❤زندگی پر ماجرا❤ پارت هشتم

مرینت:از الی‌ و نینو خدافظی کردم از خونه اومدم بیرون دیدم یه ماشین مدل بالا جلوی دره یه راننده پیاده شد و درو برام باز کرد نشستم تیکی:مری من گشنمه مرینت :تیکی من الان چیکار کنم وایستا یه کوکی دارم بیا بخور فعلا مرینت : رسیدم و داشتم دورو ورم نگاه میکردم رفت جلوی در و در زد درو باز کردن و دیدم مادرم داخله رفتم داخل آسلی: وای دخترم اومد بقلم کرد منم بقلش کردم وقتی از بقلش اومدم بیرون ۲ تا پسر و یه دختر دیدم دختره اومد جلو مرینا:واییی بلوبریم اومده اخ جون الان یه خواهر دارم که هر کاری میکنم بندازم گردن اون مرینت :من که کپ کرده بودم بقلش کردم مرینا:ببخش یادم رف بگم من مرینا هستم و توام مرینتی ولی کلامون میره تو هم موهای تو از من بلند تره مرینت: خندم گرف یه پسره اومد جلو متیو:سلام من متیو هستم خواهری یه کی دیگه اومد جلو مارتین:سلام منم مارتینم

یادم رف عکس لباس مرینت بزارم این لباس مری❤❤

مرینت :خوشبختم یهو یه مرد اومد پایین گیلبرت :اینجا چه خبر گیلبرت:رفتم پایین دیدم مرینت اومده رفتم بقلش کردم مرینت : بابام ا.مد بقلم کرد منم بقلش کردم آسلی:خب بریم ناهار بخوریم مرینت :نشسته بودیم سرمیز آسلی:مرینت عزیزم آدرین و پدرش برای خوش امد گویی به تو امشب میان خونمون مرینت :آدرین😦😦😦😧😧 وایی حالا چیکار کنم متیو:چیزی شده مرینت :نه بابا چی بشه هیچی نشده راوی:ناهارشون تموم شد رفتن تو حالشون نشستن مرینا:بلوبری بریم اتاقتو نشونت بدم آسلی:اره مرینا راس میگه برین خواهری باهم حرف بزنین مرینت :خواستیم بریم بالا که یهو دیوار خونه شکست مرینا:یکی شرور شده مرینت: اره که یهو لایلا اومد داخل

لایلا:وایی ببخشید مرینت درو پیدا نکردم مرینت:لایلا تو روانیی چرا منو راحت نمیزاری ارباب شرارتم هرچی روانیه شرور میکنه لایلا:تو الان به من گفتی روانی بدون این سری زندت نمیزارم مرینا:گمشو به خواهرم چیکار داری مرینت:بابا شماها بربن من حلش میکنم گیلبرت : نمیرم من تازه پیدات کردم مرینت:پس برین اون ور تر گیلبرت :بزار کت نوار و لیدی باگ بیان مرینت:کت اونجاس فقط نگاه نکن گیلبرت: باش ما میریم عقب مرینت :لایلا ازت معذرت میخوام ببخش اشتباه کردم ببخش منو لایلا:چرا یهو مهربون شدی مرینت:اخه میدونی یاد گرفتم با حیونا مهربون باشم حیون لایلا :میکشمت مرینت:بکش دیگه کت :مرینت بهم چشمک زد لایلا: به پای مرینت شلیک کردم مرینت:آخ روانی کت : آکوما در اورد مرینت:منم رفتم یه جا تبدیل شدم و اومدم آکوما گرفتم

لیدی: آکوما کوچولو شیطونی بسه گرفتمش و بعد شکست شرور همه چی به حالت ادی برگشت رفتم پشت خونه به حالت ادی برگشتم و رفتم خونه گیلبرت :مرینت دخترم خوبی مرینت:خوبم میتونم بگم دیگه عادت کردم هر روز هفته با لایلا سرو کله بزنم مرینا:بلوبریم بریم اتاقتو نشون بدم مرینت :بریم اگه کسی دیگه دیوار خونه نشکنه و نخواد منو بکشه متیو: خب‌مارتین بیا بریم بالا مارتین:بریم ولی ای کاش سربه سر مرینا نزاری متیو :اون نزدیک بود بزنه سرمو بشکنه من یکم اذیتش میکنم فقط مارتین :باشه مرینت:رفتیم تو اتاق همه چی صورتی بود مرینا تو از کجا میدونی من صورتی دوس دارم مربنا:میدونم دیگه مرینت:منو مرینا داشتیم حرف میزدیم که یهو متیو مارو ترسوند ماتین:مرینت بدو مرینت:چرا

لیدی: آکوما کوچولو شیطونی بسه گرفتمش و بعد شکست شرور همه چی به حالت ادی برگشت رفتم پشت خونه به حالت ادی برگشتم و رفتم خونه گیلبرت :مرینت دخترم خوبی مرینت:خوبم میتونم بگم دیگه عادت کردم هر روز هفته با لایلا سرو کله بزنم مرینا:بلوبریم بریم اتاقتو نشون بدم مرینت :بریم اگه کسی دیگه دیوار خونه نشکنه و نخواد منو بکشه متیو: خب‌مارتین بیا بریم بالا مارتین:بریم ولی ای کاش سربه سر مرینا نزاری متیو :اون نزدیک بود بزنه سرمو بشکنه من یکم اذیتش میکنم فقط مارتین :باشه مرینت:رفتیم تو اتاق همه چی صورتی بود مرینا تو از کجا میدونی من صورتی دوس دارم مربنا:میدونم دیگه مرینت:منو مرینا داشتیم حرف میزدیم که یهو متیو مارو ترسوند ماتین:مرینت بدو مرینت:چرا بعدش مارتین منو کشید کنار ممارتین :بخاطر این این دوتا هرروزشون همینه