
سلام اومدم با یه داستان میراکلس امیدوارم لذت ببرید
ادرین: ممممممممررررررریییییییننننننننننننننننتتتتتتتتتتتتنن مرینت: بله😰😰😰😰😰 ادرین: تو منو دوست داری یا این مرتیکه کله ابیو لوکا: درست صحبت کن مرتیکه کلی ابی چیه دیگه ادرین: حقته لوکا: 😡😡😡😡😡😡😡 راوی: لوکا و ادرین مث سگ و گربه پریدن به هم. اینقدر همو زدن که کبود شدن مرینت: بببببسسسسسسسههههههه😡😡😡😡😡😡ادرین و لوکا: باشه باشه😰😰😰😰😰
ادرین: ( اروم حرف زد ک مرینت نشنوه) لوکا ببین من میدونم و تو بذار یه بار مرینت نباشه همچین میزنمت ک حالت جا بیاد لوکا:( آروم) فقط وایسا ببین من تورو میزنم یا تو منو 😠 آدرین: مرینت نگاه کن اون پرنده هرو راوی: وقتی مرینت هوارا نگاه کرد ادرین یه تو گوشی زد به لوکا مرینت: بسه برید خونه هاتون دیگه و دست آدرین رو گرفت و بردش که لوکا رو نزنه لوکا: نشونت میدم 😤
ادرین دستش رو از دست مرینت کشید تا اومد لوکا رو بزنه مرینت سریع گفت : ادرین اگه یه قدم دیگه برداری و دستت به لوکا بخوره به پلیس زنگ میزنم ادرین : حالا که تو میخوای باشه اما این جوجه رنگی کاری از دستش برنمیاد مرینت : ادرین 😡 برو تا زنگ نزدم پلیس ادرین : باشه باشه راوی : لوکا سریع میره ادرین رو هل میده وسط خیابون اما مرینت زود ادرین رو نجات میده و خطر رفع میشه
ادرین: توی ذهنش. شیطونه میگه بزنم دک و دهنه این کله ابی رو بیارم پایین مرتیکهی مداد شمعی مرینت: ادرین توی ذهنت اگه چیز بد باشه و بعد عملیش کنی به عیسی مسیح(به خدای ما که نمیشه پس میشه عیسی مسیح) دیگه هیچ کدومتونو نمیخوام ببینم و زنگ میزنم پلیس تا شما رو ببره بازداشت گاه ادرین: باشه باشه😰😰😰😰😰😰مرینت: افرین پسر خوب حالا مثل ادم برو خونتون وگرنه....... ادرین: باشه غلط کردم راوی: ادرین و لوکا با یه نگاه چپ چپ به هم رفتن سمت خونه هاشون
بعد از اینکه اونا رفتن به سمت خونشون مرینت یه نفس عمیق کشید و وقتی میخواست بره یادش افتاد ک نکنه از یه راه برن و باهم دعوا کنن بعدش دوید و رفت ببینه میخوان باهم دعوا کنن یا نه وقتی رسید به اون راه دید که ادرین و لوکا دارن همدیگه رو میزنن وقتی که ادرین مرینت رو دید ترسید و دوید و فرار کرد و لوکا که اومد در بره مرینت گرفتش و گفت اگه یه بار دیگه طرفای ادرین پیدات بشه من میدونم و تو
مرینت در ذهن خودش : نکنه قرار دعوا بذارن اونموقع چی کار کنم ؟ اهان فهمیدم باید به پلیس خبر بدم و بگم اگر این دو تا دعوا کردن بازداشتشون کنن ازه این بهترین فکر دنیائه 😊 چند ساعت بعد وقتی مرینت میخواد بخوابه خوابش نمیبره میره پایین چند تا ماکارون میخوره و میاد سر کامپیوتر و میبینه یه نامه اومده که توش نوشته ( لوکای عوضی میدونم چیکارت کنم تو فردا ساعت ۵ عصر بیا توی خیابون شانزلیزه تا بهت بفهمونم ) ( این نامه اشتباهی برای مرینت فرستاده شده ادرین فکر کرده اون لوکائه🤦🏻♂️)
بعد از اینکه مرینت اون پیام رو خوند گفت باشه ساعت پنج حتما میام تا باهم دعوا کنیم ولی یه چیز رو بدون اونم اینه ک اسم من لوکا نیست اسم من مرینته بعد فرستاد براش بعدش که ادرین اون نامه رو خوند گفت وایییییییی غلط کردم به عیسی مسیح بهش پیام نمیدم که قرار دعوا بذارم اگه قرار دعوا گذاشتم باهاش دسم بشکنه مرینت گفت برو بگیر بخواب دست به زودی میشکنه نترس آخرش بهش میگی و باهاش قرار دعوا میذاری ادرین گفت نه نمیذارم فردا صبح مرینت رفت پیش آدرین آدرین گفت خوردم زمین دستم درد میکنه فک کنم شکسته مرینت گفت دیدی گفتم آخرش باهاش قرار دعوا میذاری
ادرین: مرینت میشه بیای پیشم و کمکم کنی مرینت: خیلی پر رو شدی ادرین ها ادرین: 😁😁😁ببخشید مرینت: مرض این چه طرز برخورد با یه زن متشخصه؟ ادرین: باشه باشه 😰😰😰😰بخدا غلط کردم مرینت: توی ذهنش اخیش بالاخره ادرین میشینه توی خونه و جایی نمیره مه با لوکا دعوا کنه راوی: مرینت به ادرین گفت که تو خونه باشه و مراقب خودش باشه ادرین هم گفت باشه و مرینت رفت خونشون تا به پدر و مادرش تو پخت غذا کمک کنه
وقتی که پخت غذا ها تمام شد مرینت گفت باید یه سری به ادرین بزنم و رفت خونه ی ادرین وقتی رسید ناتالی بهش گفت که ادرین تنهایی رفته پیش یه کسی مرینت توی ذهنش ( میدونستم گچ دستش هم صحنه سازی بود مثل توی فیلما از اون گچ ها بوده برای این که من رو فریب بده حالا هم دارم براش ) ( انقد همینجا میشینم تا بیاد ) یه دفعه ای گوشی مرینت زنگ خورد اون ادرین بود مرینت جواب داد ادرین گفت : مرینت من اومدم خونه ی شما کجایی مرینت : اومدی خونه ی ما یا دعوا با لوکا ادرین : من .......
خیلی ممنون که خوندید اگه خوشتون اومد توی کامنت ها بنویسید شب و روز خوش خدا نگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باورم نمیشه دارم این داستان چرتو میخونم!حداقل مرینت اخلاقش عوض نمیشد چیه دیگ فقط میگ پلیس پلیس عدالت برقرار نیست
پس بمن بدید نمره بیست😂😂😂
راسی سلام کردنتم درست کن شبیه اریا نکن خدتو اه
چقدر خشن
سلام داستان شما سه نفر واقعا عالی هست من از وقتی خوندم همینطوری دارم میخندم خیلی خنده دار بود ممنون بابت تست خوبتون لطفا پارت بعد را زود تر بگذارید
پارت بعدی منتشر شده گلم
ممنون ♥
سلام خدمت همه ی عزیزان من و 2 نویسنده ی دیور تا روز 2 شنبه امتحان داریم ولی پارت 2 توی بررسیه و از روز 2 شنبه شروع میکنیم به نوشتن پارت 3 پس اگر دیر شد از همینجا عذر خواهی میکنم 😘😘😘😘😘
با تشکر
کت نوار
سرپرست نویسندگان
اشکالی نداره
ولی بعدا باید جبران بکنید
دیگر
چشم حتما
ممنونم
عالی بود😍
منتظر بعدی هستم❤
سلام
ببخشید پارت بعدی کی میاد هر روز میام سر میزنم میبینم هنوز منتشر نشده 😭😭😭
سلام نمیدونم چرا ولی توی بررسیه
صبور باش گلم ♥♥♥🌹🌹🌹
میشه یه سوال بپرسم کدومتون نویسنده هستید 🤨😕من که نظر دادم دونفر جوابمو دادن ببخشید یه سوال دیگه کدومتون دختر هستید.؟ اگر دوست داشتید جواب بدید
اها ممنونم از راهنمایتون
نه من گفتم شاید دختر باشید
نویسندهی اصلی من هستم و دو تا نویسندهی دیگه اقای ادرین و scorpion هستند و هر 3 پسر هستیم
ممنونم از راهنمایی شما هم
بچه ها نمیدونم چرا تستچی نظراتم رو قبول نمیکنه اگه قبول کرد که جواب نظرات رو دادم ولی اگه قبول نکرد انشالله بعدا که قبول کرد جواب نظرات رو میدم
ممنون
عالییییییی بود
شروع محشری بود
لطفا بعدی رو بزار زود
بعدی در بررسیه عسلم 🌹♥
قشنگ بود فقط اون تیکه که گفتی مرتیکه کله آبی 🤣😍
ممنون ♥♥