فعلا قسمت اول رو میذارم.اگه طرفدار پیدا کرد بقیش رو میذارم
وحشت در تاریکی’
توی ماشین بودیم.من،مامانم،بابام و خواهر کوچکترم..نزدیک غروب بود و ما تازه از شهربازی برگشته بودیم..باید از همین جا بگم که که ما هر روز از ساعت چهار تا هفت شهربازی میریم.البته فقط به خاطر خوهرم جولیا.آمـــمــم.خوب اونانمیزارن من هرجایی برم..مثلا یکی از آرزوهای من اینه که به پارک ترس و لرز برم ولی اونا اجازه نمیدن .خوب به هرحال این یکی از آرزوهای منه..
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی بود✨
وایی باحال بود ولی پسره عجب خانواده ی بیخیالی داشت ها دلم براش سوخت
سلام لطفا بعدی رو بزار
عالی بود یه سوال تو کومیک میسازی ؟
من عاشق کمیک هستم ولی انگار تو نوشتن بهترم تا نقاشی😂 عالیییییی بود بعدی رو زود بزار بازدید داستانات خوبه اولین داستان من ۰ بازدید داشت فکر کنم تا پارت سوم اینا به ۶۰ میرسه بازدیدش خیلیییی عالیییی بود 😍😍😍😍😍
کمیک ک نه..ملی قبلا میکشیدم:)
ولی طراحیم خوبه..مرسی ک نظر دادی لاولی
پارت بعدی رو میذارم💕
عالی بود حتما ادامه بده ی سوال اون دوتا پسره و اون کاغذ تو خیال بودن یا واقعیت؟
خیلی خوب بود حتما ادامه اش رو هم بزار
عالی بود ادامه بده