از سلام حلال کنید دیر شد😇
(سلام کیوتا یک توضیح کوچیکی بدم که داستان تازه شروع شد اون ۵ پارت گذشته یک چیزی خب چی بگم ولی بدونید که داستان تازه از الان مهم شده🤪)
مرینت:وای وای وای نه نه رحم کن من گناهی نکردم😭(آره جون خودت گوشی ۳ نفر را دزدیدی [آلیا آدرین کلویی]😝) ولی اون پیر مرده آمپول را زد🙄 دقیق همین اتفاق هم برای آدرین افتاد و 😱😱😱😱
صبح شد ولی صبحی عجیب همه چی دقیق مثل میراکلس اصلی شده بود همه چی کوامی ها مدرسه پاریس پدر و مادرا خبری هم از آنی و آدرینا نبود😱
تیکی:هی مرینت دیشب ویز به من گفت برو پیش استاد فو😃 مرینت:اُباشه حتما😊 تیکی:خوبه ولی همراه کت نوار😗 مرینت:چی چی آی خدا😕
مرینت تغییر شکل داد و زنگ زد به کت نوار و از شانس خوبش کت نوار هم تغییر شکل داده بود پس تماس لیدی را پاسخ داد و لیدی هم بهش گفت که باید برن پیش استاد فو 🐢
خلاصه راه افتادند به سمت خونه ی استاد فو در زدن و استاد فو در رو باز کرد 🚪🚪
استاد فو درباره ی معبد لابه بهشون گفت ولی با دروغ گفت اونجا یک معجزه گری هست🔍(اَی دروغ گو😡😂) مرینت و آدرین هم قبول کردن و گفتن فردا راه میوفتن به سمت معبد لابه🙃
مرینت : خب تیکی الان ساعت ۹ شبه و وقت خوابه که یهویی کت نوار میاد تو بالکن 🤗😑 مرینت:تیکی قایم شو و رفت تا درو باز کنه 🚪🌈💜💙
مرینت در را باز کرد و رفت تو بالکن رفت و رو صندلی نشست 🪑 کت نوار:سلام نرینت خواستم بگم آ خب من لیدی داریم به یک ماموریت خب بخوام راستشو بگم عجیب غریب میریم وقت نداریم از پاریس محافظت کنیم آ میشه تا ما نیستیم از پاریس محافظت کنی و دست کرد تو جیبش و یک معجزه گر آورد بیرون🗿
میرین توی ذهنش:وای خدا الان چی بگم تازه اش هم چرا استاد فو معجزه گر را به من نداد تا به یکی بدمش🙄که ناگهان کت نوار گفت:آ اینجا خیلی تاریکه و چند تا شمع روشن کرد🪔🪔
خب کیوتا برو بعدی چالش داریم🩰
خب نشد اینجا چالش را بگم برو بعدی👒
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عژیژم چرا دیگه قاب نقاشی رو ادامه نمی دی😭
ادامه میدم عزیزم
پارت بعد رو بزار دارم خودم موکوشم😐😐
حتما😝
اوره موگیره من موطمعنم😐
لو نمیدیم😎