امپراطور ابعاد ۴(شروع بیپر )

سلام کیوتا بالا را بخون آخه مهمه😉

فورد میبل استندلی و شل صورتی پرت شدن بیرون از کاخ😭

پیش روح دیپر:وای وای وای چی شد چرا اینجوری شد😭😭😭🥺 بیپر:هی درخت کاج بیا اینجا ✋ دیپر: عمراً بیام بیپر:خود دانی بعد یک چ.ا.ق.و گذاشت روی گردنش و گفت نظرت عوض نشد😈 دیپر:باشه فقط آه هیچی چی از جونم میخوای😡 بیل:بیا اینجا می فهمی چی از روحت میخوام😂

بیل :بیا اینجا دیپر:ای خدا منو هرچی کن به جزء عروسک این بشر🥺😫😤 ۱ دقیقه ی بعد... کمی راه رفتند و به آسانسور رسیدند😐 دیپر:نمیدونستم اینجا آسانسور داره🙄 بیل:تو هنوز خیلی چیز ها را نمیدونم😈

دیپر توی ذهنش :از طبقه ی ۲۵ رفتیم طبقه ی _۸۰ 🤯 بیل:بازم مونده 😎 دیپر:هی از کجا فهمیدی من چی تو ذهنم گفتم😠😐 بیل:ذهن خوانی بچه جون ذهن خوانی😈 طبقه ای که بیل میخواست طبقه ی _۳۰۰ بود😱

در آسانسور باز شد دیپر:با صحنه ای مواجه شدم که برای ذهنم قابل درک نبود😳 ( نویسنده :نمی تونم توضیح بدم ولی جهنم خدا را در نظر بگیرید دقیق همون شکلی🤯) دیپر :اینجا چه جهنمی هست 😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡 بیل:جهنم من😈😈

بیل از بدن دیپر اومد بیرون و دیپر خود به خود وارد بدن خوش شد😃 بعد بیل به شکل انسانی در آمد و دست های دیپر را با طناب بست🤦🏼‍♂️🤦🏼‍♂️😱😱 دیپر: وات ده فاز یهو چی شد🤨🤐 بیل: بیا جلو تر میبینی چی شد😈

دیپر با یه ترس عجیبی راه افتاد🥴بیل: بیا اینجا وایسا 🤚دیپر:چی چی میگی اینجا که احتمال مرگم ۱۰۰ درصده😡 (نکته:اونجایی که بیل گفت دیپر بره اونجا وایسه یک دایره ی کوچیکه که کنارش آتیش داغه🤯😄)

بیل :به خواستن و نخواستن تو نیست😈 بعد دیپر نا خداگاه رفت مرکز اون دایره هه😳 بیل:آفرین😈 بعد به گردن دیپر یک زنجیر وصل کرد😫(نکته:دقیق عکس تست💌)

دیپر:صبر کن چی شد 🤨🤐 بیل هیچ نگفت و سوار آسانسور شد و رفت دیپر صبر کن 😡😫 ولی بیل صبر نکرد دیپر خیلییییییییییییی تلاش کرد که گردنش از اون زنجیر آزاد شه😶 ولی نشد😭(بزن بعدی یک چیز مهم میخوام بگم😉)

دوستان متاسفم تو نتیجه اون چیز مهم را میگم😉 بای بای کیوتا💌