خخخ🥴😂
نزدیک شدن به یه کلبه * تیکی : خب خب اینم از قولمون 😆 مری: صبر کن ببینم اگه منو راه ندن چی 😐؟ تیکی : خب به من چه 😐 مری: تو منو اوردی اینجا 😐😑 تیکی : میدونم میدونم تا صبح واستا اگه رات ندادن میریم یه جا دیه خوبه 😆؟ مری: چرا تا صبح 😑؟ تیکی : ساعت ۶ صبح ها 😑 مری : او راستی 😆
مری: بهتره یه خورده بخوابیم 🥴 تیکی : میشه رو لباست بخوابم 🥰؟ مری: البته که میشه 😆 خوابید * ساعت ۹ صبح * مری : بیدار شدن * بیدار کردن تیکی * تیکی : اه چی شده ارباب شرارت حمله کرده 😐؟ مری: ارباب شرارت کیه 😑؟ تیکی : ها چی من گفتم ارباب شرارت؟؟؟؟ 🥴 مری : بلع 😑😐 تیکی : داستانش زیاده بگم 🥴؟ مری: اوم پس ولش 😐
تیکی :بهتره بری تو😆 البته قولت یادت نره 😆مری: بیا تو کیفم تا بهت خوراکی بدم 😆 تیکی : رفتن تو کیف * مری: وارد کلبه شدن * دوتا ادم داخل کلبه : گارد گرفتن * مری : دوستان من نیومدم دعوا فقط به جا میخوام 😆 یارو : سلام من لوکام و اینم خواهرم جولیکا 😆 مری : سلام لوکا 😆 سلام جولیکا 😆 جولیکا : س.... لا... سلام ( مثلا خجالتی) لوکا : جولیکا همیشه خجالتی 😂
مری : اهان گرفتم 😆 لوکا : گفتی که دنبال جا هستی درسته 🥴؟ مری : بلی بلی😆 جولیکا : لوکا 🥺؟ لوکا : یه لحظه 🥰رفتن با جولیکا * جولیکا : بهتره اونو عوض گروهمون کنیم 🥺 لوکا: اوهم بهش الان بگم؟؟؟ 😆 جولیکا : تایید کردن با سر * لوکا و جولیکا: رفتن سمت مری * نشان رو صندلی * لوکا : اسمت چیه دختر خون 😆؟ مری : مرینت هستم مرینت دوپن چنگ 😆 لوکا وی تو همون دختر معروفه ای 😆؟
مری: اوم اره 😆 لوکا : پس چرا فرار کردی؟ 😑 مری : خب من شدت دیوار زندگی میکردم....... و اینجوری شد که فرار کردم 😆 لوکا : چه جالب 😆 اوه راستی تبریک میگم تو عوض گروه ما شدی 😆
تمام 😆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظر کردم هرکی تو هر پارت داستانش کم بنویسه ده تا بد و بیراه بهش بگم .ممنون ازت چون اولین نفر تو بودی
خواهش میکنم نپصم 🥰