13 اسلاید صحیح/غلط توسط: MER انتشار: 8 ماه پیش 12 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد .
-هوف چقدر سخت شد . الان دو ساله دارم شاگر تربیت میکنم مدارم داره برام شاگرد میاره . الان آخه چیکار کنم یکی الان دو ساله داره تمرین میکنه یکی هم اصلا هیچی نمیدونه از صفر 😖😖
-خانم من موفق شدم پر را به پرواز در بیارم 😄
-ها چی ؟ آها کارت عالی بود حالا برو سعی کن چیز های بزرگتر را به پرواز در بیاری 😊
-باشه 😁
-هوم چه اشتیاقی دارند ☺ ... فرانک چوبتو درست تکون بده وگرنه ...😰
بوم صدا انفجار کوچکی در جنگل پیچید . دانش آموزی به نام فرانک یک انفجار به وجود آورد کل صورتش سیاه شده بود و قرمزی آتش بر روی ابرو هایش مشخص بود که به مرور تیره و تیره تر میشد .
-از دست تو فرانک ببین چیکار کردی تو چرخش چوبدستی تو نتیجه جادو خیلی تاثیر داره تو نباید تو اینکار اشتباه کنی 😬
-ببخشید خانم 😢
-بیا اینجا ببینم چه بلایی سر خودت آوردی 😡 ... وای اینجا رو ببین من باید تو را تحویل خانوادت بدم 😨... وای ببین چه دردسر بزرگی شدی 😠
-ببخشید خانم 😢😢
-این کِرِم را به سوختگی هات بزن من باید به اون هایی که گفتم معجون درست کنند سر بزنم 😤
-ممنونم خانم 😀
رونا کمی از فرانک دور شد و به بچه هایی رسید که کمی بزرگتر از آنها بودند .
5 دانش آموز مشغول هم زدن پاتیل های جادویی بودنند . رونا یکی یکی به همه آنها سر زد .
-عالی هست آلیس 😉 ... گریس این چه معجونی هست ؟😕
-خب ...😓
-علف هفتبند را درست جوشوندی؟😬
-خب ...😞
-ببین چی میگم معجون ساختن اصلا شوخی بردار نیست اشتباه تو درست کردن معجون فاجعه بار هست . دیوانگی رویش عضو اضافه مثل دست و سر و پا از بدن پس یادت باشه خیلی با دقت باید عمل کنی 😤
-بله خانم تلاشم را میکنم 😦
-باید هم این کار رو بکنی 😬
رونا استاد سختگیری بود خوب برایش قابل قبول نبود او تنها عالی را میپذیرفت . شاید انتخاب النا به عنوان اولین شاگرد اشتباه بزرگی بود او انتظار داشت همه مثل النا باشند و دروس هفت ساله را در چهار سال به پایان برسانند ولی النا اثتثنا بود شاید دیگر هرگز صاحب چنین شاگردی نشود . دوئل های میان دانش آموزان سال دوم افتضاح بود . دانش آموزان افسون های ناقصی را ایجاد می کردند و توان مبارزه نداشتند .
-آلیس انتظار بیشتری از تو داشتم 😤 و تو گریس به نظر میاد نسبت به معجون سازی تو مبارزه توانایی بیشتری داری ، آفرین 😏
-ممنونم خانم 😀
-خوشحال نباش باید بیشتر تمرین کنی 😬
-بله 😨
رونا مجددا سراغ بچه های سال اولی آمد .
-مورفین متن خواسته شده را نوشتی ؟😡
-بله خانم ، متن کتاب تاریخچه چوبدستی هست خانم 😢
-آره خوبه آفرین 😐
کلاس به پایان رسید بچه ها گویی از اردوگاه جهنمی نجات یافته بودند و رونا کمی گرفته و ناراحت بود .
🔊رونا جواب بده ...
رونا سکه اش را بیرون آورد .
🔊بگو میشنوم ...
🔊ما میخواستیم بریم کوچه دیاگون دور هم جمع بشیم خیلی وقته دور هم جمع نشدیم ...
🔊باشه هلگا الآن کلاسم تموم شد میام . دیگه کیا هستن ؟...
🔊قراره هر چهارتا باشیم ...
🔊باشه اومدم ...
رونا دروازه ای باز کرد و وارد کوچه دیاگون شد . او ردا مشکی خود را پوشیده بود و صورتش را مخفی کرد . او به را خودش ادامه داد . او به صدا ها گوش میداد . .
^با این معجون شانس از پس گودریک بر میایم 😈
^آره قطعا همینطوره این معجون اصله قبلا امتحانش کردم 😈
-بهتره این کار را نکنید بچه ها 😩
-ها تو کی هستی ؟ 😡
-اون فهمید بکشیمش 😬
-من جای شما بودم اینکار را نمیکردم بچه ها 😤
-حرف مفت نزن ما میخوایم با گودریک بجنگیم تو که چیزی نیستی 😈
-شانستو امتحان کن 😧 فقط یک چیزی امروز زیاد حوصله ندارم پس تمام تلاشتون را بکنید 😏
رونا به آرامی صورتش را نمایان کرد دکمه ردایش را باز کرد و آن را به زمین انداخت .
-فکر کنم بدونید من کی هستم 😡
-بانو روناااا😨
-ریونکلا 😨
-آره 😈 شما هدفتون کشتن یکی از چهار جادوگره پس چرا تلاش خودتون را نمی کنید 😉
آن دو مرد معجون شانس را سر کشیدند . و چوبشان را بیرون آوردند و حمله ور شدند . مبارزه با یک شکارچی لقمه بزرگتر از دهن آم دو نفر بود . آن دو نفر طلسم ها قوی ای شلیک میکردند ولی سپر قدرتمندی نداشتند . رونا هم تمام حملات را به وسیله دروازه های انتقالش به سمت آنها بر می گرداند .
-چیه تمام توانتون همینه ؟😟 خوش شانس هستید که گودریک اینجا نیست 😜
آن دو مرد نفس نفس میزدند . کاملا متوجه شده بودند که با بد کسی در افتادند .
-چرا شانس آوردیم شما که گودریک را شکست دادید ؟ ارباب گودریک همیشه این را میگن 😕
-من شکست خورده بودم داشتم تو آب خفه میشدم . گودریک دلش سوخت و یک راه برای فرار گذاشت وقتی اومدم بیرون از روی خفگی نمدونستم دارم چیکار می کنم و این بلا سر گودریک اومد . ماجرا اصلی این بود گودریک زیادی مهربونه 😔 خب بسه دیگه کجا بودیم 😈
-میگم رونا قرار نبود کسی بفهمه ها 😡
-اوه سلام گودریک 😄 اینترکروز ...
دو مرد طناب پیچ شدند .
-ولی معجون شانس ...😠
-اون معجون فقط باعث میشه بتوانی کارهایی را انجام بدی که شرایط انجامش را به تنهایی داشته باشی ولی ریسک باشه اونوقت می توانی بدون استرس اون کار رو بکنی ولی شما جادوگر های تراز چهارم توان مقابله با جادوگر تراز اولی مثل گودریک را ندارید 😧
-چی این ها با من کار داشتند 😮 ... بفرمایید میشنوم کاری داشتید 😈
-راستش می خواستیم عرض ادبی کنیم و بریم به جون شما 😱
-جون خودت 😒 ... رونا ولی قرار نبود حرفی بزنی تا حالا حتی سالازار و هلگا هم نمیدونستند 😡
-واقعا رو شونم سنگینی میکرد من همیشه تظاهر میکردم از کاری خوشحالم که هرگز حاضر به انجامش نبودم من به دوستم آسیب رسوندم 😔
-اصلا لازم نیست ناراحت باشی رونا 😊 من صحیح سالم هستم و خوشحالم دوستی به خوبی شما سه تا دارم 😉
-واقعا ممنونم 😊
-خیلی بریم دیگه هلگا و سالازار و النا منتظر هستند 😄
رونا به اشاره چوبدستی ردا خودش را فرا خواند و کمی آن را تکان داد و سپس آن را پوشید و همراه با گودریک به راه خودش ادامه داد .
-خب چه خبرا؟😧
-به نظر میاد ناراحتید بانو رونا 😞
-چون خیلی وقته هم را ندیدیم لازم نیست اینقدر رسمی صحبت کنی 😡 خب راستش فقط کمی خستم سر و کله زدن با بچه ها سخته 😧
-میدونم هر چهارتامون این مشکل را داریم درس هایی که باید یاد بدیم برای بچه های بزرگتر متفاوته و چون همه کنار هم هستند . قاطی میکنیم داریم چیکار می کنیم 😟
-سلام هلگا ، سلام سالازار 😐
-سلام مجدد ☺
-سلام رونا حالت چطوره ؟☺
سالازار نگاه آرومی به چشمان رونا کرد . چشمان سالازار همچنان سرخ بود .
-سلام ، به نظر میاد خسته ای ، فرانک ... گریس ... باشه قبول دارم یه تختشون کم بود دردسر درست کردن . ذهن تو همیشه تو آماده ترین حالت بود الان زیادی خسته ای 😒
-ام ... سالازار حالت خوبه ؟ 😯
-آره چطور مگه ؟😐
-آها متوجه شدم 😟
-میگم النا کجاست تا 10 دقیقه پیش اینجا نبود ؟😕
-چرا ولی مرلین بهش ماموریت داد 😐
-آها ، باشه حالا یکمی آب کدو حلوایی بخوریم 😆
-آره موافقم 😀
-عالی 😄
-باشه خوبه 😒
-خیلی خب ، خانم چهار تا آب کدو حلوایی بریزید لطفا تگری باشه 😄
-خب دیگه چه خبر ؟😐
-محل زندگی قبلیم نیاز به شکارچی داره از نظر اون ها من مردم دیگه نمی توان اونجا برم 😒
-تو روم همه چیز خوبه ولی شاگرد ها از سر و کولم دارند بالا میرن 27 تا بچه قد و نیم قد که هیچی تو سرشون نمیره 😥
-تو محل زندگی من . مشکلی نیست ولی شاگرد داشتن واقعا سخته من هم مشکل رونا را دارم 😧
-تو انگلستان که همه چیز عالیه النا هم تو درس دادن به من کمک می کنه و همزمان به چند سری از دانش آموز ها درس یاد میدیم جالبه که ما 40 تا شاگرد داریم 😅
-اون دختر 💢💢 پس چرا به من کمک نمیکنه اگر دستم بهش نرسه 😡😡
-عملا باید قبول کنیم درس دادن به این همه بچه واقعا کار سختی هست باید یکجوری با برنامه ریزی دقیق پیش بره ما ها همه رو میبریم وسط جنگل بعد همه هم سر پا انتظار داریم خوب هم یاد بگیرند 😬
-حق با گودریک هست باید بهشون نظم بدیم 😐
-البته من و بچه ها کمی باهم بازی هم میکنیم من قایم میشم اون ها باید من را پیدا کنند . بعضی وقتا هم اونا قایم میشن من پیداشون میکنم 😆
-تو چیکار میکنی ؟😶
-بله؟😰
-هان ؟😮
-خب یکمی بازی چه اشکالی داره برا همین بچه ها هم با من خیلی راحتن 😌
-تو داری اون ها رو زیادی لوس می کنی 😬
-نه اصلا هم اینطور نیست چون شاگرد ما شدن دلیل بر این نیست آزادی و تفرح خودشون را از دست بدن 😡
-باشه ولی هنوز هم اون مشکل را داریم ها 😧
-نوشیدنیتون ☺
-ممنونم 😐
-لطف کردید 😐
-متشکرم ☺
-ممنون 😒
-خب نظرتون چیه همه دانش آموزامون یکجا آموش ببینند 😐
-نه جالب نیست آوردن این همه بچه تو جنگل اصلا کار جالبی نیست . ممکنه لو بریم به علاوه من و هلگا نمی توانیم دروازه درست کنیم پس بی فایده هست 😤
-اه واقعا سخته نمی توانیم اون ها را وادار به مهاجرت هم بکنیم 😡
-چطوره تو جنگل هامون کلاس درست کنیم 😐
-نه گودریک این هم نمیشه تو جنگل کلی رهگذر پیاد میره شاید متوجه بشند 😯
-خب از افسون یادآوری استفاده میکنیم 😐
-حس خوبی نسبت به این طرح ندارم 😤
اگر نظرتون را بگید ممنون میشم .
به هر حال ممنون از وقتی که گذاشتید
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خیلی عالی بود💖💖💖
ممنونم
عالی .
ممنونم ☺
همون یکدونه تست را هم که پاک کردی!
میخوام تم تستامو عوض کنم ایده هم ندارم دوباره تست میسازم
آها یعنی می خوای موضوع تست های خودت را عوض کنی؟
اگر اینطوره که یعنی دیگه هری پاتر و کیپاپ نیست درست؟
تاحالا تو حوضه انیمه نبودی . کارتون های دیزنی . فکت . درسی . ترسناک . داستان جدید و ...
میدونم کلا ایده های من یکمی رو مخ و ساده هست ولی امید وارم بکارت بیاد البته اگر برداشتم درست باشه .
نه تستام دیگه از همه سبکی هست تمشون سیاه و سفید یعنی عکسایی که میزارم
بسیاررررررررررررررررررررررر
زیباااااااااااااااااااااااا
ممنونم
2 روز تو برسی بود !
بل 🚬 😐