10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yonyoojin انتشار: 3 سال پیش 453 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت یکی مونده به اخرررر
کوک_بله؟
تهیونگ_سلام جونگکوک!
کوک_به به آقای مهندس بیا تو!
تهیونگ_زهر مارمولک و مهندس!
رفتیم تو!
کوک_سلام!
_سلام!
تهیونگ _کی اومدی خونه؟
کوک_یه دوساعتی میشه!
رفتیم داخل! روی مبلا نشستیم!
_دوآ خوابه؟
کوک_ نه میتونی بری پیشش!
از جام پاشدم!
_راستی اوپا!
کوک با تعجب برگشت طرفم.
_اصلا کلمه اوپا بهت نمیاد متشخص بازیام در نیار که به تو نمیخوره!
در اتاقو باز کردم و رفتم تو!
کوک_ادم نمیشه این زن تو!
در اتاقو بستم و برگشتم طرف دوآ!
_سلام!
دوآ _اومدی اینجا که چی؟
_مگه من اومدم دیدن تو؟ اومدم برادرزادمو ببینم! خیلی ازت خوشم میاد؟
ابروهاش پرید بالا! منم بی هیچ حرفی رفتم طرف گهواره بچه!
_اخییییی! عمه قربونش بره! چقد نازه! گوگولی! به باباش رفته بچه!
دوآ _کی گفته؟
_جان؟
دوآ _کی گفته به باباش رفته؟
_منو تو باهم حرفی داریم؟
دوا_در کل خوشم نمیاد بگی به کی رفته به کی نرفته!
_باشه! ولی عین باباش خوشگله!
دوباره برگشتم و مشغول تماشای بچه شدم! خیلی ناز بود چشماش بسته بودو خواب بود!
دوآ _از دست دادن بچه دومت خیلی باید سختتر باشه نه؟
لبخند تلخی زدم! دوآ دوست خوبی بود! اون اولین دوستم بودم و من دلم نمیخواست هیچوقت باهام بد رفتاری کنه!
_مهم نیست!
دوآ_ولی من میدونم چقدر برات سخت بوده! اینقدر بد بوده که میخواستی خودتو بکشی!
_اون از شرمندگی زیاد بود!
دوا_ عزیز دلم بیا نزدیکتر ببینمت!
رفتم و کنار تختش نشستم!
یه نگاه به صورتم انداخت!
دوا_الهی بمیرم صورت نازت به چه روزی افتاده!
_مهم نیست خوب میشه!
دوا_بابت اون حرفام متاسفم!
_مهم نیست! اشتباه از من بوده و تو تنها کسی نیستی که باهام قهر کرده!
تهیونگ، جیمین، یونگی، هوسوکو جینم باهام قهرن!
دوآ_یعنی باید دونه دونه بری منت کشی؟
خندیدم_اره باید شیرینی آشتی کنون بگیرم!
دوآ_شیرینی آشتی کنون؟
_وقتایی که مامان بابام باهم قهر میکردن با بابام یه جشن کوچولو سه نفره ترتیب میدادیمو مامانو سوپرایز میکردیم! بابا اسمشو گذاشته بود شیرینی آشتی کنون!
دوا_ چه جالب!
_باید برم از امشب شروع کنم به برنامه ریزی!
دوآ _موفق باشی! حیف که نمیتونم از جام پاشم وگرنه میومدم کمکت!
صورتشو بوسیدم!
_فدای سرت عزیزم! سعی کن تا سه چهار روز آینده از جات پاشی و راه بری که بتونی بیای!
دوا_فردا باید برم بخیه هامو بکشم!
_اوووم میخوای باهات بیام؟
دوا_نه مامان هست!
_خیله خب!
کوک در اتاقو باز کرد!
کوک_بچه خوابه؟
دوآ _اوهوم!
کوک_بیا تو تهیونگ!
تهیونگ اومد تو!
تهیونگ _سلام دوآ شی!
دوآ_سلام!
کوک تهیونگو برد طرف گهواره بچه!
تهیونگ با دیدن بچه کوک لبخند عمیقی اومد روی صورتش!
تهیونگ _چقد کیوته!
کوک_بح من رفته دیگه!
دوا_کوکی؟
کوک_نه منظورم این بود به زن من رفته!
تهیونگ با تاسف سری براش تکون داد!
_هوووی! داداشم به این خوشگلی! بچش کپی خودشه!
دوآ _عهههه؟خواهر شوهر بازیات شروع شد؟
_بعله! قربون داداشم با این فیس جذابش!
تهیونگ_ببخشیدا منم اینجام!
_فقط داداشم!
دوآ _تهیونگ شی این هنوز آدم نشده که!
تهیونگ_میگی چیکارش کنم؟آدم نمیشه دیگه!
کوک_چون فرشتس!
دوا_عه؟
تهیونگ_چع سریع پشت هم درمیان!
_😂😉کوکی باید یه نقشه شوم بکشیما!
کوک_ای جان! واسه کی؟
_فعلا تصمیم نگرفتم!
کوک_منکه میگم سر تهیونگ!
تهیونگ_منو بیخیال شین لطفا! هرچیبلا بوده سر من اوردین! برین رو سر یکی دیگه خراب شین!
هممون خندیدیم!
تهیونگ دوباره به گهواره چشم دوخت! متاسفم ته! (بیانه😂)
بعد از شام که خودم زحمتشو کشیدم برگشتیم خونه!
_تهیونگی!
تهیونگ _ببینم قرار بود چی منو صدا کنی؟
_چی صدا کنم؟
تهیونگ _یادت رفت؟
_ای بابا خب آخه خیلی لوسه!
تهیونگ _لووسهههه؟
_آره!
تهیونگ_تو میگی لوووسه؟
_لوسه دیگه!
تهیونگ_همسری لوس نیییست؟
_نه!
تهیونگ _عجب آدمی هستی!
_خیله خب! آقا باحاله! خوبه؟
تهیونگ_حالا بفرمایید!
_خب بشین باید حرف بزنیم!
تهیونگ رو به روم روی زمین نشست!
تهیونگ_امرتون رو بفرمایید!
_میخوام یه مهمونی ترتیب بدم!
تهیونگ _به چه مناسبت؟
_خب.... یه مهمونی معذرت خواهی! احساس میکنم همه خیلی ازم ناراحت شدن!
تهیونگ_اوهوم ایده خوبیه!
_با یه سوپرایز خفن!
تهیونگ_حالا چی باشه؟
_هنوز بهش فکر نکردم!
تهیونگ_حتما بهش فکر کن!
با لبخند از جام پاشدم خواستم برم طرف آشپزخونه که تهیونگ صدام کرد!
تهیونگ _مروارید!
_جان؟
تهیونگ_ممنونم که سعی میکنی فراموش کنی!
_من ازت ممنونم که همیشه همه جا هستی و نجاتم میدی!
رفتم تو اشپزخونه یه لیوان آب خوردم و بعدشم رفتم لباسامو عوض کردم!
رفتم تو اشپزخونه یه لیوان آب خوردم و بعدشم رفتم لباسامو عوض کردم!
_یه سری چیزایی رو باید بگیریم!
تهیونگ_ چی مثلا!
_لوازم ضروري خونه سشوار و شونه و ناخن گیر و حوله ومسواک و دمپایی و این خرت و پرتا دیگه!
تهیونگ _ آبجیم خرید که!
_خرید؟ کو پس؟
تهیونگ_کشو هارو باز کردی؟
کشوهای میز دراور شو باز کردم!
_عه! من اصلا حواسم به اینا نبود!
تهیونگ_همینه دیگه!حالام بیا بخوابیم که من فردا حسابی سرم شلوغه!
_تو بخواب من خوابم نگرفته هنوز!
تهیونگ یه ابروشو داد بالا!
تهیونگ_بدون بالش بخوابم؟
_الان من حکم بالش دارم؟
تهیونگ_یه وقتاییم عروسک خرسی!
_بیمزه!
تهیونگ _خب از حق نگذریم یه وقتاییم یونتان!
_تهیوووونگ؟ یونتاااان؟
تهیونگ_چیه؟ از خداتم باشه! خیلیا آرزو دارن جای یونتان باشن(هق😐🌙)!
_😐💜اعتماد به کهکشانت ستودنیه!
تهیونگ_حالا چراغو خاموش کن بیا!
_عجب آدمیه!
چراغ اتاقو خاموش کردم و خودمو پرت کردم رو تخت گوشیمو از جیب دامنم در آوردم تهیونگم منو عین بالش بغل کردو خوابید! هعی! تف به این زندگی!
_میگم قرار نبود بریم پیاده روی؟
تهیونگ _ بزارش برا فردا شب!
صبح تهیونگ زودتر از همیشه رفت شرکت! منم مشغول تمیز کاری خونه شدم! خیلی وقت بود خونه تمیز نشده بود! سالن رو تمیز کردم! در اتاق کوکی رو باز کردم با لبخند به اتاق نگاه کردم! فقط گردگیری کردم اتاقا رو. با خستگی خودمو انداختم رو مبل!
_هوووف!
به ساعت نگاه کردم 12ظهر بود. مشغول ناهار پختن شدم! تنهایی ناهار خوردمو بعدشم رفتم خوابیدم! ساعت چهار با آلارم گوشیم از خواب پاشدم! گوشیمو برداشتم و به ته زنگ زدم!
ته_جانم؟
_سلام خسته نباشید؟
ته_ممنون!
_کی میای خونه؟
تهیونگ_یه دو سه ساعت دیگه!
_خب پس من دارم میرم بیرون کلید داری؟
تهیونگ_اره!
_خیله خب پس خونه میبینمت!
تهیونگ_اوهوم فعلا!
گوشیو قطع کردمو لباسامو عوض کردم! هندزفریمو به گوشم زدم و گوشیمو گذاشتم تو جیب هودیم!
از خونه بیرون اومدم. عاشق پیاده روی تو خیابونای سئول بودم! رفتم و یه سری خرت و پرت برای مهمونی گرفتم! گوشیم زنگ خورد سویون بود!
خریدارو زمین گذاشتم!
_سلام سویون خانم حال شما؟
سویون_سلام مروارید! خوبی؟کجایی تو دختر؟
_من خوبم! ببخشید اصلا باهاتون تماس نگرفتم!
سویون_دلم برات یه ذره شده دختر کجایی؟
_منم خیلی دلم برات تنگ شده! اومدم خرید!
سویون_مهمون نمیخوای؟
_چرا نخوام؟ کجایی الان؟
سویون_تازه دارم راه میوفتم!
_باشه سعی میکنم زود برسم خونه!کاری نداری؟
سویون _نه مراقب باش!
_چشم!
گوشیو قطع کردمو یه تاکسی گرفتم برگشتم خونه!
درو باز کردم رفتم تو!
_سلااااام!
تهیونگ_کجایی تو؟چقدر دیر کردی!
_بیا این خریدارو از من بگیر فعلا!
تهیونگ اومد و خریدارو دادم دستش!
_تهیونگ بگو چی پیدا کردم!
تهیونگ باهمون لحن من گفت_چی پیدا کردی؟
_مغازه ایرانیااااا!
تهیونگ _هوم ؟مگه هست؟
_خودمم باورم نمیشد اما واقعا وجود داره!
تهیونگ_چه جالب نمیدونستم کجا هست حالا؟
_همبن سه تا خیابون بالاتر از بیگ هیت!
تهیونگ_تو تا اونجا رفتی؟
_اوهوم! میخواستم یه چیزایی بگیرم برا مهمونی فردا شب!
تهیونگ _چی گرفتی حالا؟
_هیچی چشمم خورد به مغازه رفتم باذوق توش کلی ایرانی اونجا بودن خر کیف بودم اصلا! همه چیز داشت اخههه😍بعد تصمیم گرفتم به غذای ایرانی درست کنم!
تهیونگ_غذای ایرانی؟ چی. میخوای درست کنی؟
به فارسی_میرزا قاسمی و کشک بادمجون و قرمه سبزی با پلو ایرانی!
تهیونگ گنگ نگام کرد!
خندیدم!
تهیونگ_این اسمای عجیب غریب چیه از خودت در میاری؟
_آخه اسماشونو به کره ای نمیدونم!
تهیونگ_ نظرت چیه استیک و کیمچی هم سفارش بدیم؟
_چرا سفارش بدیم؟
تهیونگ_خب شاید از این غذاهایی که گفتی خوششون نیاد!
_خب میگم چرا سفارش بدیم؟ خودم درست میکنم!
تهیونگ_نمیخواد اینقدر خودتو اذیت کنی!
_اتفاقا هرچی بیشتر بهتر میخوام به غلط کردم بیوفتم که دیگه از این غلطا نکنم!
تهیونگ خندید _دیوونه ای مروارید!
لبخند زدم!
_دیگه چه کنیم اثرات همنشینی با توعه!
تهیونگ_عهههه؟
_ارهههه! حالام پاشو برو یه سری چیزا نداریم بگیر بیار!
تهیونگ_احیانا تازه از خرید نیومدی؟
_عه خب قرار نبود کیمچی و استیکم درست کنم!
تهیونگ_لیست کن تا من برم آماده شم!
چیزایی که لازم داشتم و نوشتم و تهیونگ رفت بیرون خونه رو مرتب کردم و خریدامو تو کابینتا جاسازی کردم و مشغول نوشتن چیزایی که باید درست میکردم شدم!
_خب.... پس شد برای شام
میرزا قاسمی و کشک بادمجون و قرمه سبزی و کیمچی و استیک!
پیش غذا هم سالاد ایرانی و سوپی که نامجون دوست داره! دسر هم موچی و کیک یخچالی و ژله بستنی و ژله رولی! اووووم میوه و چای بنفش!
تکیمو به صندلی دادم!
_هووووم خیلی مهمونی خوبی میشه! فکر کنم روز سختی دارم!
در خونه زده شد!
_ها؟ مگه تهیونگ کلید نداره؟
رفتم و درو باز کردم با دیدن سویون و جین و سوهو گل از گلم شکفت!
_واااای سلام بچه هااااا!بیاین تو!
سویون _حالت چطوره؟
اومدن تو!
جین_وای خدای من این خونه هیچ تغییری نکرده!
_ولی خب سوت و کوره عین قبل نیست!
سوهو_عمو کجاست؟
دستمو روی سرش گذاشتمو موهاشو به هم ریختم!
_عمو رفته خرید! الاناس که برگرده!
سویون نشست و جین رفت دونه دونه اتاقا رو نگاه کردن!
جین_اخ یاد دوران مجردی بخیر!
خندیدم!
سوهو_بابا دوران مجردی کیه؟
_😂😂باباش بگو براش!
جین_منظورم وقتیه که بامامانت ازدواج نکرده بودم!
سوهو_یعنی قبل از اینکه با مامان ازدواج کنی اسمت مجرد بود؟
_😂🤣عاشقتم سوهو!
جین_قبل از ازدواج با مامانت اسمم دبلیو دبلیو اچ بود. (الهی سویون پیر کرد بچمو!)
_سوهو میدونستی بابات اینجا زندگی میکرد؟
سوهو_یعنی خونه شما؟
_نه اینجا قبلا خونه بابات و عموهات بود!
سوهو_جدی؟
_آره! َ
به در اتاق جین اشاره کردم!
_اونجاهم اتاق بابات بود!
سویون_خیلی وقته اینجا نیومده بودم!
جین_من تا وقتی جیمین ازدواج نکرده بود هم میومدم اینجا!
_بشین جین!
جین رفت کنار سویون نشست!
رفتم از توی یخچال یه بستنی در آوردم و دادم دست سوهو!
از جین و سویون هم با میوه و دمنوش گل محمدی زعفرونی که از همون مغازه ایرانی گرفته بودم پذیرایی کردم!
جین_چه بوی خوبی داره!
_اینو خودم درست کردم!
سویون _با چی؟
_یه نوع غنچه و زعفرون!
سویون_زعفرون؟
_یع سری چیزای ریزه که از یه نوع گل میگیرن و خشکش میکنن! هم به غذا و دمنوش و دسر و هرچیزی رنگ میده هم یه عطر خوبی میده که نگو!
سویون_تاحالا دربارش نشنیده بودم کجا بوده این 😂
_این بیشتر توی ایران و کشورای همسایه گیر میاد!
جین_از ایران سفارش دادی؟
_آخ راستیییی! یه مغازه ایرانی پیدا کردم هرررچیییی دلت بخواد توش بود!
سویون _جدی؟ فکر کنم خیلی خوشحال شدی نه؟
_خیلیییی! اینا روهم از همون مغازه گرفتم!
درخونه باز شد!
ته_ باید یه پارک ممنوع بزارم جلو در خونه معلوم نیست کدوم....
چشمش خورد به مهمونا!
ته_به به آقای جین هیونگ بزرگگگگ! قدم رنجه فرمودید!
رفتم خریدا رو ازش گرفتم!
جین_داشتی میگفتی کدوم؟
ته_میخواستم بگم کدوم آدم جذابی اومده افتخار داده جلوی خونه ما پارک کرده ماشینشو!
جین_منم که عرعر!
ته_این چه حرفیه شما تاج سر مایی!
رفت روبه روشون نشست و بعد از احوال پرسی جین گفت_ببینم قراره قحطی بیاد ما خبر نداریم؟
ته_چطور؟
جین_چقدر خرید کردی!
ته_اهان اینا؟سفارشات مرواریده دیگه!
سوهو از اتاق باباش بیرون اومد!
سوهو_سلام عمو
تهیونگ_عه! تو کجا بودی وروجک؟ بیا اینجا ببینم!
سوهو رفت کنار ته و دستاشونو کوبیدن به هم!
ته_اوخ اوخ دستم درد گرفت بگو ببینم چی خوردی اینقدر قوی شدی؟
سوهو_یه رازه!
سویون اومد تو آشپزخونه!
داشتم خریدارو جا میزدم!
سویون_اینا چیه؟
برگشتم دیدم برگه ای که روش غذاها رو نوشته بودم دستشه! به فارسی نوشته بودم و نمیفهمید!
_چیزی نیست!
برگه رو ازش گرفتم و چسبوندم به در یخچال!
سویون_ حالا نمیخواستم جلو جین بحثو باز کنم ولی بگو ببینم دختره خل اون چه کاری بود کردی هان؟
_چی بگم بهت سویون؟ کسی که از زندگی سیر شده به بقیش فکر نمیکنه!
سویون_اخه دختره دیوونه تو هنوز چهل سالتم نشده از چی سیر شدی؟
_بیخیالش! یه غلطی کردم حالا همه باهام قهر کردن!
سویون_جین خیلی از دستت آتیشی بود کلی توگوشش خوندم تا راضی شده بیایم یه سر بهت بزنیم!
_مرسی!
سویون_ صورتشو نگاه کن! یه کرمی هست خیلی خوب اثر میکنه این جای سوختگی رو کامل خشک میکنه بعدش پوستتو باز سازی میکنه!
_عه؟ اسمشو برام بنویس که بگیرم! خجالت میکشم با این قیافه بیرون برم!
سویون_باشه!
از تو کابینت لوبیا هارو در آوردم و
یه قابلمه آب کردم و گذاشتم رو گاز!
سویون _چیکار داری میکنی؟
_خب راستش فردا شب مهمونی دارم! از الان دارم میزارم لوبیا هام جوش بخوره!
سویون_مهمونی ؟
_خب آره یه مهمونی که از بچه ها به خاطر اتفاقات اخیر معذرت خواهی کنم!
سویون _به همه چیز فکر میکنی نه؟
لبخندی زدمو سری تکون دادم!
لوبیا هارو ریختم تو قابلمه و در قابلمه گذاشتم!
سویون_خب چرا تو زود پز نمیزاری شون؟
_زود پز ندارم!
سویون _آخ حواسم نبود! میگم شناسنامه و مدارک لازمتون چی شد؟ همش سوخت؟
_نه خب ما برای حوادث غیر منتظره از قبلش یه راه چاره داریم! ما مدارکی که برای زندگی کردن لازمه رو هیچوقت. تو خونه نمیزاریم! یا تو ماشین ته! یا تو شرکت تو گاو صندوق!
سویون_چه هوشمندانه!
سویون_حالا میخوای برای فردا شب چی درست کنی؟
_یه رازه!
سویون_میخوای فردا بیام کمکت؟
_نه مرسی! همه کارا رو خودم میکنم!
سویون_جدی ميگما! سوهو رو میزارم مهد کودک خودمم مرخصی میگیرم
_نه بابا! تو برو به کارت برس خودم از پسش بر میام!
سویون_خیله خب!
_حالا برای شام چی بپزم؟
سویون _ماکه کم کم میریم!
_چی چیو کم کم میریم؟ باهم یه چیزی میخوریم!
سویون_نه آخه خونه داداش جین دعوتیم!
_عه! حیف شد که!
سویون_خب فردا شبم خونه شماییم دیگه!
_اونکه صد البته اما الان باهم یه چی میخوردیم!
سویون_ قربونت برم!
گوشیم زنگ خورد جولیا بود!
_جولیاس!
_جانم جولی؟
جولیا_سلام جینجو خوبی؟
_سلام قربونت تو چطوری؟
جولیا _خوبم! چه خبرا؟
(ادامه تو نتیجه )
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
چقد میرن خرید اخه😐😐😂
باشه پرکن میکنم.ولی تو هم ی قوای بده،اینکه تابستون سال بعد شروع کنی ب ادامه دادن این رمان،قول میدی؟
انشاالله 😉💜🎶
سلام،حالت خوبه نیلو جونم،من عرف های زیادی باهات دارم ولی خوب چون تایپه،نمیتونم زیاد بنویسم،ببین اول از همه خوشحالم که ی دوستی مثل تو دارم و دوم اینکه:میشه بگی پارت بعد رو کی میزاری؟🥺🥺🥺
من اینجورچیزا حالیم نمیشه که میگه اینو قبلاً نوشتم و ایده آیی براش ندارم،تو باید بازم از تخیلات استفاده کنی و ب اشتراک بزارید.
میگی ازم خواهش نکن چون متنفر میشم از خودم،تو الان دلت همینو می خواد دیگه،اینکه بگیم خواهشاً آدامس بده.
دلم خیلییییی پره ازت،
ببین ب پات بیافتم خوبه برای ادامه این رمان؟
پس بزار دیگه
نه واقعا دارم. میگم وقتی کسی ازم خواهش میکنه از خودم متنفر میشم از خواهش کردن بدم میاد☹️
باور کن باید برا کنکور بخونم و اصلا وقت ندارم نمیتونم بیشتر ادامه بدم لطفا درک کن عزیز من!
قول میدم کلی تک پارتی بعد ها ازشون بزارم اما دیگه ادامه دادانشو شرمنده...
خب دمت گرم گوگولی عالی بود!
انشالله تا دستم ب خون الوده نشده هم پارت اخر میاد
عالی بود آجی نيلو
و لطفا ادامه بده عاشق داستانتم
عالی بود 👌پارت بعد رو زودتر بزار
همه چی خوب بود تا اینکهههههه معرفی رو خوندم زندگی جهنم شد😶و عالییییی بود و نیلو الان قهر نیستی اشتی؟ 🥰میدونم نمیتونی قهر باشی نه!🤭(اعتماد به کهکشانم)
مگه دلم میاد قهر کنم؟
خیلی خوب بود❤️💜💜💜مثل همیشه
لطفاً تمومش نکن ،تو که این طوری می نویسی مطمئنا ایده می تونی داشته باشی💜💜
عاجی پارن بعدم زود بزار لطفا 🙂💛
وای عاجی مثل همیشه عالی بود
حیف داره تموم میشه اسرار نمیکنم که ادامه بدی چون میدونم به استراحت نیاز داری 🙂💛
متشکر 🙏🏻