سلام بچه ها شاید باورتون نشه اول اینکه این اولین داستان منه دوم اینکه این داستان ساعت 3 نصف شب یادم اومد و تا ساعت 6 صبح داشتم مینوشتم امیدورام خوشتون بیاد و لطفا کامنت بزارید .
سلام من سارا هستم و 25 دسامبر وارد 17 سالگی میشوم . من با خانواده ام در آپارتمینی در نیویورک زندگی میکنیم و ما 4 نفریم من و خواهرم ( الیزابت ) مادر و پدرم . ما هر سال هالویین را بسیار عالی برگذار میکنیم ولی گویا امسال قرار بود عالی تر از همیشه باشد .
15 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلی قشنگ و ترسناک بود داستان منم ترسناکه بخون*-*
یکی از بهترین داستان ترسناک های تستچی ❤❤
ممنون عزیزم لطف داری مرسی که نظر دادی
ادامه داستان هم ثبت شد به نام هالوین (2) میتونید برید بخونید و نظر بدید که ادمه رو بزارم یا نه
ممنونم
ممنون عالی بود
ممنون عزیزم مرسی که نظر دادی
عالیی ولی یه ذره خودمونی تر بنویس لطفا
ممنون عزیزم حتما از پارت سومش خودمونی تر مینویسم اخه پارت دوم نوشتم و در حال برسی هست .
مرسی که نظر دادی
دختره رفت حموم یه خونه غریبه و ترسناک ؟!😐
خیلی قشنگه حتما ادامه بده
ممنون عزیزم مرسی که نظر دادی حتما
عالیههههههههههههه بعدیییییییی
ممنون عزیزم حتما مرسی