
قبلا گفته بودم که موضوع داستان عوض میشه . حالا می توانید متوجه منظور من بشید . در واقع از این به بعد یا بهتر بگم موقتا داستان از چشم سالازار هست . و قراره اتفاقات جالبی بیافته . امیدوارم لذت ببرید
-برایان تو باید بیشتر تمرین کنی هنوز تو دوئل کردن ضعیف هستی ، تو معجون سازی هم سرعت و دقت نداری 😡😡 -بله استاد سالازار ولی حریف من شما هستید فکر نمی کنید شما یکم زیادی قوی هستید 😢😢😢 -چی شد ؟😮 داری غر میزنی؟😬😬 -نه اشتباه کردم 😱😱 -عیبی نداره ☺ بیا یکمی استراحت کن خیلی تمرین کردی 😁😁 -استاد 😕😀😀(چرا یکدفعه اینقدر تغیر میکنه برای یک لحظه فکر کردم می خواد سرمو بکنه 😅😅) -خب بگو ببینم به جز تمرین چیکار میکنی ؟☺☺ -خب راستش سعی می کنم کتاب هایی که شما دادید را مطالعه کنم ولی ... 😔😔 -خب؟😞😞 -خیلی از اونها را نمی توانم انجام بدم 😖😖 من ورد ها را تمرین می کنم ، رو جادو مطالعه می کنم ، رو حرکات چوبدستی کار می کنم ، ولی نمیشه 😢😢 -خب بگو ببینم اسم کتاب چی هست ؟😑😑 -50 طلسم 😦😦 -تو داری اون کتاب را می خوانی 😲😲 خب تعجبی نداره که توش پیشرفتی نداری هر شخص فقط چند صفحه از اون را می تواند بخواند . مثلا خودم فقط بخش 12 کتاب را که مربوط به کنترول مار ها هست را می توانم بخوانم 😅😅 -چی باعث میشه فقط یک بخش خاص را بتوانیم بخوانیم؟ 😦😦 -ببین توانایی هایی تحت عنوان خصیصه خونی وجود داره .
-یعنی چی تاحالا نشنیده بودم 😮😮 -این ها ویژگی هایی هستند که از نسلی به نسل دیگه منتقل میشه و تنها در صورتی می توانی یادشون بگیری که از اون نسل باشی 😐😐 -آها پس دلیل اینکه هیچکدوم را نمی توانستم یاد بگیرم این بود 😣😣 -تعداد افرادی که خصیصه خونی دارند کم هست ولی تمام چهار جادوگر و خود استاد مرلین همه خصیصه خونی داریم 😅😅 -کسی هست که بتواند بیشتر از یک فصل را یاد بگیره؟😕 آخه خیلی دست نیافتنی به نظر میاد😧😧 -خب راستش اینطوری ها هم نیست ارباب مرلین این توانایی را داره 😤😤 -چطور مگه نگفتید باید از اون نسل باشیم 😑😑 -چرا ولی این خصوصیات از جانوران شگفت انگیز بدست میاد و ارباب مرلین از دوستی با اژدها توانایی های زیادی بدست آورده 😉😉 -آها 😥😥 پس اون کتاب را کنار بزارم؟😯😯 -خب اون کتاب را لازم نیست کنار بزاری . بهتره که هدفت را از مطالعه عوض کنی😎😎 -منظورتون را نمیفهمم 😟😟 -خب تو الان فهمیدی که توانایی یادگیری اون ها را نداری ... خب پس فقط برای آشنا شدن با اونها بخوانش 😉😉 -آها حالا فهمیدم ، منظور شما این هست که شناخت حمله تو نوع دفاعی که انتخاب می کنیم موثره 😃😃 -آره منظورم همین بود 😁😁 خب دیگه وقتشه بری خونه و استراحت کنی ☺ خیلی خوشحال شدم که بجز درس هایی که میدم هم مطالعه می کنی 😄😄
بعد از ظهر آن روز سالازار برای خرید وسایل به پاریس رفت . در شهر مردم از سالازار دوری می کردند . به نظر می آمد همه از توانایی سالازار می ترسیدند زیرا مارها حیوانات دوست داشتنی ای نیستند . چیزی که مشخص بود سالازار برخلاف دوستانش زیاد محبوب نبود . سالازار هم که مدت ها بود همینطور با او رفتار میشد ، بدون اینکه خم به ابرو بیاورد به راه خودش ادامه داد و وارد یک مغازه شد . -سلام هانس یکم وسیله می خواستم 😐😐 -سلام ارباب سالازار ببخشید ولی پدرم حالش خوب نیست امروز من اینجا هستم .😟😟 -اوه سلام آلارا چه مشکلی برای پدرت به وجود اومده؟😞😞 -من نمیدونم ولی الان 2 روز هست که حالش خیلی بده و فقط روی تخت می خوابه هیچ غذایی هم نمی خوره 😔😔😔 -خیلی خب تا تو این لیست را برام پیدا کنی من میرم به دیدنش شاید کاری از دستم بربیاد 😐😐 -واقعا ممنون میشم ... بزار ببینم ، گیاه افسنتیون ، ریشه سوسن ، پوست مار ، حشره توربال ... وای شما می خواهید شربت زندگی فلاکت بار و معجون چهل گیاه درست کنی 😃😃 -من فقط قراره آموزشش بدم . شاگردم قراره درستش کنه 😧😧 -میشه به منم یاد بدید 😔😔 -اول میرم به دیدن پدرت بعدا صحبت می کنیم ، امیدوارم دیر بهش نرسم 😐😐
سالازار از مغازه خارج شد و وارد خانه کنار مغازه شد . -سلام هانس 😐😐 ... آقای هانس 😕😕 هانس بر روی تخت خوابیده بود و مقداری خون بر روی لبش وجود داشت . سالازار خود را به کنار هانس رساند و چوبش را در آورد و با یک ضربه به بدن هانس شد (نور لوموس ماکسیما داخل بدن هانس هست اجزا بدن هانس را به نمایش میزاره ) -خب بدنش داخلی مشکل ... وایستا معده اش سوراخ شده و ماهیچه قلبش هم داره از هم میپاشه ، این اثر سم هست ولی سم چی؟😨😨 سالازار مشغول کار خودش شد و تکه ای از پادزهر بیزوا که در کیفش داشت را به خورد هانس داد . -خوبه این باعث میشه بیشتر زنده بمونه 😥😥 سالازار کمی نفس عمیق کشید و از خانه بیرون آمد و وارد مغازه شد . -ببین من نتوانستم کامل خوبش کنم ولی فهمیدم اون مسموم شده 😤😤 فعلا پادزهر بیزوا بهش دادم باید صبر کنیم ببینیم چی میشه 😐😐 -از شما خیلی ممنونم😢😢 این وسایلی که گفتید 😊 -آلارا ... فردا کمی بعد از طلوع خورشید به این آدرس بیا . همراه خودت مواد تهیه معجون چهل گیاه را بیار😐😐
-یعنی شما آموزش میدید؟😄😄 -ببین من علمم را از یک نفر دیگه یاد گرفتم طبیعتا باید اون را آموزش هم بدم 😏😏 -پس از این به بعد باید شما را استاد صدا بزنم 😅😅 -نه 😐😐 فقط سالازار 😏😏 -نمیشه که سخته 😳😳 -فکر نمیکنم سختر از ساخت معجون چهل گیاه باشه . تو فقط می خوای معجون سازی یاد بگیری؟😐😐 -اگر شما قبول کنید که ... خب همه چیز دوست دارم یاد بگیرم 😳😳 -من مشکلی ندارم پس هر روز همون زمان که گفتم اونجا باش . در ضمن تو الان یک همکلاسی هم داری اسمش برایان هست و 4 سال از تو کوچیکتره 😐😐 -چشم متوجه شدم 😁😁 -راستی پدرت اصلا قبول میکنه شاگرد من بشی؟😕😕 -بله چرا این سوال را میپرسی؟😯 -چون مردم اینجا نظر خوبی درمورد من ندارند 😧😧 -اون ها اشتباه می کنند چون شما با مار ها صحبت می کنید دلیل نمیشه آدم بدی باشید 😌😌 -خوشحالم که درک می کنی 😐😐 اگر پدرت مشکل نداره همونجا که گفتم همون ساعت به امید دیدار😐 -خداحافظ☺☺
سالازار از مغازه بیرون آمد . حس عجیبی درونش داشت . به نظر می آمد در بین مردم آن روستا تنها آلارا بود که رفتار خوبی با او داشت . او به خانه خودش برگشت او دیگر کاملا تنها بود حتی پدرش هم 2 سال گذشته از دنیا رفت . سالازار پشت میزش نشست و شروع به برسی تمرینات برایان کرد . -خوبه ... بچه با استعدادی هست ... چه جواب زیرکانه ای ... خلاقانه بود ... خوبه خیلی پیشرفت کرد 😄😄 ولی نباید این را بهش بگم . معمولا آدم ها زمانی بیشتر در آب فرو بروند بیشتر تقلا می کنند پس کار میکنم که اون فکر کنه داره غرق میشه😈😈 او همچنان کمی از تمرینات را خواند . -اوم ... در مورد آلارا باید چیکار کنم 😥😥 خب اون پدرش جادوگره پس نکات مقدماتی را بلده 😥 شاید بهتر باشه سطح دانشش را امتحان کنم تا مطابق اون بهش درس بدم 😕😕 درضمن باید مثل برایان باهاش رفتار کنم یا مهربونتر 😟😟 ای وای عجب بدبختی 😧
برسی تکالیف برایان به پایان رسید . سالازار از سر میزش بلند شد و به تخت خوابش رفت و خوابید . خواب یک احیا کننده کامل است با خواب می توان انرژی ازدست رفته را به بدن باز گرداند . خواب تنها زمانی است که بخش های زیادی از مغز می توانند اسراحت کنند . ولی یک خواب می تواند مخرب هم باشد . گاهی در خواب انسانها تصاویری می بینند که آرامش آنها را از بین می برد . سالازار در خوابش فیلیکس را دید . بله فیلیکس ... فیلیکس درحال صحبت کردن با یک سایه سیاه اهریمنی بود . سایه چشمانش را باز کرد چشمانی به سرخی خون نگاه تندی به سالازار کرد و سالازار از خواب بیدار شد . -این چطور ممکنه ... فیلیکس ... ما جادو اون را گرفتیم ... اون الان باید یک آدم عادی باشه 😱😱😱 خورشید تازه طلوع کرده بود . سالازار حیران از خوابی که دیده بود . با اینحال لباس و ردایش را پوشید و آماده رفتن شد . او خانه اش را ترک کرد و به سمت جنگل حرکت کرد ترس همچنان در وجود سالازار جولان میداد . خلاصه او محل مقرر شده رسید . یک چمنزار که دور تا دور آن را جنگل احاطه کرده بود .
آلارا بر روی تخته سنگی نشسته بود و برایان هم از قبل مشغول منفجر کردن تخته سنگ ها بود . -سلام ،خب دوستان شروع می کنیم در ابتدا برایان تکالیفت رضایت بخش بود ولی کافی نبود . برای فراد باید نصف تکالیف امروز خودت را با یک راه جدید حل کنی 😈😈 و شما بانو آلارا قبل از هرچیز من باید سطح و توانایی شما را ببینم بنابرین مبارزه می کنیم 😈😈 -استاد 😯 -استاد 😱 -برایان تو هم سعی کن صاعقه به وجود بیاری وقتی مبارزه ام تموم شد باید بهم نتیجه تلاشت را نشون بدی متوجه شد ؟😎😎 -ببلللهه استاد 😨😨 -خوبه برو گوشه شرقی 😐😐 برایان به سرعت خود را به گوشه شرقی رساند و سالازار به وسیله چوبدستی اش یک دیوار سنگی به وجود آورد تا محیط مبارزه را جدا کند .
-خب آلارا این یک مبارزه تمرینی هست از تو میخوام تمام تلاشت را بکنی چون می خوام سطح توانایی های تو را بسنجم پس من زیاد سخت نمیگیرم ولی اگر حس کنم از توانایی های خودت کامل استفاده نمیکنی بهت شدیدا سخت میگیرم تا نهایت توان تو را ببینم .😠😠 -چشم استاد 😖😖 -راستی حال پدرت چطوره ؟😕😕 -خیلی بهتر شد سر کارش برگشت و از من خواست تا از شما تشکر کنم 😀😀 -من فقط کار خودم را انجام دادم و فکر میکنم اون با یک قارچ سمی مسموم شده خب مبارزه شروع شد😒 سالازار شیشه ای را به زمین کوبید و همه جا رو دود فرا گرفت ولی آلارا بچه 11 ساله نبود با یک حرکت چوبدستی گردباد کوچکی به وجود آمد و تمام دود ها را بلعید . سالازار لبخندی زد و منتظر حرکت بعدی بود . آلارا هم شعله های آتش را به سمت سالازار فرستاد و سالازار با کشیدن یک حصار به دور خودش همه آنها را دفع کرد . اینبار سالازار چند تکه سنگ نسبتا بزرگ را پرتاب کرد ولی این بار یکی از سنگ ها به آلارا برخورد کرد و آلارا به زمین افتاد .
چرا از سپر استفاده نکردی؟😠😠 -من را ببخشید استاد😢😢 -نه ... اگر درست کردن سپر را بلد نبودی این من هستم که باید عذرخواهی کنم 😟😟 -خب راستش من تو درست کردن سپر اصلا مهارت ندارم 😢😢 -پس من را ببخش 😐😐 و البته تو دفاع در برابر جادو سیاه از این به بعد میدونم چی باید بهت یاد بدم 😅😅 -پس یعنی شما به من آموزش میدید 😃😃 من فکر می کردم اگر شکست بخورم شما قبول نمیکنید به من آموزش بدید 😣😣 -کی همچین حرفی به تو زده 😂😂 پدر تو یک جادوگر هست پس انتظار داشتم تا حدودی با جادو آشنا باشی که کار امروز تو نشون میداد حق با من بود و من باید سطح دانش تو را می سنجیدم تا بدونم چه چیز هایی باید بهت یاد بدم 😉😉 خب حالت بهتره 😯😯 -من ... خوبم 😊😊 -خوبه پس درس امروز را شروع می کنیم 😄😄
خب ممنون از وقتی که گذاشتید این قسمت هم تمام شد ... راستش شاید بهتر باشه از همین حالا بگم تو فصل خواستم توان خودم را با نوشتن یک ژانر خاص به چالش بکشونم ببینم این توانایی را دارم یا نه امیدوارم چیز خوبی از آب در بیاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همین و آسمان آبی او ، سعی می کنم بقیه را هم ببینم
دوباره گریه کردم 😁
دوباره توی انیمه یکی دیگه مردددد
خب مدل انیمه هات خیلی غمگین هست انگار تو همین دوتا با اینکه به نظر میاد ژانرش عاشقانه باشه ولی غم زیادی توشون احساس میکنم .با این حال قشنگ هستند . فعلا با همین فرمون میرم جلو .
قبلا هم گفتم لطفا به خودت آسیب نزن
راستی داستان هات در چه وضعی هستند ؟ کی میان؟
ننوشتم.
عاشقانه نیست این
🤣 🤣 🤣 🤣
آره توی همه ی اینا غم هم هس دیگه 😭😭😭
سه تا استایل از آن سوی دیوار نوشتم
یه چند روز نیستم 😔
میخوام چند تا داستان چدید رو شروع کنم 🤩
ولی یه سه ماه دیگه حداقل آمادس
موفق وسلامت باشی
البته یه چند روز نباید بهانه بیارم
بودم
ولی حوصله نداشتم
راستش اینکه تو والیبال واقعی ناراحت شدی را میدونم چون عملا فکر نمی کنم تو انیمه ای که مربوط به والیبال باشه هیچ دلیلی واسه ناراحتی باشه .
من فقط لیست چیز هایی که دیدم را گفتم . شایدبینش چیزی باشه که ندیده باشی (البته به نظرم احتمالش 0 هست 😂😂) و دوست داشته باشی ببینی
لیست انیمه هاتو دیدم 😅
کارتون خم همینطور
ولی بقیه رو هم اگه وقت کردم چرا میبینم
رفتم تحقیق کردم دیدم قشنگن
البته فکر نکنی من زخمی شدن و گریه کردم نه
کسی یار من نمیشد
حالا داستانش مفصله
بعدن میگم
ولی تا تورو اوتاکویی نکنم دست بردار نیستم
خب راستی الان تابستونه شما نمیخواید انیمه معرفی کنید ؟😂😂 سبکش شبیه ناروتو باشه بهتره
باشه
ولی نیست
وایسا
شهر اشباح
آب و هوا با تو
5 سانتی متر در سانیه
آسمان آبی او
جنگ های تابستانی
برفراز تپه ی پاپی
آبیس (بزنی سری هاشو میاره)
بازگشته گربه
وقتی مارتی آنجا بود
همسایه ی منو توتورو
پونیو
فرزندان گرگ
میرای
باغ کلمات
در این گوشه ی دنیا
پسر بچه و هیولا
صدای خاموش
. مسافر خانه ی اوکو
به سوی روشنایی جنگل کرم های شب تاب
آرامگاه کرم های شب تاب
بزرگراه پنگوئن
یاد برمیخیزد
تا ابدیتت تو
اومارو چان
مرد تک مشتی
فراموش شده
شبدر سیاه
سگ های ولگرد بانگو
دنیای اودونی پوکا
شیطان کش
هنر شمشیر زنی آنلاین
توکیو غول
حمله به تایتان
دیگه یادم نمیاد
ممنونم دارم میبینم فعلا دلیل واسه شب زنده داری پیدا کردم این همه اینه و البته 6 تا فیلم سینمایی که یکی دیگه از دوستان پیشنهاد دیدنشون را دادن . تاحالا یکی را کامل دیدم و یکی دیگه هم تا نصفه هاش دیدم . 5 سانتیمتر در ثانیه : حس میکنم سرش گول خوردم اسمش طوری بود فکر می کردم به علوم و فیزیک ربط داره با اشتیاق فراوان با این شروع کردم 😅😅
نه بابا 🤣🤣🤣🤣
توی انبمه علوم اینا نیست
یادم رف
هایکیو
تیم والیبال دبیرستان سیین
اینا هم هس
این انیمه ی 5 سانتی متر در سانیه که عاشقانه هس 🤣🤣🤣😐😐😐😐
تا حالا کدوم رو دیدی؟
مثل همیشه عالیییییییییییی
ممنونم . می خوام یکمی خودم را آزمایش کنم ببینم این ژانر خاص را هم می توانم بنویسم یا نه😅😅 حالا چه ژانری خودتون می فهمید 😈😈
وایییی
شاید باورت نشه
امروز یه انیمه ی غم انگیز دیدم
پسری که انتخابش کردم همینجوری مرددددد🧡😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خیلی گریه کردم
دیگه راه عادی هم نمیتونم برم
دوباره 😤😤 چرا آخه یکمی کوتاه بیا به چشمات بیشتر از این آسیب میزنی ها!!
دارم کم کم به این نتیجه میرسم تو بهتره هیچ وقت جنگ ستارگان نبینی . بجز قسمت 2 و 5 تو هر قسمتش عاشق یکی از شخصیت ها میشی و تو اون قسمت اون شخصیت نابود میشه . قسمت سومش وحشتناک بود برای من من فقط و فقط تو اون قسمت اشکم در اومد . انگار تمام امید ها آرزو هام به باد رفته بود .
ولی خواهشا انیمه غمگین نبین و به خودت آسیب نزن
چی هست؟ انیمه هست؟
من رفتم ببينم 🔪
چقدر حرف گوش کن 😅😅😅
نه انیمه نیست فیلم هست ولی هیجان انگیز هست با توجه به اینکه ناروتو را دیدی از این مدل هیجانات خوشت خواهد آمد ولی با اینمدل احساسات به قسمت چهارم نخواهی رسید 😔😔
اگر میخوای ببینی سریال کلون وارز را ببین
باشهههههه
اممممم بازم میتونی بهم از مدل انیمه ولی غم انگیز معرفی کنی 🥃
راستی
بازم گریه کردم سر والیبال
همین امروز
والیبال چرا؟
من انیمه زیاد نمیشناسم قبلا هم کل انیمه هایی که دیدم را بهت گفتم . متاسفانه من حیلی سخت جذب یک فیلم میشم حالا هر نوع فیلمی باشه انیمه ، انیمیشن ، فیلم ، کارتون هرکدوم . برای همین تعداد فیلم هایی که دیدم محدود هست ولی مجددا میگم چیا دیدم :
دختری که در زمان پرید
وقتی مارنی آنجا بود
افسانه کورا
آواتار آخرین باد افزار
فوتبالیست ها
شهر اشباح
پونیو
حکایت دریا و زمین
نام تو
پسر بخار
ناروتو
بوروتو
فیلم هایی که دیدم :
لورل هاردی
مستربین
جنگ ستارگان
جنگ های کلون
جمونگ
امپراطور بادها
افسانه خورشید و ماه
امپراطور دریا
دونگی
جواهری در قصر
هری پاتر
جانوران شگفت انگیز و زیست گاه آنها
احضار
آنابل
مار های آناکوندا
اره
دکتر استرنج
بقیه را یادم نیست متاسفانه ولی بین این فیلم ها من همون هایی که تو تست فیلم های مورد علاقه من گفتمرا خیلی دوست داشتم
کارتون اگر بگم
شرک
تام و جری
پت و مت
حنا دختری در مزرعه
بینوایان (نمیدونم انیمه محسوب میشه یا کارتون ولی داستان غم انگیزی هست)
سندباد
لوک خوش شانس (فیلم سینمایی ایرانی اش را هم دیدم )
ایکیوسان
ماداگاسکار
لاکپشت های نینجا
شاهزاده روم (ایرانی)
بقیه را باز یادم نمیاد
دیدم این ها را دیگه
خیر
واقعی
باشگاه واقعی که میرم
نه انیمه
این پارت هم مثل همیشه عالی بود😻✨
ممنونم