
اززبان آدرین:وقتیمرینتاینوگفت رفتم توفکربعدازکلاسهام یکیشرورشدتبدیلشدم (حالا مرینت)بعد ازکلاس رفتم خونه دیدم تواتاقم دوبارهازاونکارتاهست برداشتمپشتشنوشته بود《شنبه (یعنی فردا)ساعت۱۲شب بیایدبهآدرسقبلی 》بعدکارتوگذاشتمرومیزوشروع کردمبهنوشتنتکلیف داشتممینوشتمکهدیدم یکیشرورشده سریع تبدیلشدم(بعدازشکستدادنشرور)کت:توواقعا مرینتی؟لیدی:آره میخوای بدونی برایچیگفتم؟کت:آرهلیدی:چونیهبازی هستاسمشاسکوییدگیمهستکه بازیبامرگ هست اگه ببازی میمیریکت:😱نمیشه نری لیدی:منکه چیزی برایازدستدادنندارم کت:منچیمنودوستنداری؟لیدی:چرااتفاقاخیلیهمدوستدارمولیتوکهمنودوستنداریتازشماینانتخابخودمه کت:ولی لیدیولیبیولی فهمیدی؟
کت:ولیبانویمنمنتورودوستدارملیدی:میدونم منظورم اینکه دوستندارمزنده بمونم کت:ولی برایچیی؟چرا؟ لیدی:همین که گفتم فهمیدی خداحافظ کت:خداحافظ 😞😭
کت:خیلیناراحتبرگشتم گفتم:پلگکلازاینبعدبهپلگگفتم چرا مرینت میخواداینکاروکنه؟پلگ:نمیدونم ولیبایدیکجوریازشمواضبتکنیآدرین:آره پلگتودرستمیگی بایدخودموجایسربازهایاونجابزنم
خوبمنبرگشتم😐میخواستمبگمبرایپارتبعد۵تالایکمیخوام okay?فهمیدی 😀خوببریمادامه
شنبه)اززبان مرینت:ساعت ۱۰:۳۰بودباتیکی خداحافظیکردم یهلباسآدیپوشیدم رفتماونجابعدرفتم توماشین دوباره دود بعد خوابمبرد(صبح)بیاینیکفلش بکبزنیم)اززبان آدرین:یههکرپیداکردم گفتم یهکاریکنه منوتواونشرکتراه بده وقتی صبح بیدارشدم یهکارتدیدمنوشتهبود《برایکاربهاینشمارهزنگبزنید》بهشماره زنگزدم گفتشمااستخدامی بعد گفت برمفلان جااونجابهم لباسدادن بردنمپیشرئیسشون گفت:این برگهیقوانین هستبخون وتبغ قوانینپیشبرورفتمخوندم وصدامونکردنکهبریم بازیکنانروخبرکنیم
بایلایوکامنتیادتنروکیوت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
معرکه است
بازم خیلی خوب بود پارت بعدی هم لطفا بی زحمت بزار عالی بود
رویدوچشمام