
سلام پارت ۲ عشق واقعی
مرینت: ادرین من من نکن راستشو بگو ادرین: من.... مرینت: ادرین 😡😡😡😡😡ادرین: باشه بت میگم اومده بودم دعوا با لوکا چون که به تو بی احترامی کرده مرینت: ادرین ببین من تورو دوست دارم و تو نمیخوای به خاطر من دعوا رو کنار بزاری؟ ادرین: باشه باشه بانوی من مرینت توی ذهنش: 🤔🤔🤔🤔 این بانوی من رو کت نوار هم بهم میگفت نکنه ادرین همون کت نواره؟ نه بابا نیست
مرینت : اما اگه واقعا ادرین کت باشه چی چیکار کنم اهان فهمیدم باید بهش بگم کشف هویت کنه نه اینجوری اگه یکیمون شرور بشه برای خودمون ید میشه ادرین : مرینت تو خیلی دختر خوبی هستی یعنی ........ من.........من...........عاشقتم مرینت : کت الان وقت این حرف ها نیست ادرین : چی تو هویتم رو میدونی مرینت : پس واقعا کت نواری 🤧
ادرین: اره چون تو گفتی عاشقتم منم گفتم و من کت هستم مرینت: واقعا 😳ادرین: اره به عیسی مسیح قسم مرینت: وووووووااااایییییییی خدا من خودمو میکشم الان سکته میکنم ادرین: مرینت الان خونسردیتو حفظ کن مرینت: خب کی بریم دفتر رسمی ازدواج؟ ادرین: چی 😳 اینقد زود مرینت: اره ذوق دارم ادرین: بابا صبر کن الان نه به باره نه به داره
ادرین: مرینت این حرفارو ول کن فعلا بیا بریم ببینیم اون کله شمعی چیکار کرده مرینت: کله شمعی؟ 🧐🧐ادرین: اره منظورم همون لوکاعه مرینت: اها بیا دست تو دست هم بریم که چشاش از حدقه بزنه بیرون ادرین: یه کم زود نیست مرینت: نه بیا بریم دیگه ادرین: باشه بیا بریم
لوکا : هی مرینت یه قرار بذار بریم کافه دربازه اون ازدواجمون صحبت کنیم مرینت : ادرین بیا بیرون ادرین : هی مداد شمعی زر مفت نزن من و مرینت هم دیگه رو دوست داریم و عاشق همیم پس کم مداد شمعی بازی دربیار و اعصاب منو خط خطی کن 😡💔
لوکا : اهای ادرین مردم آزار چیکار به مرینت داری مرینت : من خودم اون رو انتخاب کردم و حالا هم میخوام با عشقم برم کافه تو هم دیگه مزاحم نشو ادرین بریم لوکا : اما مرینت مرینت : اما نداریم حرف دیگه ای بزنی به نویسنده میگم از داستان حذفت کنه لوکا : نه نه نه غلط کردم من میخوام توی داستان بمونم
مرینت : پس دیگه حرف نزن و فقط برو یه اهنگ غمگین بنویس بزن و ضبط کن گوش بده تا کیف کنی که من رفتم اگه دوست داشتی چند تا فیلم ژانر وحشت هم ببین لوکا : مرسی بابت راهنمایی هات من رفتم بای مرینت : ادرین بیا بریم بای لوکا
راوی: ادرین گونهی مرینت رو بپس کرد و ازش تشکر کرد که کمکش کرده و با هم رفتن و تا شب با هم خوش گذروندن بعد از خوش گذرونی وقتی که خواستن از هم جدا بشن ادرین مرینت رو بوس کرد و گفت مراقب خودت باش مرینتهم گفت باشه و رفت ادرین: توی ذهن خودش: وای خدا یه چیز خوب دیدم یه چیز بد تو امروز خوب اینکه مرینت منو دوست داره بد اینکه دیدم لوکا با........
ممنون که خوندین اگه خوشتون اومد توی کامنت ها بنویسید
روز و شب خوش خدا نگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها سلام از پارت ۳ تا ۵ رو وارد کردم (البته ۴ روز پیش 😐😐😐) و هنوز در حال بررسیه
راسنی بچه ها تا وقتی که عشق واقعی توی بررسیه شما میتونید داستان های اقای Y.S.N و اقای scorpion رو بخونید من خوندمشون خیلی هم خوب هستم به شما هم پیشنهاد میکنم بخونید
ممنون
کت نوار
سرپرست نویسندگان
پارت بعدی داستانم اومد اگر دوست داشتی به خوان
مممونم از شما
من هم خوندم خیلی عالیه
خیلیییییییییییییی ممنونم
سلام به دلایلی دوباره از اکانت من نوشته میشه
ببخشید اسکلتون کردیم
هر کسی خواست میتونه ادامشو خودش بنویسه
خداحافظ
بچه ها به دلایل خاص دیگه عشق واقعی نوشته نمیشه واقعا از همه متاسفم بخاطر داستان
خداحافظ 👋👋👋👋👋👋
سلام عالی بود ممنون از همتون پارت بعد را زود تر بگذارید♥️
لطفاً زود تر پارت بعدی رو بذار
عالی بود
ممنون 🌹🌹🌹
از همهی شما که خوندید و نظر دادید ممنونم 😍😍😍😍😍😍♥♥♥♥♥♥
بچه ها به خاطر امتحانات نوبت اول ننوشتیم پارت ۳ رو ولی از فردا ینی دوشنبه تا جمعه ۵ پارت عشق واقعی رو مینویسیم
ممنون از همه
امضا: کت نوار
سرپرست نویسندگان
تا پارت بعد خداحافظ
خیلیییی عالیییی بودددد❤❤❤❤😍😍😍😍