
کپی و اصکی ممنوع 🖤🤍
آریانا : از خواب پاشدم رفتم دست وصورتمو شستم رفتم پایین برای صبحانه دیدم مامانم با بابام سر میز هستن و با لبخند به من سلام کردن منم سلام کردم و رفتم صبحانه بخورم آماندا : از خواب پاشدم دست و صور تمو شستم رفتم پایین برای صبحانه دیدم بدون من صبحانه رو شروع کردن البته که ناراحت شدم ولی عادت کردم چون آریانا بزرگ تره اون همیشه اولویت هست رفتم پایین بدون هیچ احوال پرسی سر میز نشستم آریانا : مثل همیشه آماندا داشت با اخم به نگاه میکرد نمیدونم چرا
آماندا : بعد از صبحانه با اخم به سمت اتاقم رفتم آریانا : اصلا حواسم به ساعت نبود امروز باید برم شرکت سریع حاضر شدم و رفتم سمت اتاقم البته از مامان و بابام تشکر کردم من مثل اماندا بی ادب نیستم مامان اریانا : نمیدونم آماندا از چی ناراحته ولی دوست ندارم ناراحتی آماندا رو ببینم بابای آماندا : زن بیخیال آماندا همیشه همینه هیچوقت خوشحال نیست همیشه ناراحته و بی ادب منم باید برم سر صحنه ی فیلم برداری فعلا خدا حافظ بابای اریانا از خونه رفت

آریانا : رفتم سمت اتاق بعد از اون آرایش کردم و حاضر شدم کیفم رو مرتب کردم و رفتم پایین از مامانم خداحافظی کردم و همینطور از اماندا اما اماندا اخم کرده بود و جوابمو نداد به دل نگرفتم سوار ماشین شدم و رفتم شرکت لباس اریانا 👆

آماندا : امروز اصلا با اریانا حرف نزدم جون از دستش عصبانی هستم اما باید برم سر کارم وسایل هارو مرتب کردم و حاضر شدم و مو هامو بستم و از خونه زدم بیرون لباس اماندا 👆

مامان اماندا نویسنده هست و داره روی یک کتاب جدید کار میکنه اریانا : رسیدم شرکت رفتم و رفتم داخل دفترم و منتظر شریک هایم بودم تا جلسه رو برگزار کنیم توی این فاصله منم یک قهوه سفارش دادم ☕☕ بعد از اون شریک های من اومدن و جلسه ی بدی داشتم مثل اینکه امروز روز من نیست داخل شرکت اماندا 👆

آماندا : رفتم سر کارم چندتا درخواست جدید بهم دادن انگار امروز روز منه شغل اماندا 👆
اریانا : الان خیلی خیلی عصبانی هستم اخه چرا چرا من ؟ چرا جلسه به این خوبی سر یک بحث کوچک خراب بشه
آریانا : داشتم با حرص و عصبانیت به در نگاه میکردم که یهو دیدم برام پیام اومد از طرف شماره ی ناشناس بازش کردم دیدم نوشته بازی تازه شروع شده ••••
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسلاید سه
خیلی لباسه دروپیتی پوشیده
خاک بر سرش کنند😐😂😂😂😂
سلیقه ها متفاوته اما ادب رو همه ندارد •••••