
ممد مرسی معرفی رو اختیاری کردی ولی من مینویسم:فالو لایک کامنت
اورژانس سریع رسید وندی رو بردن رابی هم با ماشین خودش رفت و ما تو کلبه موندیم گفتم:استن گف:ها ماشین قبلیت هنو اینجاس؟ استن:اره گفتم:بریم ماهم پیششون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟لطفاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا گف:کس دیگه ای هم میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میبل و پسیفیکا گفتن میان🥑🥑🥑🚗🚗🚗 ستن گازش رو گرفت و رسیدیم میبل:دیپر میگم تو زیاد تو بیمارستان بودی به نظرم تو تو ماشین بمون گفتم:ابدا استن:من میمونم شما برین 3 تامون رفتیم تو بیمارستان گفتم:بزارین برم شماره اتاقشونو پیدا کنم رفتم روبه رو پیشخوان وایسادم و گفتم:سلام خانم خسته نباشید اتاق خانم Wendy Corduroy (به اینگلیسی اسم و فمیل وندیه) زن:168 گفتم:ممنون و پسیفیکا و میبل رو همراه خودم بردم آروم در اتاق رو باز کردم و وندی بیهوش رو تخت بود رابی هم مارو ندیده بود که اومددیم تو و همینطور داش زار میزد😐 گفتم:خجالت بکش از جات بلند شو😐😐😐😐😐😐 مارو دید تعجب کرد گف:ام حساسیته😳😳😳 میبل:چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رابی:نمیدونم دکتر نیومده هنوز یه چکاب کرد موهای قرمز وندی روی بالش پخش شده بود علاقمو بهش از دست دادم
دکتر اومد دکتر:سلام خب خانم وندی ام کوش این آزمایش دکتر:اوه چه جالب ربی:دکتر چی دقیقا جالبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دکتر:شما همسرشی؟؟؟؟؟؟ رابی:نه په چغندرم😐😐😐 دکتر:خب تبریک میگم شما صاحب فرزند شدید🙂🙂🙂 مود ما اون لحظه ای که فهمیدیم وندی بارداره😐: رابی:😮😮😮😮😮😮 من:😳😳😳😳😳😳😲😲😲😲😲 میبل:🤩🤩🤩😍😍😍😍 پسیفیکا:😄😳 دکتر:چطونه😂😂😂😂 دکتر:خب برین شادی کنین ایشونم وقتی بهوش بیاد مرخصین من:رابی نمیخوای وندی رو بهوش بیاری؟🤨🤨🤨🙄🙄 رابی الان بهت زده بود و آروم تکونش داد وندی چشاش رو باز کرد وندی:چه خبره؟من کجام؟رابی/؟🤕🤕🤕 رابی:یه چیزی شده وندی چه چیزی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رابی:قراره تکثیر شی وندی:چی قراره تکثیر شم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/// یعنی تبدیل به 2 تا وندی شم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😨😨😨😨😨 گفتم:برو گم شو اونور با این خبر دادنت🙄🙄خب بزار من بگم قراره یه لوله ای داخل بدنت تشکیل شه که یه لوله ی لزجه وندی:🤢🤢چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میبل:خنگولااااا یکی خیلی باهوشه و یکی خیلی خنگ ای خدا بزار من میگم دارین بچه دار میشیننننننننننننن🤩🤩🤩🤩🤩🤩 وندی:😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳 میبل:ام خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// وندی:ام واقعا میگی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میبل:خب ارههههه وندی از جاش بلند شد رفت سمت رابی🤨🤨🤨 و رابی محکم ب.غ.لش کرد😬😬 وندی:دلم درد گرف ول کن دیگه🤭🤭🤭 من:عق🙄🙄😐😐😐😐🤢🤢🥴🥴 میبل:😍😍😍😍🤩🤩🤩وای چه گوگولی و عاتشقانهههههه پسیفیکا هم فقط نگا کرد
من :خب دیگه بسه ما 3 تا با استن میریم خونه خودتونم ماشین دارین بیاین بای😐😐😐 اونا:بای رفتیم صاف تو ماشین نشستیم استن:چی شد؟ گفتم:وندی بارداره😳 استن روشو کرد سمتم و با تعجب نگگاه کرد😐😐گف :دوربین مخفیه گفتم:نچ گفتم:هیچی نگو فقط برو سمت کلبه راب اینا زودتر رسیدن و خبر رو دادن و زگ بیدار شده بود وندی زگ رو گرفت بغلش و باهاش بازی کرد حس مادرانش از حلقومش زد بیرون😐😐😂😂😂
استراحت به چشمان
و پشمان چالش رو الان میگم:مود شما لحظه ای که فهمیدین وندی بارداره چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رابی:یعنی باید بریم وسایل بخریم😫😫😫 گفتم:میخواستی زن نگیری🙄🙄 یهو پشیمون شدم از حرفم😂😂 پسیفیکا منمممم میامممممممممممممممممممممممممم بررای وساییلللللل گفتم:یادت نره فردا باید بریم عمارتتوناااا گفت:اه وندی:خببعد عمارتشون میریم خرید سیسمونی🙃 گفتم:یکم زود نیس؟؟؟؟ همه زل زدن بهم:نههههه😡 گفتم:باش بااششههههه یهو صدایی تو ذهنم پخش شد................................ پس فردا شب قبرستون گرویتی فالززز یهو سرم گیج رفت و افتادم زمین میبل دستموگرف و بلندم کرد:چی شد؟؟؟؟؟؟ گفتم:نمیدونم سرم گیج رف میبلم نشست جلو همه از مبارزمون تو بیمارستان با کیل و عمل جراحی منو و اون پسر مزاحمه و ونی وووو..........یه عالمه چیزدیگه همه هم با دقت گوش میکردن رفتم پیش فورد گفتم:بیل ررو چیکار کنیم؟ فورذد:نمیدونم الان اصن حالش روندارم😞😞😞😞 گفت:دارم روی یه دستگاه زمان کار میکنم که مارو به گذشته یا آینده ببره خیلی جالبه گفتم:واوو فورد:دیپر میشه یه چیزی بین خودمون بمونه😳😳 گفتم :حتماا گفت:..........................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چ ج: 😮😮😮😮😮😮😮😮😮😮🥸🥸
مودم: 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
مود بنده این بود 😐:😂😮
🤣🤣😐😐
عالییییییییی خسته نباشی💖
💕💕💕💕
عالیییییییییییییییی بودددددددددددد مودم :😶
😂😂😂😘😘😘
ج.چ:مودم😳
عالی بود💕
😘😘😘😘
چالش : از قبل میدونستم
عالی بود اجی
😐😐😐😂😂😂