
های گایز مرسی از تک تکتون مرسی حتی اگه کامنت نذاشته باشین🥺✨🍒💜خب الان 10 دی ساعت ۲:۱۵ نصف شب هست 🥺✨😂و اینکه من دارم پارت مینویسم فکر میکنم طولانی بشه ولی حمایت پلیز 🥺✨💜🍒
میخاستم تا لنگ ظهر بخابم ولی ساعت ۹ چشمام پرید لعنت به عادتتتت ، بزور چند بار چرت ۱ ساعتی زدم که ساعت شد ۱۲ ... خوبه باز از ۹ بهتره صبحانه که چه عرض کنم نهارمو خوردم ولی یونا هنوز خواب بود خوش بحالششش..... دوباره رفتم تو تختم و استراحت کردم ساعت ۴ بود که رفتیم سرکار وقتی کلاس نداشتیم زودتر میرفتیمصبح جدید و بازم سرکار ولی کلاس نداشتم و بخاطرش هزار بار خدارو شکر کردم که تا لنگ ظهر میخابم بعد از هر سختی آسانیست دیگر میخاستم تا لنگ ظهر بخابم ولی ساعت ۹ چشمام پرید لعنت به عادتتتت بزور چند بار چرت ۱ ساعتی زدم که ساعت شد ۱۲ ... خوبه باز از ۹ بهتره صبحانه که چه عرض کنم نهارمو خوردم ولی یونا هنوز خواب بود خوش بحالششش..... دوباره رفتم تو تختم و استراحت کردم ساعت ۴ بود که رفتیم سرکار وقتی کلاس نداشتیم زودتر میرفتیم مشغول کار بودم مثل همیشه مشتری اومد و منم رفتم استقبالش " "رزرو میز شماره یک ، مین یونگی خشکم زد ولی تابلو نکردم ، دلم براش تنگ شده بود ، منو رو جلو دستش گذاشتم سریع گفت آیس امریکانو و منو رو داد دستم براش بردم و تشکری زیر لب کرد خواستم راهمو کج کنم و مشتم دستم اسیرش شد "چند وقت نبودی" "بله ازمون داشتم و روی اون تمرکز میکردم" "اومدم نبودی ... منتظر موندم این هفتم تموم شه که بیام" برق یک لحظه سرتا پای بدنمو گرفت ... اومد و من نبودم.. من غلط کردم نبودم منتظرم بوووود؟ گااااد..... و همون موقع بود که تا مرز بچه داری باهاش رو هم گذروندم "نمیخای چیزی بگی ؟
با صداش به خودم اومدم "ممنون" ینی چی ممنون :/ اصلن چه معنی داشت یا چه ربطی داشت ، مچمو ول کرد معلوم بود ناراحت شده ...شت گند زدم رفتم به کارام برسم یونگی حرفش ناراحتم کرد اخه ممنون جواب دلم برات تنگ شده بود؟:/ میل نداشتم آیسمو بخورم ولی چون اون اورده بود چند قلپشو خوردم پاشدم پولو گذاشتم رو میز ، ماسکمو بالا کشیدم و خواستم برم که دیدم داره به سمت دستشویی میره ارومی پشت سرش راه افتادم از دید تو شت قهوه رو ریختم رو پیشبندم کلا هول شده بودم رفتم دستشوییتا تمیزش کنم ابو باز کردم و یه دستمال گرفتم و مشغول شدم همش غر میزدم غر غر غر چشمم بهش افتاد که پشت سرم وایساده بودو و میخندید خندشو دوس داشتم "کیوت" "بله؟" " "هیچی هاهاهاها شنیدم بهم گفتی کیوت پیشی خنگ( بسی خرسند و راضی) خواستم برم تا زیاد تابلو نکنم میخام تا تو دستشوییم باهاش برم که مچم اسیر دستش شد و به ضرب منو کوبوند به دیوار و تا حد یه میلی متر نزدیک صورتم شد و یه چیزی در گوشم زمزمه کرد.......
این جواب من نبود " ترسیده بودم اولین بار بود تو عمرم این روشو دیده بودم شونه هام داشتن میترکیدن بزور جلوی بغضمو گرفتم " ولم کن " با صدایی که ترس توش واضح بود گفتم اروم شد ..... ولم کرد " ببخشید " ندونستم چجوری رفتم بیرون ، دستمو به دیوار گرفتم واقعا شوکه بودم عصبی هم بودم ....خیلی خرت و پرتامو جمع کردم باید میرفتم سرکارم . . . . . . تند تند راه میرفتم شایدم میدویدم حس میکردم که داره دنبالم میاد صداشو شنیدم " یاااااااا " " چیه " "باید باهات حرف بزنم " " چرا؟ " " لطفا " نتونستم تحمل کنم " باید برم سرکار....فقط ۱۰ دیقه
"باشه " یه جای نزدیک و دور از پاپارازیا نشسته بودیم " خب ....چی میخای بگی " " فقط میخاستم دردودل کنیم " " فقط میخاستی همینو بگی... مگه تو ۶ تا همگروهی نداری؟" " دارم... ولی اونام مشغله هایی دارن...." پاشدم و دستمو رو کمرم گذاشتم " فکر نمیکردم انقد گرم باشی یا بهتر بگم غرور نداشته باشی ، تو رسانه ها که اینجوری نشونت نمیدن...سرد تر از یخ " " شاید میخام گرمامو به تو بدم " " واس خودت نگهش دار " " یه چیزی عجیبه " " چی؟ " " شوگا جلوت وایساده... عکس العملی که نشون نمیدی هیچ تازه پسمم میزنی " " انتظار نداری که بیام بغلت کنم ؟" " چرا همین انتظارو داشتم :/ " نیشخندی زدم و دوباره کولمو برداشتم " ده دیقت تموم شد" "بای"
راهمو کشیدم و رفتم نه به اون زور زدنش واس نگه داشتن من نه به این خداحافظیش که بیشتر شبیه ترد کردن بود... الحق که مین شوگارو نمیشه شناخت..... پیشی خنگ رسیدم سرکارم خیلی شلوغ بود ، یادمم نیست چند شنبس تلافی استراحتمو کرد خیلی خسته شدم ...ولی زوجای جوونیو که دست تو دست هم یا بغل هم راه میرفتن ، خوراکی میگرفتن و فیلم انتخاب میکردن واقعا تماشایی بود ، خیلی بی دغدغه به نظر میرسیدن.... اره خب چون یار داشتن ، همدم داشتن ، دست خودم نبود نمیدونم چرا ازشون خوشم نمیومد؟ نمیتونستم دوس دخترش(عدم شد برای این کلمات پس سانسور میکنم )باشم؟ وقته سرو کله زدن باهاشونو نداشتم؟ احتیاجی به یار نداشتم؟ یا داشتم و اعتماد نمیکردم......؟ خسته و کوفته رفتم تو اتاقم ، یونا داشت درس میخوند به کل یادم رفته بود فردا کلاس دارم....با فکر کردن بهش بیستر خسته شدم خداروشکر درسی نداشتم و تازه امتحانامو داده بودم و یونا بنظرم داشت
مرور میکرد که یادش بیاره درسای قبلی چی بود مغزش مغز ماهی بود دست خودشم نبود و این کارشو سخت میکرد رو تختم ولو شدم و ساعتمو کوک کردم و به خواب عمیقی رفتم . . یونگی چون دیرم بود سریع رفتم کمپانی که رو موزیک کار کنم حدود یه ماه دیگ فیلمبرداری داشتیم تو سینما ، فقط امیدوارم خوب پیش بره . . . . موزیک رو پلی کردم و بهش گوش دادم یادش افتادم......راستی تا الان خندشو ندیدم ، خنده ای که از ته دل خوشحالیشو نشون بده...ولی بازم یه حسی بهش دارم میخام همش خوشحالش کنم......با صدای نامجون به خودم اومدم " چیکار میکنی .. چند تا نت درست نبود ، بعضی از جاهای اهنگ هم اشکال داشت" " ببخش اصلا حواسم نبود از اول گوش میدم " " چیزی شده؟" " نه نه فقط تو فکر موزیک ویدیو بودم" " هی ما بی تی اسیم میدونی که بهترینو به آرمی ها هدیه میدیم" لبخندی زدم ......... ینی اونم اهنگمو گوش میده؟ وقتشو داره؟
خودم و ولو کردم رو تخت خسته بودم همش به فکرش بودم...شام خورده؟ چجور باهاش در ارتباط باشم؟ نمیدونستم این حس مظمن چیه ولی خوب میدونستم به نفعم نیست شاید بهتر بود همینجا تمومش میکردم که دیگه نرم ببینمش اره شاید اگه نبینمش از یادم بره با همین فکرا به خواب رفتم . . ا.د.ت صدای آلارمم اومد .... باز ، باز ، بازززززز .. با چشای خواب دستمو محکم روش کوبیدم که خفش کنم ، بالاخره قطع شد اون صدای نفرت انگیزش ۵ دیقه خواب بودم تا صدای در دستشویی که یونا اومد بیرون بیدارم کرد ۵ دیقه تو جام بودم و به سقف خیره شدم و به کار هایی که دوباره باید انجام بدم افتادم...بیستر خوابم گرفت ولی پاشدم نشتم رو تخت چند دیقه هم همینجور بودم... دیر اپدیت میشدم ، خودمو کشون کشون به دستشویی رساندم (شرمنده عدم شد مجبورم)
با هزار تا ***و *** مسواکمو زدم و اومدم بیرون داشت ارایش میکرد که بهش یه چشم غره ای رفتم " یا یونا انقدر تلاش نکن قیافه اصلیتو ببینن در میرن ..فقط منم که تحملت میکنم مننننننننن" " زیادی حرف زدی گمشو اونور" شونه ای بهم زد که بهش پوزخند زدم بعد تموم شدن صبحونه به دانشگاه رفتم....چند نفری بودن که منو میخاستن ولی هیچ علاقه ای بهشون نداشتم مخصوصا اون بچه پولدار ، خوشتیپ جذاب همه چیز تموم:/ .... همیشه چند تا دختر به پرو بالش چسبیده بودن ولی سر کلاس همش نگاه خیرشو حس میکردم ، بهم کمک میکرد و با اینکه بعد کلاس چند تا دختر که هرروز دخترای جدیدی بودن همش بهش میچسبیدن میومد چیزای چرت و پرتی میپرسید مثلا حالت خوبه؟ ....غذا خوردی؟.....کم برو سرکار ....کم به خودت فشار بیار کمک نمیخای؟.....درسا حالیت شد؟ جزوه خواستی بگو......و غیره دخترا همش با حرص نگام میکردن ولی به چپم مگه من گفتم بیاد پیشم حتی چند بار بالا سرمو گرفتن و فحش بارونم میکردن ولی خب اون همه جا دنبالم بود و بخاطرش خیلی عذر خواهی کرد و اونارو اخراج کرد....اره دستش باز بود
یه ماه گذشت ولی هنوز خبری از یونگی نبود شاید فراموشم کرده شایدم مشغله کاریش زیاده نمیدونم ولی تو این مدت بهش فکر میکردم ولی نه زیاد چون خودم به اندازه کافی زندگیم پرمشغله بود چرا بخام به کسی فک کنم که تو دنیای خیانته و شروع نشده میره ذهنمو منحرف کردم و راهی خوابگاه شدم....وارد اتاق شدم ، جنگ جهانی هفتم زده بود تو اتاق و یونا رو دیدم که سرشو کرده تو کمد و هر ثانیه یه لباس پرت میکنه بیرون " یاااااا چیکار میکنی اینارو خودت جمع میکنیییی؟" " اره خودم جمع میکنم تو چیکار داری برو بخاب" َت و اشغال" " رو تخت منم پر کردی ا " پرتشون کن پایین" " دنبال چی میگردی؟" "دوست پسرم داره میاد دنبالم واس شام بریم بیرون ولی نه لنزمو پیدا میکنم نه ماسکایی که صورتمو وی شکل میکرد" " اونا مگه اسم ندارن؟" " تو این هیرو بیری یادم نیس چه کوفتی بود" " قیافتو نبینه به هفتصد جد اماما قسم بخوره دیگ قرار نزاره" " هار هار هار" (سانسورررر) جیغم کل اتاقو گرفت شایدم خابگاه رو با صورت رنگ پریده برگشت سمتم " چیشدهههههه؟"
(سانسور پشت سانسور) (سانسور) (سانسور شد) "یوبوست نگیری خودم برات سرود ملی میخونم" اون شبم گذروندم صبح زود پاشدم تکالیفمو انجام دادم و رفتیم کلاس بعدش سرکار و اون یکی سرکار سینما عجیب خلوت بود و نیم ساعتی میشد که هیچکس نیومده بود تصمیم گرفتم یکم درس بخونم ،همیشه کتابامو میبرم که وقت پیدا کردم بخونم دو ساعتی شد که کسی نبود.. فک کردم بستس و من فقط اومدم ولی نه منو اون بیول همکارم بودیم مثل همیشه ...درسام تموم شد فردا رو تا وقت دانشگاه میخابممممممم رئیسم اومد سمتم که پاشدم و ادای احترامی کردم "ا/ت خوب گوش کن ،مهمون ویژه داریم برای همین هیچکس نیس اومدن واس فیلمبرداری واس همین میخام خوب ازشون پذیرایی کنی مراقب اوضاع باشی اوک؟ چون پول خیلی زیادی میدن و اگه خوب در بیار در اصل یه تبلیغ واس م محسوب میشه" " باش حتما شما نگران نباشید من بهترینمو انجام میدم" " افرین ، اونا تا نیم ساعت دیگ میرسن" "باشهه"
خب تموم شد با اجازه عدم شد بخاطر همین دیر شد•-• نظر فراموش نشه پارت ۳ هم نشد بزارم گوشیم به فنا رفته بود سایت باز نمیشد ولی برگشتم پارت ۳ و ۴ رو میزارم✌✨🥺💜تنکس آرمی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ببخشید دیگه نمی نویسی؟ نکنه اکانت تستچیت پریده؟ ولی من خیلی دوس داشتم 😭 هنوزم که هنوزه میام چک میکنم ولی چیزی نیس 💔 اولین داستانی که تو تستچی خوندم این بود و واقعا از همه ی داستانایی که تا الان خوندم بیشتر دوسش دارم
سیلام:)ببخشید واقعا میدونی من کل پارت هارو گذاشته بودم:)ولی خب هم اکانت پرید هم کل رمان پاک شد :(الان هم اکانت رو برگوندم رمان رو پیدا نمیکنم اگه پیدا کنم میزارمش ولی چند تا رمان جدید گذاشتم هنوز لود نشده:(واقعا ببخشید
اوهم خیلی ممنون 💜ولی کاش پیدا بشه چون این رمان و خیلی دوس داشتم😭😔
چرا دیگه نمیزاری ؟ چطوری باید از واتساپ بخونیم
ام سلام
یه مشکلاتی پیش اومد
سعی میکنم بزارمش ولی کم کم چون رد میشه...
تنکس آرمی💜🙃😉
های گایز امیدوارم خوشتون بیاد بعد ۳ هفته پاس شد خب میدونم ولی خب وقتی انرژی میدید خیلی حالم بهتر میشه خیلی مشکلات پیش اومد گایز توی واتساپ کل پارت ها هست
واتساپ؟؟؟🤔
یپ
آفرین عالی نوشته بودی حرفی برا گفتن ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍
:)🦋🌻
بعدی عالی
:)🦋🌻
عالی❤️
:)🦋🌻