اولین داستانمه 😐
امروز مثل هر سال به جنگل رفتم به درختم سلام کردم و نشستم اون صندلی اون منظره همیشه برام دل انگیز بود هیچ وقت برام تکراری نمیشد و همیشه قشنگ بود.نشسته بودم گیتارم رو برداشتم و شروع به نواختن کردم یه اهنگ ملایم خیلی زیبا وقتی اهنگ میزدم چشمامو بسته بودم و صداش کردم «تیناااااااا» صدام پژواک داد و وقتی قطع شد دیدمش نشسته بود پیشم و بهم سلام کرد جواب دادم و دستشو گرفتم
- دلم برات تنگ شده بود 🤗
+ منم. بیا بریم بیا بریم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
خیلی خوب بود همزادم😐🤝
😂😂😂😂😂ولم نمیکنی تو همزادم دوشت دارم به مولا با اینکه کلوچه ای همیشه در قلبه منی 🤝💔😐
تا اینجا که فعلا که خوبه ^_^ ❤
قشنگه ، امم به نظرم یه شخصیت پسر بزار که میاد به سرزمین اینا بعد با دختره دوست میشه و ولی خوب اون پسر یه انسانه ، و وقتی عاشق هم میشن دشمنای اون دختر پسر رو میکشن ، دختر نصف عمرشو میبخشه به پسر تا زنده شه و با هم زندگی میکنن ، بعد ملکه میشه و پسر هم پادشاه مردم نسبت بهش خوش بین میشن چون یه ادم رو نجات داد ، نظرت چیه 🤔 اگه خوبه ازش ایده بگیر
عزیزم من همرو نوشتم و دقیقا همین جوریه 😐😐😐😐چطور شد که اینطور شد دقیقا همینه 😂😂😂
😐عرررررررر چه باحال ، چه خفن ناکککک