گرفتم که یهو خوردم زمین و سوزش شدید دستم هاگرید بغلم کرد و منو برد پیش خانم پامفری خانم پامفری دستم رو باند پیچی کرد و گفت ۱ ساعت بشین بعدش اگه مشکلی نبود میتونی بری همه بعد اطمینان پیداکردن از سالم بودند بیرون رفتند بجز دریکو دریکو با اخم گفت:این چه کاری بود کردی؟ جودی؟چه کاری دریکو:چرا خودتو انداختی جلوی هیپوگریف جودی:عامممم نمیدونم دریکو:منظورت از نمیدونم چیه؟ جودی:یعنی که حرکتم ناخواگاه بود فقط از روی انسان دوستی سری تکون داد و گفت:به هر حال ممنون متعجب نگاش کردم که سریع رفت بیرون جللل خالق از من تشکر کرد•••کوییدیچ بود بین تماشگرا نشسته بودم و هری رو تشویق میکردم که یهو یه دمنتور به طرفم اومد و بعد صدای جیغ زنی توی گوشم پیچید تنها چیزی که از دور و اطرافم متوجه شدم نوری بود و رفتن دمتتور بیحال توی اغوش یه نفر فرود اومدم
اسلاید بعد

چشمام رو اروم باز کردم که با پسری مواجه شدم کمی دقت کردم و فهنیدم دریکو گلوم خشک شده بود با صدای خشدار لب زدم:اب دریکو که متوجه بهوش اومدنم نشده بود برام اب ریخت و کمکم کرد بشینم و اب رو کم کم بهم داد نگرانی خاصی توی چشماش موج میزد و این برام عجیب بود به اونطرف نگاه کردم که هرماینی و رون دور تختی جمع شده بودند گفتم:پس هری کجاس؟ هرماینی رفت کنار که دیدم هری روی تخته با نگرانی گفتم:هینننن چه بلایی سرت اومده؟ هری:چیزی نیس یه دمنتور بود باعث شد بوفتم پایین همین چشمام گرد شد که سریع گفت:فاطله زیاد نبود اروم گفتم خداروشکر و رونو به طرف رون برگردوندم و گفتم:اون چیه دستت رون:چوب هریه که شکسته جودی:اهان هری اصلا نباشیا مهم اینه خودت سالمی باصدای دریکو سرمو برگردوندم کلا یادم رفته بود اونم اینجاس دریکو:من میرم دیگه مساوی شدیم خانم پاتح جودی:مساوی شدیم؟شما چه کاری کردین که مساوی شدیم جناب مالفوی؟ دریکو:خب نذاشتم بیوفتی وگرنه الان سرت هم شکسته بود وایییی یعنی تو بغل دریکو افتادم با لپای سرخ گفتم :ممنون چیزینگفت و بیرون رفت

بچه ها لطفا تا نتیجه برید که ثبت شه🙏🏻

اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی 🐚🐰
تنکص❤
تاثیر گذار 😐👌🏻
بسیارررر تاثیر گذار🤣